خبرنگار ایرنا چگونه به قتل رسید؟
قتل بانوی ۵۲ ساله با ضربات چاقو و دمبل توسط همسرش روز یکشنبه ۲۰ آبان منتشر شد؛ او «منصوره قدیریجاوید» خبرنگار و پژوهشگر ایرنا بود که خبر تلخ و دردناک قتلش، همه را ماتم زده کرد.
، قتل بانوی ۵۲ ساله با ضربات چاقو و دمبل توسط همسرش روز یکشنبه ۲۰ آبان منتشر شد؛ او «منصوره قدیریجاوید» خبرنگار و پژوهشگر ایرنا بود که خبر تلخ و دردناک قتلش؛همه را ماتم زده کرد؛ «منصوره» با صبر و مهر مادری، بغضهای فروخورده و ترسهای هر روز رفت، اما ممکن است زنانی با وضعیت منصوره هر روز در اطراف ما باشند.
انتشار خبر قتل هولناک یک زن در شمال پایتخت روز یکشنبه ۲۰ آبان رسانهها را بهتزده کرد؛ طبق اعترافات همسر این خانم، انگیزه و عامل وقوع این جنایت مشاجره خانوادگی عنوان شد، اما زمزمه این رخداد جنایی آن زمان پررنگتر شد که مشخص شد مقتول «منصوره قدیریجاوید» خبرنگار و پژوهشگر ایرنا بوده و همسرش نیز پروانه وکالت داشته است البته بارها مقامات قضایی اعلام کردهاند که شغل و پیشه اشخاص در اتهام انتسابی تاثیرگذار نیست و هر فردی ممکن است در هر جایگاه و موقعیت اجتماعی مرتکب بزه شود؛ به هر روی از آن جهت که طرفین این رخداد به لحاظ پایگاه اجتماعی مطمح نظر بودند، بازتاب این خبر در رسانهها نمود بیشتری پیدا کرد.
با انتشار این خبر همه بهت زده، همکاران شوکه از اینکه شاید اشتباهی رخ داده باشد یا تشابه اسمی باشد با چشمانی گریان به دفتر کار او در طبقه پنجم رفتند. متاسفانه این خبر تلخ صحت داشت حتی در لحظات اولیه انتشار خبر بسیاری از همکاران در ایرنا نمیدانستند که خانم قدیری جاوید دقیقا کدام یک از همکاران است و دنبال عکسی از او بودند. چهرهای متین و محجوب که همیشه لبخندی بر لب داشت.
زمزمه این رخداد جنایی آن زمان پررنگتر شد که مشخص شد مقتول «منصوره قدیریجاوید» خبرنگار و پژوهشگر ایرنا بوده و همسرش نیز پروانه وکالت داشته است.
هر لحظه که در برخی از رسانهها جزئیات بیشتر از این واقعه هولناک جنایی منتشر میشد؛ غلیان احساسات و افسوسها و دریغها و سوالات و ابهامات هم بیشتر میشد؛ یعنی چه شده که همکارمان که هر روز در کنار ما بود روز شنبه سرکار نیامد و ....
ابعاد این حادثه تنها به ایرنا محدود نشد و روح جمعی رسانههای کشور را نیز جریحهدار کرد تا جایی که بسیاری از رسانههای مجازی و مکتوب به این مهم پرداختند و سوالاتی از باب خشونت خانگی، خشونت علیه زنان، طلاق و از همه مهمتر سونوشت لایحه «پیشگیری از آسیب دیدگی زنان و ارتقای امنیت آنان در برابر سوء رفتار» مورد پرسش قرار گرفت.
روح بلند همکارمان پرکشید و پیکرش روز دوشنبه ۲۱ آبان در خانه ابدی آرام گرفت؛ منصوره با صبر و مهر مادری، بغضهای فروخورده و ترسهای هر روز رفت، اما ممکن است زنانی با وضعیت منصوره هر روز در اطراف ما باشند از اینرو در ادامه اظهارات خواهر مقتول به جهت بیان روایت دقیق و با هدف تنویر افکار عمومی از وقوع یک قتل ناگوار آمده است.
جزئیات قتل خبرنگار ایرنا به دست همسرش
سرپرست دادسرای جنایی تهران از قتل «منصوره قدیریجاوید» خبرنگار ایرنا به دست همسرش خبر داد.
قاضی محمد شهریاری اظهار کرد: این قتل به پلیس گزارش شد و بلافاصله ماموران به محل وقوع جرم اعزام شدند.
وی افزود: تیم جنایی به محض ورود به خانه موردنظر با جسد زن جوانی مواجه شدند که از ضربات دمبل و چاقو به قتل رسیده بود.
شهریاری گفت: متهم که همسر مقتول است خودش را معرفی کرده و دلیل قتل ، اختلافات خانوادگی عنوان شده است.
وی در پایان گفت: تحقیقات در این زمینه ادامه دارد.
اولین گفتوگو با متهم
اعتیاد داری؟
نه، ۴۹ سال سن دارم و تاکنون موادمخدری مصرف نکردم.
چه شغلی داری؟
در دانشگاه حقوق و وکالت خواندم اما در حال حاضر بیکار هستم.
همسرت چه شغلی داشت؟
خبرنگار یک خبرگزاری بود.
با همسرت چه مشکلی داشتی؟
چند سالی میشد که با همسرم اختلافات خانوادگی پیدا کرده بودم؛ از آن اختلافهایی که در همه خانوادهها وجود دارد.
در جریان این اختلافها چه تصمیمی گرفتی؟
تصمیم گرفتم تا همسرم را به قتل برسانم.
چه شد که این تصمیم را گرفتی؟
از زندگی خسته شده بودم. میخواستم ابتدا همسرم را به قتل برسانم سپس خودکشی کنم.
چرا تصمیم گرفتی پسر نوجوان مشترکتان را به قتل برسانی؟
یک تصمیم لحظهای بود که پشیمان شدم.
از نقشهات بگو؟
ابتدا به راهروی ساختمان رفتم و با یک چسب چشمی درب همسایه را پوشاندم و سپس به خانه رفتم.
بعد چه شد؟
به قصد ارتکاب قتل، با همسرم مشاجره کردم که در این میان با او درگیر و با ضربات چاقو و دمبل که برای ورزش در خانه وجود داشت، مرتکب جنایت شدم.
پس از ارتکاب جنایت چه کار کردی؟
پسرم از مدرسه به خانه آمد. چندین قرص را داخل آب حل کردم و به قصد جانش به او خوراندم اما پشیمان شدم. دقایقی بعد مأموران پلیس درب را باز کردند و دستگیرم کردند.
چه شد که پلیس متوجه شد در خانه جنایت رخ داده است؟
برادر همسرم زمانی که همسرم به تلفنش پاسخ نمیدهد و متوجه میشود که او به محل کار نرفته، به خانه ما میآید. وقتی درب میزند و من درب را باز نمیکنم، موضوع را به کلانتری اطلاع میدهد. که مأموران درب را باز میکنند.
جزییات بیشتری از جنایت
قوه قضاییه نیز در این باره اعلام کرد: روز گذشته یک خانم که سابقه خبرنگاری در یکی از رسانههای کشور را داشت در درگیری و مشاجره با همسرش و با ۴ ضربه چاقو و دو ضربه دمبل ورزشی به قتل رسید.
قاتل پس از دستگیری در رابطه با علت قتل همسرش گفته است که از صبح روز گذشته به دلیل اختلافات خانوادگی، درگیری و مشاجره با همسرم شروع شد که با چاقو و یک دمبل که برای ورزش در خانه وجود داشت ضرباتی به وی زدم که منجر به فوت او شد.
در بررسیها و تحقیقات انجام شده، همسایگان این خانواده اعلام کردند که صدا درگیری این زوج را حدود ۸ تا ۹ صبح روز گذشته شنیدهاند که بعد از گذشت مدتی صدای درگیری آنها تمام میشود. بعد از گذشت مدتی همسایگان متوجه میشوند که پدر خانواده در کیسههای زبالهای از خانه خارج میکند که به وی مشکوک میشود.
در نهایت در حوالی عصر برادر مقتول به منزل آنها مراجعه میکند که متوجه قتل میشود و موضوع را به پلیس گزارش میکند. در تحقیقات قاتل اعلام کرده که قصد داشته اواخر شب جسد را از منزل خارج کند که موفق به این کار نشده است.
این خانواده دارای یک فرزند ۱۵ ساله است که در زمان قتل در خانه حضور داشت و پدر خانواده با دادن حدود ۱۰ قرص خوابآور قصد داشت فرزند خود را نیز به قتل برساند که موفق به این کار نشد.
همچنین در بازرسی منزل تعدادی زیادی قرص خوابآور کشف شده است. قاتل دارای پروانه وکالت است، اما اقدامی به تمدید آن نکرده است.
در حال حاضر قاتل دستگیر شده است و تحقیقات در رابطه با این موضوع درحال انجام است.
خانم منصوره قدیری جاوید، در خانواده به «فلور» مشهور بود. خواهر او که به واسطه ارتباط نزدیک با او همیشه همراهش بوده است، میگوید: با توجه به تسلط شوهر خواهرم و خواهر او به قوانین و فنون وکالت، نگرانیم از عقوبت خلاص شود و درخواست قصاص داریم.
او روز وقوع حادثه را چنین روایت میکند:
حوالی ساعت ۱۲ بود که همکار منصوره با من تماس گرفت و از من پرسید، چرا خواهرت امروز سر کار نیامده است؟ آن روز من و منصوره ساعت ۵ بعد از ظهر وقت دکتر داشتیم و قرار بود به خیابان کارگر برویم. بنا داشتم جلوی محل کارش با او قرار بگذارم. وقتی همکارش از غیبت او خبر داد، من با منصوره تماس گرفتم، اما جواب نداد. به بهانهای با مادرم تماس گرفتم تا ببینم از منصوره خبر دارد یا نه که او هم خبری نداشت.
با برادرم تماس گرفتم و گفتم از منصوره خبر داری یا نه؟ چون از محل کار او با من تماس گرفتند و گفتند که امروز سر کار نرفته است؛ دلشوره داشتم. برادرم گفت چه کار کنیم؟ گفتم میخواهم به خانه او بروم.
۶ سال یا بیشتر بود که همسر منصوره با ما ارتباط خانوادگی نداشت و ما فقط خواهرم را بیرون از منزلش میدیدیم. همه خانواده اختلافات او و همسرش را میدانستند؛ با برادرم به سمت منزل او راه افتادیم و نزدیک ساعت ۴ بود که به درب منزل منصوره رسیدیم. چون شرایط را میدانستم، گفتم اگر زنگ در را بزنم ممکن است از آیفون تصویر مرا ببینند و در را باز نکنند؛ به همین خاطر زنگ طبقه پنجم را که صاحبخانه ساکن است، زدم و گفتم مستاجرتان در را باز نمیکند که ایشان گفت باید زنگ سرایداری را بزنی. زنگ سرایدار را زدم و در باز شد و از در پارکینگ وارد شدم.
با توجه به تسلط شوهر خواهرم و خواهر او به قوانین و فنون وکالت، نگرانیم از عقوبت خلاص شود و درخواست قصاص داریم.
سرایدار از من پرسید کجا میروی؟ حق نداری از پارکینگ به داخل بروید. به او توضیح دادم که از صبح خواهرم گم شده و در جستجو برای یافتن او هستم و میخواهم ببینم خانه است یا نه؟ این موضوع را که گفتم، سرایدار همراه من به طبقه بالا آمد. درب آکاردئونی واحد باز بود و درب چوبی بسته بود. با دست و انگشترم محکم به در کوبیدم، اما در را باز نمیکردند؛ در حالی که با سرایدار مشغول صحبت بودم، یکباره در باز شد و شوهر خواهرم که گوشی دستش بود، با خونسردی و ظاهری مرتب جلوی در آمد.
با این که ۶ سال یا بیشتر بود او را ندیده بودم، اصلا از دیدن من تعجب نکرد. از او پرسیدم منصوره کجاست؟ با بیتفاوتی گفت با پسرم به سینما رفتهاند. گفتم تلفنش را جواب نمیدهد. گفت حتماً سایلنت است.
روز شنبه بسیار بعید بود منصوره به سینما برود و تازه ساعت ۵ با من قرار داشت و وقت دکتر داشتیم. اینجا بود که شک کردم. به دروغ به او گفتم در خیابان بودم و کیف مرا زدند؛ آمده بودم که از منصوره پول نقد بگیرم. از او پرسیدم که شما پول نقد ندارید؟ گفت پول نقد ندارم، اما میتوانم کارت به کارت کنم که من گفتم کارتهای بانکی مرا در کیفم زدند و کارت همراهم نیست. پرسید پس میخواهید چه کار کنید؟ گفتم با پسرم تماس میگیرم و از او میخواهم که برای من اسنپ بگیرد. به من گفت بیا داخل بنشین تا من برایت اسنپ بگیرم که قبول نکردم.
به دلیل اینکه نمیخواستم برادرم با شوهر خواهرم روبرو شود؛ او در کوچه منتظر ایستاده بود؛ از پلهها پایین رفتم و شوهر خواهرم همچنان ایستاده بود و در را نمیبست. به محض اینکه جلوی در نزد برادرم رسیدم از گوشی منصوره به من پیام داد.
برای من نوشته بود که گوشی من در جوی آب افتاده و نمیتوانم تلفنها را جواب دهم. برایش نوشتم منصوره کجایی؟ جواب داد: بیرونم. برای او نوشتم من جلوی خانه شما هستم. پاسخ داد: نگران شدی؟ این پیام را که دیدم متوجه شدم که او نیست؛ چون ادبیات و بیان او را میشناختم. متوجه شدم که گوشی دست همسرش است. از او سوالی درباره موضوعی پرسیدم که بین خودمان بود و جواب نداد؛ از اینجا بود که مطمئن شدم گوشی دست همسرش است.
برادرم گفت من اینجا میمانم، اما تو اسنپ بگیر و به خانه برگرد؛ اما، چون نگران بودم در نبودنم با برادرم روبرو شود، گفتم بیا با هم به خانه برویم و اگر منصوره با من تماس گرفت و صدای او را شنیدم که هیچ؛ اما اگر تماسی نگرفت، دوباره به اینجا برمیگردیم.
وقتی به منزل رسیدم و همسرم نگرانی مرا دید و گفتم از صبح از خواهرم بیخبر هستم، گفت برای چه به خانه برگشتی؟ باید با پلیس تماس میگرفتید؛ نگرانیها و دلشورههایم بیشتر شد. با برادرم تماس گرفتم و بعد از هماهنگی، همراه او، همسرم و پسرم حدود ساعت ۹ به درب منزل آنها رسیدیم.
باز هم هرچه در زدیم، باز نکرد. ناچار با پلیس تماس گرفتیم؛ پلیس هم هرچه در زد، در را باز نکرد. از مامور پلیس خواستیم در را باز کنند که گفت امکان این کار را ندارند و باید حکم قضایی داشته باشند. همان موقع به کلانتری رفتند و حکم ورود به منزل گرفتند؛ گویا با پلیس جنایی هم تماس گرفتند. آتشنشانی هم آمد؛ صاحبخانه به آتش نشانی گفت درب منزل را بشکنید.
صاحبخانه و همسایه روبهرویی واحد خواهرم هم حضور داشتند. همسایه واحد روبرویی گفت، ساعت هشت صبح در این خانه دعوا شد و ما صدای خانم را شنیدیم.
آتشنشانی در را شکست و با تعجب دیدیم همسر خواهرم پشت در است؛ پسرش هم در اتاق بود و وقتی در باز شد، هولناک جلوی در آمد. با اینکه این همه داد زدیم و در زدیم، تا در باز شد، همسر خواهرم گفت چه خبر است و اعتراض کرد که چرا وارد خانه من شدهاید؟
به پسر خواهرم گفتم مادرت کجاست؟ گفت پدرم گفته او در بیمارستان بستری شده؛ به او گفتم، اما پدرت به من گفت که تو با او امروز سینما بودید. نگاهی به پدرش انداخت و متوجه شد به او دروغ گفته است.
گویا قاتل صبح پسرش را از خانه بیرون برده و قبل از اینکه منصوره به سر کار برود، به خانه برگشته و او را تنها گیر انداخته و به قتل رسانده است. بعد مجدد پسرش را به خانه آورده و به مدرسه هم نفرستاده است. به او گفته بود مادرت اتاق خواب را سمپاشی کرده و نباید در آن اتاق بروی و در تمام مدت پسرش هم در خانه بوده است.
همسایه روبرویی گفت، به چشمی درب منزلم چسب قطرهای چسبیده است؛ در حالی که صبح چنین چیزی نبود. گویا میخواسته همسایه روبرویی انتقال جنازه را نبیند و ماشین هم جلوی در آماده بوده که جنازه را به بیرون از خانه ببرد. رفتن من فقط توانست منصوره را از اینکه جنازه اش را بسوزاند نجات دهد.
در برخی خبرها آمده است که او گفته من بعد از کشتن همسرم میخواستم فرزندمان را هم بکشم و خودکشی کنم، اما بعد پشیمان شدم و با پلیس تماس گرفتم؛ در حالی که اینطور نبود و با حکم قضایی و توسط آتشنشانی در باز شد.
ارسال نظر