بررسی لم یزرع در سرای اهل قلم
قاسم علی فراست در نشست نقد و بررسی رمان لم یزرع درباره محمدرضا بایرامی گفت: بایرامی نویسندهای است که هم خواننده به او اعتماد میکند، هم حکومت به او اعتماد میکند و هم کسانی که میخواهند کار فرهنگی انجام بدهند.
به گزارش خبرگزاری موج، نشست نقد و بررسی رمان لم یزرع در سلسله نشستهای چهلمین سالگرد پیروز انقلاب اسلامی، با حضور محمدرضا بایرامی، قاسم علی فراست و عزتالله الوندی، در سرای اهل قلم برگزار شد.
در ابتدای این نشست، محمدرضا بایرامی، نویسنده کتاب گفت: رمان لم یزرع آخرین رمان من است، این رمان از جمله کارهایی بود که نوشتنش برای من بسیار سخت بود. به خصوص این که در این کتاب، نگاه به جنگ از آن سو است و در کتاب شخصیت ایرانی نداریم. به هر حال نوشتن این کتاب، تجربه بسیار سختی بود و از نظر ساختاری نیز نوشتن این رمان برایم بسیار مشکل بود چرا که تلاش کردم این رمان بر روی مرز ناممکنها حرکت بکند. درآوردن داستان با این دستور کاری که برای خودم تعریف کرده بودم، بسیار سخت بود. بارها و بارها این رمان را نوشتم و مجددا مجبور شدم که آن را کنار بگذارم. از آنجا که حرکت کتاب، از نوع لبه تیغی بود، درآوردن دو بالی که در رمان مد نظرم بود، بسیار مشکل بود.
می خواستم بین تقدیر و تصادف حرکت کنم
او ادامه داد: میخواستم بین تقدیر و تصادف و ممکن و ناممکن حرکت کنم. در نهایت فکر میکنم که این موضوع درآمد و از هر دو منظری که عرض کردم، میتوان به رمان نگاه کرد. این کتاب طبیعتا پشتوانههای مطالعاتی بسیار زیادی نیز داشت. در دورهای که این رمان را مینوشتم، به جرات میتوانستم بگویم که یک کارشناس عراق معاصر هستم. هیچ چیزی از عراق معاصر نبود که من نخوانده باشم؛ به ویژه از زمان به قدرت رسیدن صدام حسین.
در ادامه مراسم، قاسم علی فراست صحبت کرد و راجع به این رمان گفت: اگر بخواهیم پنج ویژگی برای آقای بایرامی درنظر بگیریم، قطعا ایشان این سه ویژگی را خواهند داشت و آن هم سه کلمه نوجوان، روستا و جنگ است. در حقیقت به هیچ عنوان نمیتوان این ویژگی ها را از رمانهای ایشان نادیده گرفت. بنابراین این ۳ موضوع، ۳ ویژگی همیشگی و مبرهن آقای بایرامی است.
کتاب لم یزرع ادامه کارهایی است که ایشان راجع به جنگ انجام داده است. به نظر میرسد که جنگ به هر دلیلی یکی از صفات بازر و دغدغههای ایشان شده است. به نظرم حتی اگر از بایرامی بخواهند که راجع به جنگ ننویسد و یا خودش تصمیم بگیرد که دیگر راجع به این موضوع داستان ننویسد، باز هم نمیتواند چرا که برخی از ویژگیها جز جبلی نویسنده شده و دغدغه او میشود. حال وقتی مسالهای تبدیل به دغدغه آدم شد، دست خود هنرمند نیست که از آن رها بشود. حتی اگر نویسنده بخواهد رها بشود، آن موضوع نمیخواهد از او رها بشود و یقهاش را میگیرد.
فردی مانند بایرامی میتواند برای هر کشوری ارزشمند باشد
فراست همچنین گفت: به نظر میرسد که چنین فردی برای هر کشوری میتواند فرد ارزشمندی باشد چرا که صداقت خود و دغدغه اش را اثبات کرده است و به همین دلیل در آن زمینه خاص، هم خواننده به او اعتماد میکند، هم حکومت به او اعتماد میکند و هم کسانی که میخواهند کار فرهنگی انجام بدهند، میگویند که فلان آدم در آن حوزه صداقت نشان داده است و توانایی انجام آن را دارد پس با او جلو خواهم رفت.
این نویسنده و منتقد ادبی بیان کرد: در مورد لم یزرع به نظر میرسد که اسم بسیار خوبی برای کتاب انتخاب شده است و با مضمون داستان همخوانی دارد. اولین امتیاز این کتاب این است که نویسنده آمده است و جای خود را عوض کرده است. همهی کتابهایی که تاکنون راجع به جنگ خواندهایم، راجع به ایرانیان بوده است اما در اینجا نویسنده آمده است و جای خود را عوض کرده است و صرف این عوض کردن جا، ارزش بزرگی را برای رمان خود ایجاد کرده است.
لم یزرع داستانی کاملا ایرانی دارد
سخنران بعدی این مراسم، عزتالله الوندی بود. او در ابتدای صحبتهای خود گفت: خوشحالم که توانستم یک رمان ایرانی را بخوانم. از این جهت، لفظ ایرانی را برای این رمان به کار می برم که این داستان، یک داستان کاملا ایرانی است و ساختار آن یک ساختار ایرانی است. از طرفی، نگاه اسطورهای آن، نگاهی ایرانی است و ما را وارد چنین فضایی میکند. هرچند همان طور که آقای فراست نیز گفتند، فضای کار به شکلی است که آن طرف مرزها را روایت میکند. این رمان، یک داستان ایرانی است چرا که از اسطورهها مدد گرفته است تا مشابهسازی کند و مابهازای امروزی برای آنان درست کند. رمان لمیزرع، حاصل گذر از هالهی تقدس است.
او ادامه داد: هوشمندی آقای بایرامی برای ارتباط با مخاطب، آنجا مشخص میشود که ما از دید یک عراقی و از جبههای دیگر به جنگ نگاه میکنیم. از این نگاه متوجه میشویم که هر دو طرف جبهه یک هدف مشترک دارند و آن هم این است که در جنگ بر دشمن پیروز بشوند.
به نظرم آقای بایرامی از جمله کسانی هستند که آن گذار را تجربه کردند و آن را دیدند. اکنون جنگ اصلی برای بیان حقایق جنگی است که در جریان است. اگر نتوانیم از آن فضاها عبور کنیم، مسلما نمیتوانیم به حقایق بعدی دست پیدا کنیم و چشمانداز ما همان چشم انداز گذشته خواهد بود. راه گریز از این موضوع، کتاب لمیزرع آقای بایرامی است که میتواند ما را وارد گذار جدیدی بکند تا بتوانیم به فضاهای جدیدی دست پیدا کرده و به حقایق بیشتری برسیم.
در بخش بعدی، محمدرضا بایرامی صحبت کرد و گفت: خیلی از چیزها در خیلی از جنگها شبیه به هم است و این موضوع چهره عام جنگ را نشان میدهد. مطلب دیگری نیز که میخواستم اشاره کنم، موضوعی است که شاید بیشتر به درد نویسندهها بخورد و آن هم حرکت از ساده نوشتن به سمت پیچیده نوشتن و برعکس است.
در سالهای اخیر، رمان لمیزرع سادهترین رمانی است که من نوشتهام. مردگان باغ سبز که در این جلسه نیز به آن اشاره شد، به این دلیل مورد هجمه قرار گرفت که حتی خیلی از منتقدین نیز شیوه روایت آن را نگرفتند و اصلا متوجه نشدند که راوی داستان کیست و چه میگوید. بعد از این تجربه، به سمت سادگی رفتم و داستانی را بیان کردم که میخواست قصه بگوید. به هر حال این تجربه به خصوص برای مخاطبان، جذابیت بیشتری دارد. ممکن است که سخت نوشتن، جالب باشد اما مخاطب شما با آن هیچ ارتباطی برقرار نمیکند.
ارسال نظر