به بهانه روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی؛
شاهنامه؛ آیینه ظهور و تبلور فضیلتهای انسانی است
سخن گفتن درباره کسی که خود تخم سخن را پراکنده و نام خویش را در پیوند با زبان فارسی و فرهنگ ایرانی تا زمان و زبان باقی است در ذهن و ضمیر جهانیان جاودان ساخته، بسیار دشوار است.
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
سخن گفتن درباره کسی که خود تخم سخن را پراکنده و نام خویش را در پیوند با زبان فارسی و فرهنگ ایرانی تا زمان و زبان باقی است در ذهن و ضمیر جهانیان جاودان ساخته، بسیار دشوار است. شخصیت این مرد بزرگ، نژاده، فرهنگمند و فرهنگپرور ایرانی به راستی گواه هنر او و نامورنامه باستانش که بر تارک ادب و هنر جهان میدرخشد، شناختنامه شخصیت اوست.
همانگونه که را نمیتوان صرفاً یک دیوان شعری، حماسه ملی یا اسطوره ایرانی نامید؛ فردوسی را نیز نمیتوان صرفاً یک شاعر حماسهسرا یا اسطورهپرداز تلقی کرد. شاهنامه فردوسی اگرچه سند هویت ملی و منشور فرهنگ و رفتار ایرانی است؛ از منظری دیگر منشور و دستور پاکی و مردمی و زیست خردمندانه هم هست؛ آیینه ظهور و تبلور فضیلتهای انسانی هم هست؛ تفسیر حکیمانه و هنرمندانه از حیات و هستی هم هست و از این روست که فردوسی نیز افزون بر شاعری و سخنوری، حکیم و فرزانه و انسانشناس و جامعهشناس هم هست.
محور اندیشه فردوسی را در جایگاه یک متفکر بزرگ - که محصول اندیشه خویش را در قالب داستانهای حماسی و اسطورهای، با زبان فاخر و فرهیخته و فرهمند پارسی به شعر بیان کرده است- میتوان در واژه مینویِ «خرد» خلاصه کرد.
انگیزه سرودن شاهنامه نیز از هر روزن و زاویهای که بنگریم جز پاسداری از ایران و فرهنگ کهن ایرانی و زبان شیرین پارسی نبوده است. در روزگاری که ایرانیان قیامهای مسلحانه بسیاری را در گوشه و کنار این سرزمین اهورایی در برابر ستمپیشگان مهاجم سامان داده بودند، فردوسی هوشمندانه و خردمندانه ابزار فرهنگ و هنر را برای مبارزه و غلبه بر قوم مهاجم و به ظاهر غالب برگزید.
قومی که به نام اسلام حکم میراند و به رغم تمامی آموزههای اسلام، بر طبل نژادپرستی میکوبید و خود را مولا و فصیح، و دیگران را موالی و عجم میخواند. باری حکیم توس با آنکه فرزانه مردی آرمانگرا بود و آرمانگرایی نیز اغلب ملازم افراط و احساسات، هیچگاه از جاده خرد یکسو نشد و در سرتاسر شاهنامه گرانسنگ خویش بر مدار خرد و در دایره حکمت، آرمان خویش را پی گرفت؛ اما آرمان فردوسی چه بود که افزون بر همه ثروت و داراییدهقان توس، سیسال از عمر با ارزش این ابر مرد فرهنگ ایران را هم مصروف خود داشت؟ شاید بتوان همه آرمانهای فردوسی در واژه مقدس «ایران» خلاصه کرد. ایرانی که میراثدار تمدنی چندین هزارساله، محمل زبان شیرین پارسی و ظرف هویتبخش مردمی مسلمان و آزاده است. مردمی که چون خرد را و روشنی را و راستی و پاکی و مردمی را میستودند، به دین محمد(ص) گرویدند؛ اما در مغاک ستم خودکامگان اموی و عباسی گرفتار آمدند و اینک فردوسی یکتنه میکوشید تا با فدیه عمر و مال و جان خویش، روحی تازه در کالبد فسرده ایران و آزادهزادگان سرکوب شده ایرانی بر دمد و ایشان را از بند بندگی جانشینان خود خوانده خدا و رسول برهاند.
هم از این رو است که در شاهنامه نیز پس از نام خداوند جان آفرین و یزدان پاک، بیش از هرکس و هرچیز از ایران یاد شده است. دغدغه سرنوشت ایران همواره در جان فردوسی و قهرمانان حماسهاش میخلید:
از ایران دلم خود به دو نیم بود
به اندیشه اندیشگان برفزود
نوستالژی سیاوش که مدتی از میهن دورافتاده بود نیز واگویه احساس فردوسی نسبت سرزمین مادری خویش است:
همان شهر ایرانش آمد به یاد
همی برکشید از جگر سرد باد
ز ایران دلش یاد کرد و بسوخت
به کردار آتش رخش برفروخت
بدین چشم اگر شاهنامه را از آغاز تا انجام، نیک بنگریم، یکسره ستایش ایران و ایرانی است. سیسال عمر گرانمایه فرزانهترین فرزند ایران، فردوسی پاکزاد در ثبت حماسه ملی و تداوم نام ایران بر جریده فرهنگ جهانی گذشت و سیصد سیسال دیگر، زبدهترین هنرمندان و ادیبان و دانشمندانِ چار رکن و هفت اقلیم عالم از نگارگر و نقاش و خوشنویس تا مترجم و شاعر و ادیب و فقیه و فیلسوف، عمر عزیز خویش را با فخر و نازش در راه شرح و شکوفایی این اثر سترگ سپری کردند و امروز وظیفه ماست که در یادروز بزرگداشت فردوسی و پاسداشت زبان فارسی نام او را گرامی بداریم و بر روان پاکش درود فرستیم و همنوا با او، از ژرفای اندیشه و خرد ایرانی فریاد برآوریم:
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود.
ارسال نظر