نقد قسمت دوم سریال گیم آف ترونز فصل هشت
قسمت دوم صحنه اول جیمی داخل وینترفل در مقابل مهمترین قدرتهای حال حاضر وینترفل مشغول پاسخگویی است و برای کارهای گذشتهاش مثل کشتن شاه دیوانه (پدر دنریس)، کشتن ند استارک و اتفاقات دیگر مشغول پاسخگویی است و اگر دقت کنید جیمی با همهی افراد داخل اتاق حداقل یکبار جنگیده و هیچکس دل خوشی از او ندارد.
به گزارش خبرگزاری موج، قسمت دوم این فصل از سریال بازی تاج و تخت ( گیم آف ترونز ) هم مثل همیشه جذاب و پر از نکات مهم بود. قسمت دوم صحنه اول جیمی داخل وینترفل در مقابل مهمترین قدرتهای حال حاضر وینترفل مشغول پاسخگویی است و برای کارهای گذشتهاش مثل کشتن شاه دیوانه (پدر دنریس)، کشتن ند استارک و اتفاقات دیگر مشغول پاسخگویی است و اگر دقت کنید جیمی با همهی افراد داخل اتاق حداقل یکبار جنگیده و هیچکس دل خوشی از او ندارد.
همونطور هم که پیشبینی کرده بودیم دیدار جیمی و برن آنقدرها هم دراماتیک نبود، برن طوری رفتار کرد که انگار اتفاقی نیفتاده و فقط دیالوگ جیمی موقعی که برن رو از پنجره به پایین پرت میکرد را تکرار کرد “کارهایی که ما به خاطر عشق انجام میدیم”، نکته دوست داشتنی در مورد این سکانس جایی بود که جیمی رسما اعلام کرد که از کارهایی که کرده پشیمون نیست و اگر مجبور بشه باز هم برای محافظت از خانوادهاش این کارها رو تکرار میکنه و بعد چند دقیقه بعد کنار درخت از برن عذر خواهی میکنه و نشون میده که تنها کاری که از انجام اون پشیمونه آسیب رسوندن به برنه.
یک نکته خیلی کوچک که شاید از کنار آن ساده رد شده باشید جایی بود که جیمی گفت سرسی چند هزار سرباز تازه نفس داره که قطعا هر کس که از جنگ با وایت واکرها زنده خارج بشه توانایی مقابله با اون رو نداره، به نظر میرسه که ما همه این نکته رو میدونستیم ولی تایید اون توسط جیمی تئوریِ مهمی رو تایید میکنه که در ادامه توضیح میدم و متوجه اهمیتش خواهید شد.
بعد در ادامهی همین صحنه برین از تارث بلند شد و از جیمی دفاع کرد، رابطهی بین جیمی و برین یکی از قویترین روابط داستانه و این دو بارها و بارها با هم روبرو و همراه شدن از قطع شدن دست جیمی به خاطر برین تا همین آخرین بار که جیمی لقب شوالیه به برین داد همه پایههای یک رابطه قوی بین این دو کاراکتر است.
در ادامه شاهد صحبتهای جیمی و تیریون بودیم که خیلی از گذشته حرف زدن از اتفاقاتی که پشت سر گذاشتن و نکته این قسمت حرفهای تیریون درباره مرگ خودش هست، پیشبینی روشهایی که ممکنه کشته بشه و هر وقت کاراکتری انقدر راجع به مرگش صحبت میکنه بهتره بیشتر حواستون بهش باشه چرا که احتمال کشته شدنش بالاست و ازونجایی که شخصیت مورد علاقه خود آر آر مارتین تیریونه به نظرم اون در پایان داستانش ممکنه که تیریون رو بکشه تا یه پایان تراژدی بسازه.
بعد از اون دنریس به نظر میاد سعی داره که مشکلات بین خودش و سانسا رو حل کنه که همه چیز داره خوب پیش میره ولی در نهایت سانسا میگه که ما شمالیها قسم خوردیم که هر اتفاقی بیوفته مستقل باشیم و دیگه به تخت آهنین وفادار نمونیم چرا که تخت آهنین خیلی با شمال مهربون نبوده واینجاست که باز همهی مشکلات سر جاش برمیگرده و نشون میده که حتی اگر وایت واکرها رو شکست بدن و بعد موفق به شکست سرسی بشن هنوز هم مشکلاتی وجود داره، در این بین اشارهای هم به عشق قبلیه دنریس شد که گفت بلندتر از جان اسنو بوده که مشخصا منظورش کال دروگو بود.
ملاقات بعدی مربوط به سانسا و تئون بود که بین این دو هم اتفاقات زیادی افتاده و اگر یادتون باشه تئون کسی بود که سانسا رو از دست رمزی بولتون نجات داد و حالا برگشته که کارهای گذشته خودش رو هم جبران کنه منظورم زمانیه که به وینترفل حمله کرد و اونجا رو غارت کرد.
جان اسنو هم بالاخره به برادران نایت واچ پیوست که البته الان فقط دو نفر از اونا باقی مونده سموئل تارلی و اِد و اینجاست که وحشیها و اِد به جان توضیح میدن که لشکر مردگان نزدیکه و اشاره میکنن به اینکه هر خاندانی در شمال که خودش رو به وینترفل نرسونده الان دیگه جزی از لشکر مردگانه.
خب و بالاخره به مهمترین سکانس قسمت دوم و جایی که میخوام تئوری رو بهتون بگم، میرسیم جایی که همه دور یک میز جمع شدن و نقشهای برای مقابله با نایت کینگ، اول جان اسنو شروع به صحبت میکنه و میگه که اگر میخوان لشکر مردگان رو شکست بدن تنها راهش کشتن نایت کینگه چرا که از لحاظ تعداد فاصله زیادی بین دو ارتشه بعد برن نکاتی از داستان رو بیان میکنه که دیگه میتونیم بگیم قطعی شدن نایت کینگ به دنبال کلاغ سه چشمه تا بتونه هر خاطرهای از دنیای انسان ها رو از بین ببره و یک سرزمین همیشه زمستان رو به وجود بیاره و توضیح داد که برن اولین نفری نیست که نایت کینگ قصد کشتنش رو داره بلکه اون همیشه به دنبال کلاغهای سه چشم قبلی بوده البته احتمالا توضیحات بیشتر و دقیقتری در این مورد در ادامه خواهیم شنید.
برن نقشهای داره به این صورت که خودش رو تعمه قرار بده و نایت کینگ رو به سمت برن بکشن و بعد بتونن نایت کینگ رو در کنار درخت زندگی بکشن اینجاست که نکتهای که جیمی گفت دوباره به ذهنمون میاد البته این فقط یه تئوریه، ارتش بزرگ سرسی آمادس که پیروز این جنگ رو شکست بده و ما میدونیم احتمال اینکه در قسمتهای بعدی جان اسنو و یارانش نایت کینگ رو بکشن و بعد برن از سرسی شکست بخورن و سریال تمام، چیزی نزدیک به صفره.
حالا پیشبینی ما اینه که نایت کینگ درسته به دنبال برن هست ولی اون یه موجود بی عقل نیست که فقط مستقیم به سمت برن بره و توی دام جان اسنو و دنریس بیوفته، به نظر میاد که نایت کینگ اصلا طبق پیشبینی اونا حرکت نخواهد کرد و در عوض با اژدهایش در حال حرکت به سمت کینگز لندینگه تا از اون سمت هم لشکری از مردگان بسازه و وایت واکرها رو با تعدادی از مردگان به وینترفل فرستاده تا از هر دو طرف به دشمنانش حمله کنه، اگر دقت کنید در آخرین صحنه این قسمت جایی که تصویر وایت واکرها رو نمایش میده برعکس همیشه که نایت کینگ جلوی همه میایستاد هرچه منتظر موندیم تصویری از نایت کینگ ندیدیم و در نظر بگیرید که شاه شب الان یه اژدها داره پس احتمالا اگر حضور داشت حداقل صدای اژدها رو میشنیدیم.
نکته بعدی در تایید تئوری اینه که قسمت سوم از فصل هشت یعنی قسمت بعدی طولانیترین جنگ تاریخ تلویزیون قرار اتفاق بیفته و انتظار نداریم که این جنگ طولانی که شاید حدود یک ساعت و نیم طول بکشه همش در جایی به کوچیکی وینترفل اتفاق بیفته و با در نظر گرفتن این که این جنگ 3 تا اژدها چندین هزار نفر آدم و چند صد هزار نفر لشکر مردگان رو داره بعید به نظر میرسه که کل جنگ در وینترفل باشه!
در ادامه هم صحنهی زیبایی مثل جمع شدن دور آتیش آواز خوندن ملاقات هاند و آریا اتفاق افتاد که تماشایی و لذت بخش بودند اما به نظرم نکته پنهانی نداشتند و در اواخر این قسمت هم جان اسنو بالاخره حقیقت رو درباره هویت واقعی خودش به دنریس گفت و دنریس هم به نظر بیشتر از همه چیز احساس رقابت درونش شکل گرفت.
ارسال نظر