مردی در غبار؛ که بازنده شد
مهدویان از آن جنس کارگردانی بود که می توانست جای خالی رسول ملاقلی پورهای سینما را پر کند و او به مزاق بیننده واقف بود و این فیلم انگاره ایست از یه سقوط آزاد در وقت بی حوصلگی.
به گزارش خبرگزاری موج خراسان رضوی، محمد هادی عرفانیان تهرانی در نقد فیلم مرد بازنده اینگونه می نویسد: معاون کلانتری که در زیر ستاره آهنی قلبی از طلا دارد.
فیلم مرد بازنده مخلوطی غیر انطباقی از بازیهای رد خون و زخم کاری دارد و مهدویان در خواب ساخت این فیلم در تلفیق کارهای خود به پلیس میان سال و خسته ای رسیده که تعفن در جامعه را به دندان خراب بازیگر خود ارتباط می دهد.
بازیهای شگفت زده جواد عزتی در حصار پلیسی خط گرفته از فیلمهای تلویزیونی ژانرهای اروپایی گم می شود، پلیسی که دوست دارد با خرید پیراشکی شبیه به بازیگران پلیسهای خارجی عمل کند.
کم نیستند از این گروه فیلمها و سریالها در تلویزیونهای اروپا و در دسته دو و سه های سینمای آمریکا.
پلیسی خسته، اما در ظاهر این خستگی نخوتی اجتماعی دارد و در باطن قوی، برای تحسین های بیننده که گه گاه با نمادهای حرکات محیرالعقول به دنبال صوت و کف زدن بیننده آن است.
متن فیلم را می توان اینگونه تصور کرد که دستمالی شده ده ها سناریوی متناظر از این گروه است و بدون حفره خزنده در ذهن بیننده و تعلیق جانمایی شده.
ورود بی دلیل بابک کریمی از یک نهاد بالادستی آنقدر سست و بی هویت است که ما را یاد سریالها دهه ۷۰ و ۸۰ آمریکا می اندازد و خود او هم واقف است که نباید در فیلم جایی برای دانستن شخصیت او پیدا شود.
فیلم به همان خستگی بازیگر اصلی آن پیش میرود و گاه پای قدمها در گروی سنگینی وزنه هایی است که به آن بسته شده.
از تکنیکهای بازیگری رد خون و یا ایستاده در غبار خبری نیست و اکتهای زیبای رعنا آزادی ور در زخم کاری نیز چیزی دیده نمی شود.
پلیس خسته که بخاطر حرفه و کار خود همسرش از دنیا رفته و پسر خود را نیز در واپسن لحظه ها دارد از دست می دهد و برای او فقط مهم فرستادن قاتل این فیلم به خارج از ایران است که قربانی این سناریو شده است.
فیلم نامه آنقدر از هسته اصلی خود دور می شود که رسالت مامور قانون از اصل ماجرا و شرکت پسر وزیر در زد و بندهای پول شویی و رانت به روایت گرفتار کردن روایت مقتولی زن باره و همسران او گم می شود و این مامور گرفتار در بین زنان رنگارنگی می شود که انگار در جامعه ما کاری جز بازیها و مکر زنانه وجود ندارد.
مدیر عامل شهوت پرستی که بقیه افراد این شرکت در زیر خصیصه او به پول شویی دست زده اند و از آقازاده گرفته تا دیگر افراد فقط نقشی تصنعی در آن دارند.
محمد حسین مهدویان از آن جنس کارگردانی بود که می توانست جای خالی رسول ملاقلی پورهای سینما را پر کند و او به مزاق بیننده واقف بود و این فیلم انگاره ایست از یه سقوط آزاد در وقت بی حوصلگی.
تنها شاخصه فیلم، تصویر برداری آن است و گاهی خط رنگ که به فریاد کارگردان میرسد و در اینجا فقط این بخش برای بیننده دارای جذابیت است.
بعضی قاب بندیهای استاندارد و نماهای فیلم که برخی استعاره از فیلمهای گوناگون دارد کمی از التهاب سخت گیرانه را کم می کند و به تماشاچی اجازه میدهد ذهن سیال خود را در همزاد پنداری آزاد بگذارد.
اما پراکندگی موضوع و نقشهای مختلفی که هر کدام سوییچ وار در کنار هم قرار گرفته، بازی کارگردان را برای اتمام سخت می کند.
انتطار من از مهدویان یک شاخص کاری خاص بود تا مثل ایستاده در غبار به عنوان یک فیلم با خط روایی قوی آن را چندباره دید و مز مزه کرد تا دوباره اوج رشادت را تعبیر نمود.
اما متاسفانه در بازنده شاید بازنده اصلی مهدویان عزیز بود با ترسیم پلیسی که تمامی اخلاق حرفه ای خود را زیر پا گذاشته و خارج از عرف یک پلیس در ایران بازی می کنم.
بازیگری که با ولنگاری و بی پروا در شکم حوادث می رود و خود نیز از فوبیای واماندگی در تنگنهای حصارگونه مکان می هراسد تا بر آن فایق آید.
فیلم تا بجایی می رسد که مانند گوله کاموا سر رشته اصلی از دست کارگردان خارج شده و فقط تصمیم به پایان آن می گیرد تا شاید این هم سه گانه ای باشد برای کارگردان در آینده.
یک آواندگارد خارج از برنامه برای تماشاچی ای که بدنبال حل مسئله از طرف پلیس خسته ای می گردد و تیرش به سنگ می نشیند
در خاتمه فقط می توان گفت: واحسرتا از بازنده که تویی در این غبار مه گرفته
ارسال نظر