نویسنده فارسی رمانهای امنیتی در گفت و گو با خبرنگار موج خبر داد:
رونمایی از "نه" در هفدهمین نمایشگاه کتاب فارس
نویسنده فارسی رمانهای امنیتی از رونمایی جدیدترین اثر خود، "نه"، در در هفدهمین نمایشگاه کتاب فارس خبر داد.
محمدرضا حدادپور جهرمی، نویسنده جهرمی رمانهای امنیتی و صاحب کانال "دلنوشته های یک طلبه" در فضای مجازی، در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاری موج در شیراز، از انتشار سیزدهمین کتاب خود و رونمایی از "نه" در هفدهمین نمایشگاه کتاب فارس خبر داد.
این نویسنده جوان 34 ساله، مهمترین علاقهمندیهای خود را در سه شاخه: عرفانهای نوظهور، امنیت و استراتژی عنوان کرد و گفت: وقتی که من از دغدغهها مخصوصاً در زمینۀ امنیت و استراتژی با دوستانم در آن زمان حرف میزدم، میخندیدند و در این پنج سال به شهادت برخی از استادانی که داشتم چیزی حدود دوازده سال بنده رفتم و شبانهروزم را وقف این کار کردم، برای این سیر تألیفات باید آموزشهایی غیر از دانشگاه و حوزه را میدیدم و بعد از آن وارد عرصۀ رسانه، سواد رسانه، فضای سایبر و مسائل مربوط به تألیف در این عرصهها شدم.
حدادپور جهرمی که تاکنون کتاب هایی از جمله حیفا، تب مژگان، همه نوکرها، کف خیابون۱ و حجره پریا را تألیف کرده، چند روزی است که رمان امنیتی "نه" را چاپ کرده و به قول خودش فرزند سیزدهم است که قرار است در هفدهمین نمایشگاه کتاب فارس به همت "بچه های کتاب" یا "پاتوق کتاب" رونمایی شود.
وی همچنین به خبرنگار موج، از سلسله کتاب های کف خیابون خبر داد و گفت: کتاب کف خیابون۲ که به دلایل خاصی در فضای مجازی نیمه کاره ماند هم به صورت کامل نگارش شده و تأییدات لازم را هم گرفته که امیدواریم به زودی به چاپ برسد.
حدادپرو جهرمی کف خیابون را یک پروژه استانی، در مرحله بعد یک پروژه کشوری، مرحله بعدتر منطقه ای و کف خیابون 4 را قطعی دانست و گفت: رایزنی در رابطه با سوژه کف خیابون هم در حال انجام است اما فعلا تا کف خیابون 4 را مطمئنم که کامل است.
وی در کانال "دلنوشته های یک طلبه"، چندروز پیش خبر از چاپ جدیدترین رمان امنیتی و ضدصهیونیستی خود داد و نوشت:
یه مدتی هست عاشقش شدم
قبلن اینقدر دوسش نداشتم
اما دیدم خیلی پام صبر کرده و تحملم کرده
از اولشم رو صورت و پیشونیش و لپاش و حتی لباش خط خطی بود
اما برا من نه
ینی خطهای چهرشو نمیدیم و فقط بهش زل میزدم
یه جور خاصیه
میدونی
اصلن نمیشه ازش بگذرم
سفید
نرم و نازک
چه بوی خوشی
از اولش که دیدمش، فقط دوس داشتم بهش دست بزنم و بگیرمش تو بغلم
فقط به اون میتونستم بگم
حتی وقتایی هم که دلم خدا میخواست، وقتی به اون میگفتم، حس میکردم و حس میکنم زودتر به گوش خدا میرسه
وقتی تو فاصله نزدیک و جلوی صورتم بغلشو برام باز میکنه، فقط باید یه دستمو اینجوری بزنم زیر چونم و با اون یکی دستم خودمو بریزم تو آغوشش
حس امشب و دیروزمم نیست
کلا همه هم میدونن... هرچند به روم نمیارن ... اما میدونم که دیگه همه از این رابطه خبر دارن
حتی خانمم هم میدونه
الهی دور خانمم بگردم که وقتی میدونه میرم سراغ اون، همه جا باید خلوتتر بشه و بچه ها هم توجیه میشن که بابا داره بدون کلام، پیش معشوقش حرف میزنه و نباید بپریم وسط حرفاش!
آره
میدونم
دیوونم کلا
راستی بازم داریم بچه دار میشیم.
دو سه ماه دیگه مونده
الان من و اون ... اجازه بدید بشمارم ... دو تا... چهار تا ... اونم شد هشت تا و ... بعله ... دوازده تا با هم بچه داریم
قد و نیم قد
کف خیابون ۱
کف خیابون ۲
حیفا
تب مژگان
حجره پریا
همه نوکرها
دفترچه نیم سوخته
چرا شیعه
چرا سنی
گناهشناسی
الان هم پشت در اطاق عملیم
دکترش گفته تا فرداشب دنیا میاد
اسمشو گذاشتیم #نه
ممنونم
زنده باشین
ایشالله خدا روزی خودتون کنه
#کاغذ
#قلم
#دفتر
#کتاب
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشتههاییک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
ارسال نظر