حجاب و احساس ارزشمندی
حجاب شرط موفقیت در انجام دادن مسوولیتها و سپردن برخی مسوولیتها است. آیا برهنه شدن و کشاندن رفتارهای جنسی به کوچه و خیابان به آدمی ارزش میدهد و انسان را از احساس ارزشمندی بهرهمند میسازد؟
به گزارش خبرگزاری موج، هر انسانی، با هر نظام فکری، افعال اختیاریاش را بهمنظور رسیدن به اهدافی که آنها را پسندیده و خوب تشخیص داده است، انجام میدهد، حجاب و بیحجابی نیز از این چارچوب برون نیست. عدهای حجاب را نیک میدانند و بدان پایبندند و در مقابل، بیحجابی را زشت میشمارند و از آن بیزاری میجویند و در مقابل گروهی نیز بیحجابی را پسندیده، به آن اهتمام میورزند و حجاب را عملی زشت دانسته و دامن خود را از آن پاک میسازند. بیتردید زندگی اجتماعی، خواه بر استدلال عقلی ـ فطری، بنیان قراردادهای اجتماعی و...، بنا شده باشد، از تاثیر و تؤثر
متقابل افراد و عملکرد آنها تهی نیست، خوبیها و زیباییها برای فرد و خانواده و جامعه مفیدند و زشتیها و بدیها نیز به همه زیان میرسانند و تأثیر خود را بر تمام اعضا و ارکان جامعه به جا خواهند گذاشت. حجاب و رشد شخصیت شخصیت، مجموعه افکار، عواطف، عادتها و اخلاقیات یک انسان است که به تمایز وی از دیگران میانجامد، بهعبارت دیگر، مجموعه صفات و ویژگیهای جسمی، روانی و رفتاری که هر انسان را از انسانهای دیگر متمایز میسازد، شخصیت نام دارد. بر این اساس، هر کس شخصیتی دارد که خود را با آن معرفی میکند و دیگران نیز او را به همان ویژگیها
میشناسند در «روانشناسی کمال» انسان رشد یافته که انسان خواستارِ تحققِ خود معرفی میگردد، اینگونه توصیف شده است؛ انسانیکه نیازهای سطوح پایین (نیازهای جسمانی، ایمنی، تعلق، محبت و احترام) را پشت سر نهاده در صدد استفاده از تواناییها و قابلیتهای خود است و بهدنبال به فعلیت رساندن خویشتن و تحقق خویش است. اکنون باید دید فرصت رشد شخصیت با رعایت حجاب بیشتر فراهم میگردد یا با عدم رعایت آن؟ انسانیکه پیوسته نگران زیبایی خود است و بیشتر در جهت معرفی پیکر خود میکوشد، بهتر میتواند قابلیت های خود را بشناسد و به فعلیت برساند یا آن که سر در باغ
اندیشه دارد؟ حال سؤالیکه در اینجا مطرح است این است که آیا توجه به نیازهای جسمانی و سطحی به انسان امکان رشد میدهد یا توجه به نیازهای عالی و مخصوص انسانها؟ آیا غرق شدن در خودنمایی و جلب توجه دیگران مسیر منتهی به یافتن خویشتن است؟ انسانیکه زندگیاش تحت فرمان و ارادهاش نیست، در حس هویتیابی خود دچار شکست شده است، تا چه رسد به آنکه هویتش را به کمال رساند، زیرا سلیقه و خواست دیگران در زندگیاش تأثیر میگذارد و چنان زندگی میکند که دیگران میپسندند، نه آنگونه که خود میپسندد. بیحجاب در اندیشه نمایش خود و زیبایی خویش است، این امر که
عقده حقارت انسان را مینمایاند، زمینه رشد و تعالی وی را نابود میسازد، در حالیکه زن مانند مرد یک انسان است و باید از نظر انسانی رشد و تکامل یابد، کسیکه با نمایش زیبایی خود و گزینش پوششی ویژه در اندیشه جلبنظر دیگران بهسر میبرد، در حقیقت میخواهد با تکیه بر جذابیتهای ظاهری خویش و نه اصالتها و ارزشهای متعالی خود، جایی در جامعه بیابد. در واقع او از این طریق اعلام میدارد، آنچه برایش اصل است و اهمیت دارد، «زن بودن» او است نه انسانیت و اندیشه و لیاقت و کارآییاش، چنین فردی قبل از همه اسیر خویش است و به مغازهداری شبیه است که پیوسته در
اندیشه تزیین ظاهر و تغییر دکور خود بهسر میبرد و فرصت پرداختن به آرزوهای بزرگتر را نمییابد. حجاب و حرمت خود (احساس ارزشمندی) از نظر روانشناسی، قطعیترین عامل رشد انسان «میزان ارزشی» است که هر فرد برای خود قائل است، بهعبارت بهتر، نافذترین عامل رشد روانی و شخصیتی انسان، سطح حرمت خود او است . درجه ارزیابی فرد از خود، حرمت خود خوانده میشود و در واقع بازخوردی از مورد قبول بودن و مورد قبول نبودن بهشمار میآید، این قضاوت در قالب رفتارهای کلامی و غیر کلامی بروز میکند و گسترهای است که فرد خود را در آن پهنه توانا، مهم، موفق و باارزش و یا
ناموفق و بیارزش میداند . بنابراین «سطح حرمت خود» در سازشیافتگی هیجانی، اجتماعی و عاطفی تأثیر بسیار دارد و از عوامل تعیین کننده اساسی در شکلدهی الگوهای رفتاری و عاطفی است؛ بهگونهای که تردید افراد در ارزشمندیشان به ناتوانی در رسیدن به زندگی عاطفی موزون میانجامد، این افراد همواره از آشکار شدن ناتوانیهاشان هراسناکاند و صحنه را ترک میکنند، از طرفی خلاقیت با «سطح حرمت خود» رابطه کاملاً مستقیم دارد . بهراستی آیا برهنه شدن و کشاندن رفتارهای جنسی به کوچه و خیابان به آدمی ارزش میدهد و انسان را از احساس ارزشمندی بهرهمند
میسازد؟ البته شاید احساس رضایت آنی و زودگذر پدید آورد، ولی کمتر کسی است که برخورداری از این حالت و رفتار را ارزش تلقی کند و شخص برخوردار از این روحیه را ارزشمند بداند. افزون بر این، تامین هر خواستهای همیشه با احساس رضایت همراه نیست، در جامعهای که برهنگی تمام شریانهای آنرا پُر کرده و زن و مرد همواره در حال مقایسه داشتهها و نداشتههای خویشاند انسانها در تشویش مستمر و دلهره همیشگی فرو میروند؛ زیرا رقابت و مقایسه در میدانی رخ مینماید که ظرفیت رقابت ندارد و بدین سبب آدمی به تنوعطلبی حریصانه کشیده میشود. بیتردید تا وقتی این
اندیشه فضای ذهن آدمی را آکنده است، فرصتی برای بروز خلاقیت و ابتکار باقی نمیماند، ذهنِ مشغول به تصاحب دل دیگران و جلبنظر مردان و پسندیده شدن، هرگز اندیشه علمی را بر نمیتابد و نمیتواند یافتههای تازه عرضه کند. بنابراین، چنین افرادی هم ارزشمندی را از کف دادهاند و هم در جبران آن به بیراهه رفتهاند، راه رسیدن به احساس ارزشمندی پایدار، رفتن در پی کسب صفات ارزشمند و پایدار است. انسان برخوردار از حجاب، با دور نگهداشتن خود از دسترس دیگران، سطح ارزشمندی خود را ارتقاء مییبخشد تا آنجا که مرد، نیازمندانه به آستان وی روی میآورد. بیتردید اگر
زنان این مفهوم را بهطور کامل درک کنند، به پوشیده داشتن و مخفی ساختن پیکر خویش بیشتر گرایش نشان میدهند و پی خواهند برد که راه احساس ارزشمندی در دسترس و مقبول بودن لحظه به لحظه نیست. پس حجاب احساس ارزشمندی است؛ که موقعیتی بلند مرتبه برای زنان پدید میآورد و مردان را در محدودیت فرو میبرد، اگر چه در بیان به زنان گفته میشود که پوشیده بیرون آیید؛ ولی واقعیت آن است که به مرد گفته میشود، بهرهبرداری جنسی در همه جا ممنوع، چون راه چشم را که نافذترین کانال حسی مردان است، نمیتوان سد کرد. حجاب و استحکام خانواده خانواده بااهمیتترین نهاد اجتماعی
است، خانواده کانون عشق و امید و تحقق آرزوهای آدمی و مرکز تولد و پرورش نسل بشر است؛ بهگونهای که هیچ جامعهای نمیتواند بدون خانواده پایدار بماند. در معارف الهی خانواده مهمترین جایگاه پرورش انسان است، قرآن کریم همسران را «لباس» یکدیگر میداند و بدین ترتیب نقش هر یک را معین میکند، زن و شوهر نزدیکترین افراد به یکدیگرند و چون لباس، یکدیگر را از آفات و آسیبهای عفتسوز و ایمانبرانداز حفظ میکنند. افزون بر این، آنها مانند لباس، مایه وقار و آراستگی یکدیگرند، بیتردید این نقش در پرتو تفاوت زن و شوهر شکل میگیرد. غریزه جنسی یکیاز علل
مهم ازدواج و بهوجود آمدن خانواده است؛ اما برای پایداریاش کافی نیست، بعد از ازدواج بهتدریج با گذر زمان اهداف جدید شکل میگیرد؛ خواستههای زیستی و جنسی اندک اندک جای خود را به نیازهای روانی و امنیتی و عاطفی و شناختی میدهد و دیگر سرمایه عشقورزی بهتنهایی برای تأمین اهداف خانواده و خواستهها کافی نیست. نخستین شرط دستیابی بدین اهداف و تامین خواستهای جدید، آن است که زن و شوهر از هویت و خواستههای فردی دست شویند و بهسوی پیریزی هویتی جمعی گام بردارند. چنانچه هر کس فقط خواهش خویش را پی گیرد؛ زن در جهت تجمل و خودنمایی و موردپسند واقع شدن در
اجتماع و جلب توجه مردان گام بردارد؛ در دغدغه مقبولیت خویش فرو رود و نقش مادری را به فراموشی سپارد و از آن سوی مرد در اندیشه رسیدن به تمکینهای نوتر و پُر رونقتر بهسر برد و نقش پدری را فراموش کند، بنیان خانواده بر باد میرود. بیتردید کانون خانواده با اموری چون توجه به لباس و بدن و روی و موی و انگشتنما شدن و مشخصتر معرفی کردن خود، پیوند تنگاتنگ دارد و پرداختن بدین امور و فراموش کردن اهداف خانواده و نیازهای برتر، پایههای خانواده را متزلزل میسازد. حجاب و مسوولیتپذیری هر کس در برابر خود و دیگران مسوول است، انجام موفقیتآمیز مسوولیت به
استعداد و برخورداری از توانمندیهای متناسب و ظرفیتهای روانشناختی و جسمی نیاز دارد، توفیق در پارهای از مسوولیتها و حتی سپردن برخی از مسئولیتها به حجاب تکیه دارد و افرادیکه بیحجابی پیشه میکنند، توان انجام آنرا ندارند. این گروه ناگزیر باید به خویش پردازند و چنانکه امروزه مشاهده میکنیم چارهای ندارند جز آنکه انجام آن مسوولیتها را به دیگران و حتی مردان بسپارند. این افراد، افزون بر آنکه خود بهدلیل ناتوانی یا شانه خالی کردن از انجام دادن مسوولیتهای فردی باز میمانند، با روحیه و وضعیت بدنی خاص خویش محیط را آلوده و
موقعیت را برای فعالیت مسوولیتپذیرانه نامساعد میسازند، بر این اساس، بازدهی فعالیتهای خانوادگی و اجتماعی را کاهش میدهند و حتی دقت عمل را دچار اختلال میکنند. بهعبارت دیگر، این افراد خود ناتوان میمانند و دیگران را نیز از انجام دادن تعهدات و مسئولیتهاشان باز میدارند. فرد بیحجاب با رعایت نکردن این شرط در واقع از قبول مسوولیت خودداری ورزیده، در پی خواستههای خود میرود و حتی دیگران را از انجام تعهدهای پذیرفته شده باز میدارد، بنابراین، حجاب هرگز بهمعنای محدود کردن حوزه مسوولیت زن نیست، حجاب شرط موفقیت در انجام دادن
مسوولیتها و سپردن برخی مسوولیتها است.
ارسال نظر