زندگینامه روحانی شهید علی عصمت
طلاب و روحانیون نقش موثری در دوران جنگ تحمیلی داشتند و حضور آنها در تقویت روحیه معنوی رزمندگان بسیار موثر بود.
، طلبه شهید علی عصمت در آذرماه ۱۳۴۶ در خانوادهای محروم و مذهبی در شهرستان آبدانان دیده به جهان گشود.
دوران کودکی وی با طعم تلخ رنج و مشقت همراه بود و پدر وی که از نعمت سواد محروم بود، تلاش کرد فرزندش دنبال علم و دانش باشد به همین خاطر او را به مدرسه فرستاد.
علی تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در آبدانان به اتمام رساند و در دوران نوجوانی به خاطر علاقهای که به مسائل دینی داشت، در جلسات مذهبی شرکت میکرد و به خاطر اشتیاقی که به دروس حوزوی و معارف اسلامی داشت با تاسیس حوزه علمیه آبدانان در سال ۱۳۶۲ وارد حوزه علمیه شد و دروس مقدماتی را تا سال ۱۳۶۴ در همان جا فراگرفت و بعد از دو سال برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه اراک رفت و در حوزه امام مهدی به تحصیل پرداخت.
به گفته دوستان و اطرافیان، این شهید والامقام علاوه بر توجه به صله رحم به مسائل محرم و نامحرم بسیار توجه داشت به گونهای که یکی از ارکان دین را حفظ حریم محرم و نامحرم میدانست.
دقت در کارها، کمک به دیگران، خواندن نماز سروقت، علاقه شدید به درس، کمک به فقرا از خصوصیات بارز این شهید والامقام است.
خاطراتی از شهید
برادر شهید عصمت میگوید: بهمن سال ۶۴ از سپاه مرخصی گرفتم که به پابوس امام رضا (ع) بروم، دلم پر از غصه یاران سفر کرده بود، به حرم رسیدم گوشهای نشستم و سفره دلم را پیش حضرت باز کردم و غم غربت خویش را واگویه کردم.
در مسیر بازگشت از مشهد به مدرسه المهدی (عج) در اراک رفتم تا به علی سری بزنم در بین صحبتها به او گفتم چون من در جبهه کردستان هستم و احتمال دارد شهید بشوم صلاح نیست که شما هم به جبهه بیایید و باعث نگرانی خانواده شوید. با شنیدن این صحبتها صورتش از غمی توأم با عصبانیت برافروخت. نگاهی به من کرد و گفت: شما برای خودت عبادت میکنی از عبادت شما چیزی به من هم میدهند؟ چند لحظهای سکوت کردم. خواستم چیزی بگوییم که طنین صدای پرصلابتش قلبم را فروریخت. اگر امام حکم جهاد بدهد، حتی با پای برهنه هم راهی جبهه میشوم. حضور در جنگ و شهادت تنها آرزوی من است. عرق سردی خجلتم را نمایان کرد، به قامت رشیدش نگاه کردم. احساس کوچکی میکردم. سکوت کردم.
شهیدان زندهاند
قبل از شهادت علی، با دختر عمویم نامزد کرده بودم؛ ولی هنگامی که او شهید شد به خاطر غم سنگین از دست دادن علی با خود عهد کردم که ازدواج نکنم و راه او را ادامه دهم .روزها میگذشت و من همچنان در غم از دست دادن برادرم بودم. شبی در خواب علی را دیدم که در جایی خوش و خرمی نشسته بود رو به من کرد و گفت: برادر مگر شهیدان مردهاند؟ من زندهام و در جایی که همیشه آرزویش را داشتهام زندگی میکنم، از رفتن من ناراحت نباش و مرا به آرزویی که داشتم برسان و عروسیات را جشن بگیر (به نقل از برادر شهید)
عمامه
یکی از همرزمانش میگوید: یک شب که به خط مقدم اعزام شدیم، یک گروهان بودیم که یک نفر امدادگر بود آن امدادگر باید مجهز میبود. زمانی که میخواستیم تقسیم شویم امدادگر به فرمانده گفت که مشکلی پیش آمده، باند پانسمان را فراموش کرده بیاورد، فرمانده خیلی عصبانی شد گفت که تو به فکر جان بچهها نیستی. علی ساک خود را باز کرد و عمامهاش را که داخل نایلون بود درآورد و رو به فرمانده گفت این هم باند گفت این همه اش باند است چرا عصبانی میشوید. عمامهاش را به تازگی خریداری کرده بود و هنوز از آن استفاده نکرده بود!
فرمانده خندهاش گرفت گفت باشد اینبار به خاطر شما امدادگر را تنبیه نمیکنیم.
این شهید والا مقام در تاریخ ۱۲ اسفند ۱۳۶۴ در جزیره مجنون بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای آبدانان به خاک سپرده شد.
وصیت نامه
«الحمد الله رب العالمین و الصلاه والسلام علی محمد و آله الطاهرین و لعن الله على اعدائهم اجمعین». مادرم! گویا رسول الله مرا فرا میخواند مادرم گویا رسول الله مرا فرا میخواند مادرم گویا رسول الله مرا فرا میخواند. مادرم! میخواهم ثابت کنم که مسلمانم و پیرو خط امام حسین علیه السلام و امام خمینی هستم.
ای مردم آبدانان ای کسانی که جنازه را بر دوش دارید به دستان من نگاه کنید که هیچ با خود نبردهام. ای مردم! به خون ریخته شدهام نگاه کنید من این را که داشتم در راه خدا هدیه دادم حیف که یک جان داشتم. ای مردم آبدانان، ای کسانی که جنازه مرا به دوش دارید، آیا سنگینی جسدم را حس نمیکنید که از خاصیت آن تنها مزاحمت برای شما مانده است؟ بنابراین فقط معنویات اولی هستند.
ای جوانان و نوجوانان عزیز علم زینت انسان است؛ بنابراین در کسب علم بکوشید تا زمانی که میتوانید، بهره بگیرید و در جستجوی علم باشید. به علم تکیه و به خدا اعتماد داشته باشید جوانمردی باشید که به خاطر دین پرهیزگار و با تقوی و به وظایف خویش عمل کند علم را غنیمت شمارید و در کارها دقیق باشید.
ای مردم بدانید دنیا مانند سایهای است که تمام میشود یا مانند میهمانی است که شب میخوابد و کوچ مینماید؛ یا مانند برقی است که در افق آرزو میدرخشد. فرض کنید دنیا مجانی به دست شما برسد، مگر مسیرش مادی نیست؟ به هر چه امید داشته باشی باقی نمیماند خیلی زود شبها دنیا را تغییر میدهد. از دنیا هر چه میخواهید برای سفر آخرت بردارید و در این کار شتاب کنید که بدون تردید مرگ فرود خواهد آمد. بار خدایا! گام و قلب مرا استوار گردان، ای خدای بزرگوار تو برای تکیهگاهم کافی هستی.
ارسال نظر