English

روزگار تاجری که یک شبه نابود شد / وقتی نازنین با اشک آرزویش را می گوید

سه فرزند دارد که همه آنها از زمانی که پدرشان در زندان بوده و در وضعیت بد اقتصادی زندگی می کنند. هیچ کدام از آنها روزهای خوب و پولداری پدر را به خاطر ندارند

روزگار تاجری که یک شبه نابود شد / وقتی نازنین با اشک آرزویش را می گوید

به گزارش برنگار خبرگزاری موج، سه فرزند دارد که همه آنها از زمانی که پدرشان در زندان بوده و در وضعیت بد اقتصادی زندگی می کنند. هیچ کدام از آنها روزهای خوش و پولداری پدر را به خاطر ندارند و از وقتی چشم باز کرده اند بدون پدرو با کمک مالی دیگران و زحمات شبانه روزی مادر روزگار گذرانده اند.

مادر با کارهای خانگی و سخت پول اندکی در می آورد و با کمک کمیته امداد امام و بهزیستی روز و شب را سپری می کنند.

خانه ای در محله جنوب شهر

در روزهای گرم مرداد ماه و سرظهر به اتفاق چهار نفر از همکاران و مسئولان ستاد دیه کشور راهی خانه ای در محله طیب میدان خراسان و مهمان خانواده ای می شویم که ۱۰سال است رنگ آسایش را به خود ندیده اند. تا قبل از آن پدر تاجر بوده است و وضع مالی خوبی داشته اند. درواقع پدرشان برای خودش در بازار پارچه برو بیایی داشته و در راسته پارچه فروشان معروف بوده است. اما در حال حاضر خانواده روزهای متفاوتی را تجربه می کنند و مادر سرپرستی سه فرزند را برعهده دارد. نازنین ۱۴ ساله، نیما ۱۲ ساله و سینا ۶ ساله فرزندان این زندانی چک است که دو ماه یکبار پدرشان را می بینند. فرزند کوچک دچار معلولیت جسمی و ذهنی شدید است و تا یک سالگی توانایی حرکت کردن و حرف زدن نداشته است. مادر از روزهایی می گوید که به تنهایی فرزند خود را به بهزیستی می برده است تا درمان شود. سینای ۶ ساله کمتر از خواهر و برادر پدرش را دیده است و به دلیل مشکلات ذهنی و جسمی شرایط ویژه ای دارد.

مادر؛ نان آور خانواده

مادر بچه ها ۱۰سال است که با سختی و کارهای مختلف خرج خانه را تامین می کند و به دلیل شرایط جسمی فرزند کوچکتر ترجیحا در خانه کار می کند. معمولا سفارش های خانگی مثل سوراخ کردن سیخ و کارهای دستی قبول می کند و در مقابل این کار پر زحمت و زمانبر پول کمی می‌گیرد. وقتی وارد خانه شدیم کوهی از پلاستیک های نارنجی رنگ روی زمین بود که باید با به هم وصل کردن آنها بسته اسباب بازی دخترانه را درست می کردند. نازنین در حال درست کردن و جداکردن تکه های پلاستیکی بود و برادرش در کنارش فقط نظاره گر است. کمی که میگذرد از سینا می پرسم تو به مادر و خواهرات کمک می کنی که با زبان خاص خوش می گوید نه و مادرش با تاکید یادآوری می کند که اینها وسایل کار مامان است، سینا دست به آنها نمی زند و سینا با سر تایید می کند.

خرج بالای زندگی و درآمد ناچیز

همسر زندانی از مشکلاتش می گوید و اینکه در مقابل کار فرسایشی و سختی که هر روز انجام می دهد ۵۰۰ هزار تومان دریافت می کند و کرایه و خرج خانه را از این راه پرداخت می‌کند. البته با یارانه، کمک ماهیانه ۸۰ هزار تومانی بهزیستی و ۶۰ هزار تومان کمیته امداد زندگی این خانوده ۵ نفره را می‌چرخاند. او می گوید: به دلیل کار و رسیدگی به بچه ها و نبود یار و یاور در کنارش برای دیدن همسرش به زندان نمی رود، البته زمانی که زندان اوین و تهران بزرگ بود به ملاقات همسرش می رفته است اما مسافت طولانی زندان فشافویه و مسئولیت هایش اجازه نمی دهد که هر هفته به ملاقات همسر خود برود.

در دام کلاهبرداران

مادر بچه ها روزهای سخت برگشت چک و کلاهبرداری از همسرش را به خوبی به یاد دارد. هیچ کدام از اطرافیان و اعضای خانواده همسرش به آنها کمک نکردند و پس از کش و قوس فراوان، بازداشت های موقت، از دست دادن ۱۷۰ میلیون، چک های برگشتی و بی نام و نشان در مرداد سال ۹۰ حکم قطعی همسرش صادر می شود. هیچ کدام از ۵ نفری که با حداقل ۹۰ چک از همسرش کلاهبرداری کرده بودند پیدا نشدند و به دلیل اینکه کسی پیگیر چک ها و کارهای پرونده همسرش نبوده است راهی اوین می شود. همسر این زندانی از روزهای صحبت می کند که همه وسایل خانه خود را حراج می کنند و بدون کمک دیگران در اتاقی کوچک بدون هیچ وسیله ای زندگی می کردند. تقریبا خانه شان خالی است، تلویزیون، یخچال، گازی که در خانه دارند به طور قسطی از کمیته امداد گرفتند و ماه به ماه پولش را پرداخت می کنند.

بابا را دوست دارم

سینا امسال باید کلاس اول برود اما به دلیل معلولیت جسمی و ذهنی نمی تواند تحصیل کند. همه توجه پسربچه شیرین خانواده به موبایل و وسایل همراه ماست و با نشان دادن سوییچ ماشین صدای ماشین از خود درمی آورد. اینقدر اتاق را بالا و پایین می رود و با چشم به سوییچ ماشین اشاره می کند تا آن را در دست می گیرد. انگار دنیا را به او داده باشند ژست ماشین سواری می گیرد. از سینا سوال می کنم ماشین نداری، بیار تا با هم بازی کنیم. فقط به من نگاه می کند و جواب نمی دهد و بار دیگر برایش توضیح می دهم که اسباب بازی هایت را بیاور تا با ماشین هایت بازی کنیم. مادر با نگاهی خجالت زده اشاره می کند که ندارد. باور نمی کنم، از سینا می پرسم اسباب بازی نداری و او خیره به من می گوید: اسباب بازی ندارم. از او می پرسم بابا را دوست داری و با خنده و اشاره به مادر می گوید: دوست دارم.

آرزویی جز آزادی پدر ندارم

نازنین در حال درست کردن اسباب بازی ها در حیاط است. کنارش می نشینم و سوال می کنم خودت هم اسباب بازی داری که زیر لب می گوید نه. سوالم را جور دیگری می پرسم که تا به حال اسباب بازی نداشتی و باز هم پاسخ نه می شنوم. می گویم همیشه به مادر کمک می کنی و پاسخ می دهد همیشه کمکش می کنم حتی در طول سال تحصیلی. از نازنین می پرسم بزرگترین آرزویت چیست و بدون معطلی می گوید پدرم آزاد شود و به خانه برگردد. می پرسم برای خودت آرزویی نداری و جواب می دهد نه من فقط برای پدر و مادرم آرزو می کنم.

امیدوار به آینده

ده سال از جدایی پدر از این خانواده می گذرد و با تلاش هایی که ستاد دیه انجام داده است آخرین شاکی ۴۵ میلیون بابت چک های برگشتی و طلبش می خواهد که ۲۵ میلیون آن قرار است به طور قسطی پرداخت شود و بقیه آن قرار است با کمک های مردمی تامین شود. این خانواده امیدوارند هر چه زودتر مشکل پدر  برطرف شود و با کار و تلاش بقیه طلب را پرداخت کنند.

آیا این خبر مفید بود؟
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری موج در وب منتشر خواهد شد.

پیام هایی که حاوی تهمت و افترا باشد منتشر نخواهد شد.

پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیرمرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

ارسال نظر

مهمترین اخبار

گفتگو

آخرین اخبار گروه

پربازدیدترین گروه