انسان و جانوران شکارچی
چه چیزی میتواند نسل گوشتخواران را حفظ کند؟
از دیرباز تا به امروز، انسان در هراس از جانوران گوشتخوار و تا حدودی در رقابتِ غذایی با آنها، و به همین دلیل دشمن این جانوران بوده است. هرجا که گرگ، پلنگ، شیر، ببر، یوز، و... به دست بشر افتاده، یا کشته شده یا به اسارت رفته است. زمان بسیار کوتاهی است (شاید چهل پنجاه سال) که جمعِ کوچکی از انسانها پی بردهاند که حفظ گونههای گوشتخوار، از آنجا که به معنای حفاظت عرصههای بزرگ طبیعی است، میتواند به حفظ علفخواران، پوشش گیاهی، آبخیزها، جاذبهی چشماندازها، و در کل به افزایش «ثروت زیستی» هم کمک کند و درنتیجه مفید به حال انسان باشد.
![چه چیزی میتواند نسل گوشتخواران را حفظ کند؟](https://cdn.mojnews.com/thumbnail/SA209KeRMhsC/wYsQRh7N_U9-KhUZFvV4AomaL5yZePK-ajtEs8kcp-9YVVASashH6K5BPTC17PhAidh8SlFsB25MgjrEllAeh8xj-Xi8rfOM/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%DB%8C.jpg)
عباس محمدی-خبرگزاری موج؛ همچنین، زمانِ حتی کوتاهتری است که موضوع «حق ذاتی زیستمندان برای بقا» مطرح شده و طرفداران جدی محیط زیست آن را تبلیغ میکنند. در این نوشتار، ابتدا نگاهی میاندازیم به چند مورد رویارویی جامعههای انسانی با گوشتخواران، و سپس پیشنهادهایی برای حفظ آخرین جمعیتهای باقیماندهی این جانوران در ایران ارایه میکنیم.
برپایه خبر انتشار یافته از سوی خبرگزاری شین هوآ، چند ماه پیش دو قلاده ببر سیبری با گذر از رود مرزی آمور وارد کشتزاری در استان Heilongjiang (بخشی از منچوری) در چین شدند و یکی از ببرها با حمله به بزهای اهلی موجب مرگ پانزده سر و ناپدید شدن سه سر دیگر از آنها شد. حدود دو سال پیش نیز خبری منتشر شد که یکی از ببرهای قلادهگذاری شده به دست مسوولان حفاظت محیط زیست روسیه، وارد چین شده و به یک مرغدانی حمله کرده است(1). هر دوی این موردها، و موردهای مشابه آن، واکنش منفی مردم و حتی مقامهای محلی چین را در پی داشته است.
شاید دوستداران گربههای بزرگ از شنیدن این خبر که وضعیت زیستگاه در کرانههای غربی رود آمور چنان بهبود یافته که سرریز جمعیتِ ببر آمور در حال اشغال قلمروی پیشین خویش است، به وجد آیند. ولی این مهمانانِ راهراه پیشینهای دارند که نشان میدهد نسل این زیرگونه از ببر، به صورت طبیعی افزایش نیافته است؛ در سال ۲۰۱۲ محیطبانان خاوردور روسیه به هنگام گشت، پنج قلاده توله ببر آمور یتیم و گرسنگی کشیده را یافتند. رئیس جمهوری روسیه، ولادیمیر پوتین، بنا بر علاقهی شخصی پیگیر وضعیت آنها شد و به دستور او این پنج توله ببر به مدت دو سال در یکی از مراکز حیات وحش، برای زیستن در طبیعتِ خشن خاور دور دورههای آموزشی را گذراندند و در آخر، برای آزمایش دو قلاده از آنها رها شدند. ولی از آنجا که در منچوری (و کل چین) جمعیت علفخواران وحشی چون گراز، شوکا و گوزن سیکا به دلیل شکار و تلهگذاری کاهشِ بسیار یافته، ببر یادشده هم مانند بسیاری از دیگر گوشتخواران ناچار به حمله به دامهای اهلی شد.
در اواسط دههی ۱۳۵۰ سازمان حفاظت محیط زیست ایران، محدودهی دویست هزار هکتاری دشت ارژن را برای معرفی مجدد شیر ایرانی در نظر گرفت و زمینهای کشاورزی و دیگر املاک خصوصیِ واقع در آن را برای پیشگیری از هرگونه برخورد میان مردم و شیرها خریداری کرد. ابتدا، به عنوان طرحی آزمایشی، دو قلاده شیر نر و مادهی آفریقاییِ ساکن در باغ وحش تهران را خریدند و در «شکارگاه سلطنتی» ( جاجرود، خجیر و سرخهحصار کنونی) رهاسازی کردند. این شیرها، برای مدتی با بز اهلی زنده تغذیه میشدند اما چون عمری را در پشت میلههای قفسی تنگ به سر برده بودند و با شکار در طبیعت و همچنین ترس از آدمی بیگانه بودند، به محلهی افسریه نزدیک شدند و مردم را به هراس افکندند. چنین شد که مأموران محیط زیست ناچار به کشتن آنها شدند.
رمضانعلی قائمی، محیطبان باسابقه و کارشناس محیط زیست میگوید که در نوجوانی که در خانهی پدری در یک منطقهی جنگلی گرگان زندگی میکرد، مردی را دیده بود که ببری را شکار کرده و پوست آن را به چوب کشیده بود و دو نفر آن را حمل میکردند تا از دامداران محلی پول بگیرد(2). هنوز هم در منطقههای کوهستانیِ جنگلهای هیرکانی ایران، «میرشکار»هایی چیرهدست هستند که پس از دریافت شکایتِ دامداران مبنی بر از دست دادن بز و گوسفند و گاو و سگ گله، پلنگی را که شاید به دلیل کاهش شدید جمعیت مرال وشوکا، و یا تجاوز روزافزون دامها به عرصههای طبیعی، «مشکلساز» شده شکار میکنند وپس از دریافت پاداش (کلهگرگی)، پوست آن را به دلالان بازار سیاه میفروشند.
در فرانسه، از دوران شارلمانی (امپراتور فرانکها در اواخر سدهی هفتم میلادی) برای افزایش تعداد دام و رونقبخشی به اقتصاد که در آن روزگاران به شدت وابسته به اقتصاد روستایی بود، در هر استان فرانسه دو «افسرِ شکارِگرگ» مامور ریشهکن ساختن گرگ و خرس و سیاهگوش بودند. تا سال ۱۹۷۶ که پارلمان، این قانون قرون وسطایی را لغو کرد، حفاظت از گوشتخواران در فرانسه بیمعنا بود. گرگ در دههی سی قرن بیستم در فرانسه تقریباً منقرض شد، اما در سال ۱۹۹۴ گزارش شد که چند گرگ از ایتالیا وارد کوههای آلپِ فرانسه شدهاند. اکنون تخمین زده میشود که حدود سیصد گرگ در کوههای جنوب فرانسه وجود دارد، اما همین اندک شمار، با وجود آن که شرکتهای بیمه خسارت وارده از سوی گرگ را میپردازند، سروصدای مردم محلی را درآورده به گونهای که در سال ۲۰۱۵ دامداران، رییس یک پارک ملی را در اعتراض به زیاد شدن گرگها، ربودند! در پی این اعتراضها، دولت فرانسه نیز چند شکارچی را مأمور شکار گرگهای «مزاحم» کرد(3). بهتازگی هم شماری از گوسفندداران، با گلههای خود تظاهراتی را در پای برج ایفل در مخالفت با گرگ برگزار کردند.
هرسال در بازار سیاههای عربستان و کویت و امارات، پوست و تولهی پلنگ یمن و اتیوپی و سومالی به بهایی بالا به فروش می رسد، ولی گویا دردِ از دست دادن دام، برای دامداران به گونهای است که گاه حتی قید پول نقد را میزنند و پلنگی را که با طعمهی سمی کشتهاند، «برای عبرت» بر درختی میآویزند. برای نمونه در سال ۲۰۱۴ در عربستان، در روستایی کوهستانی در نزدیکی مکه، پلنگی مسموم شده و آویخته بر درخت یافت شد(4). برآورد میشود که امروزه تنها بین ۱۰۰ تا ۱۵۰ قلاده پلنگ عربی که کوچکترین زیرگونهی پلنگ است، در شبه جزیرهی عربستان برجای مانده، چرا که از قرن نوزدهم به این سوی به علت شکار و کاهش شدید طعمههایی چون آیبکس نوبی و غزال کوهی، گسترهی قلمروی پلنگ نود درصد کاهش یافته است.
در سال ۲۰۱۳ تنها خرسی که در سوییس در طبیعت به سر میبرد، با آن که شناسایی و قلادهگذاری شده بود، پس از بیدار شدن از خواب زمستانی، به دست محیطبانان و با این استدلال که برای مردم خطرناک شده بود، کشته شد(5).
با توجه به تجربهی جهانشمول و دیرپای برخورد منافع میان جانور گوشتخوار و انسانِ دامدار، و با در نظر داشتن تخریب شدید زیستگاههای طبیعی ایران، با قطعیت میتوان گفت که فرصت چندانی نداریم که بتوانیم فقط با آموزش ارزش ذاتیِ گونههایی چون گرگ و پلنگ و سیاهگوش و یوزپلنگ به جامعههای محلی، این جانوران را حفظ کنیم. واقعیت این است که در درجهی اول باید منطقههای حفاظتشدهی کشور را به صورتی اصولی و طبق استانداردهای جهانی حفظ کنیم تا فضای زیستی و طعمههای مناسب برای پلنگ و یوز و... افزایش یابند. همچنین باید یک تحول اساسی در نظام اداری کشور صورت گیرد تا اِعمال قانون در مورد همه در دستور کار قرار گیرد و با این ابزار، جلوی تخلف افراد معمولی و شخصیتهای صاحب قدرت که با تخریب طبیعت و تجاوز به منابع طبیعی و وارد کردن دام غیرمجاز و شکار، قانونگریزی میکنند، گرفته شود. راهکار دیگر، پرداخت خسارت به شکل فوری و فارغ از تشریفات دستوپاگیر کنونی به دامدارانی است که از حملهی گوشتخواران دچار خسارت میشوند.
در پایان یادآور میشود که حمایتِ سازمانهای غیردولتی و دستگاههای دولتی از حرکتهای خودجوشِ مردمی در حمایت از حیات وحش که خوشبختانه در چند سال اخیر چند مورد آن در روستاها و حتی منطقههای کوهستانی دورافتادهی کشور دیده شده، میتواند سبب دلگرمی آن مردم و ترویج این گونه رفتار در دیگر نقاط شود. نمونهی این حرکتها را در روستای توتنسا در ییلاقهای ماسال دیدیم که چند گاو محلی طعمهی پلنگ شد و حتی یکی از چوپانان منطقه نیز در تابستان ۱۳۹۵ مورد حملهی پلنگ قرار گرفت، اما روستاییان آگاه، با آن که نتوانستند خسارتی از ادارهی محیط زیست و بیمه بگیرند، از کشتن پلنگ خودداری کردند. چند ماه بعد از این اتفاق، سازمان غیردولتی «گنجهی زیستبوم» که یک نهاد نیکوکاری محیط زیستی است، خسارت چند دامدار را جبران کرد و اکنون در آن منطقه، یک جریان پشتیبانی از حیات وحش به راه افتاده است.
پینوشت
1) گاردین
2) فصلنامهی زیستآیین شمارهی 5، بهار 1396، ص 69
2) ایندیپندنت، 12 اکتبر 2016
دوستی که در فرانسه اقامت دارد، میگفت در یکی از مراحل اولیهی انتخابات اخیر ریاست جمهوری فرانسه، شعار اصلی یکی از نامزدان (با اصلیت روستایی) مبارزه با گرگ بود!
3) عربنیوز، 24 فوریه 2014
4) سی ان ان، 21 فوریه 2013
این مطلب، یک خبر آگهی بوده و در محتوای آن هیچ نظری ندارد.
ارسال نظر