مثل ابرها بی ویزا بی گذرنامه رفتم کربلا
اربعین، حماسه بی نظیر در تاریخ بشری است که نامش تداعی گر نام بزرگ پرچم دار آزادی، آزادگی و ظلم ستیزی، حسین بن علی (ع) است.
معصومه پاداش ستوده – خبرگزاری موج؛ شخصیتی محوری و بی بدیل که جان های مشتاق و آزادی خواه از هر زبان و ملتی را مجذوب خود ساخته است.
اما بی شک هرکسی به چشم خاکی خود این شخصیت الهی را می بیند، به عقل محدود خود آن را درک می کند و به زبان قاصر و در حد بضاعت خود آن را توصیف می کند.
دست و زبان من نیز از توصیف آنچه که از حسین(ع)، عاشورا و اربعینش دریافته ام قاصر است.
آیا تاکنون گیاه خزنده ای مانند پیتوس را در خانه خود پرورش داده اید؟ این گیاه را در هر نقطه از خانه قرار دهید به سوی نور حرکت می کند.
آنقدر بر در و دیوار خانه می خزد خود را می رویاند تا به نور برسد.
حسین بن علی اما آن نوریست که هر ساله در اربعین، خوبان عالم را از هر کرانه زمین خاکی به سمت خود می کشاند.
سیل خروشان جمعیت روان به سوی مولایشان را ببین...
آنها همه چیز را پشت سر نهاده اند و اگر رنج سفر را متحمل شده اند برای نشان دادن ارادت خود به مولایشان است.
پاهای خاک خورده، لب های تشنه و هزاران زخم از رنج سفر تنها برای رسیدن به یک معشوق است.
هیچ دقت کرده ای؟! کربلا این مکان مقدس چرا در سرزمینی خشک و سخت قرار دارد؟
قلب من می گوید برای اینست که وقتی این سیل جمعیت از عاشقان حسین را می بینیم مبادا شک کنیم که برای گردش و تفریح و استفاده از آب و هوای مطلوب و خوشگذرانی است؛ که رفته اند...
اینجا فقط پای ایمان، پای اعتقاد و پای باوراست که در میان است.
اربعین، سیل خروشان زوار و کربلا، سالهاست که
با رگ و خون ایرانیان عجین شده و زیبایی های این سفر، پذیرایی عراقیان و ارج نهادن آنها به زوار به هر طریق ممکن است.
اینهایی که مینویسم شاید در ذهن افرادی که دنیایی جز دنیای مادی را نمی شناسند، نگنجد.
وقتی می بینی افراد از همه سن و سال با هر نوع وضعیت جسمی جوان، سالم، پیر، کودک، معلول... همه و همه به یک سمت حرکت می کنند، حرکت همان گیاه پیتوس در نظرت تداعی می شود آنقدر می رود تا به نور برسد...
من نیز در جمع زائران هستم، بی ویزا، بی گذرنامه....
مانند ابرها که مرزهای زمینی برایشان بی معناست و باد آنها را هر کجا که بخواهد می برد
کربلا را می بینم لمس می کنم و قلبم هر لحظه مشتاق تر می شود تا اربعینش فرا برسد...
احساس می کنم اینجا همانجاییست که فرشتگان به ما زمینیان غبطه می خورند.
کربلا همانجاییست که جبرئیل گفت:« اگر یک سر مو فراتر پرم فروغ تجلی بسوزد پرم»
کربلا همان فروغ تجلیست
در روایات آمده است هر کس ما را بعد از مرگمان زیارت کند مانند این است که در زمان حیاتمان ما را زیارت کرده است و اینک ای امام شهید
چه بنامم تو را؛ لب عطشان، بی کفن، سربریده، رها شده در بیابان، خورشید روشن، کشتی نجات...آنگاه که گفتی کجاست یاری کننده ای که مرا یاری دهد
امروز ارتش بیست میلیونی یاری کنندگانت را ببین
خاک کربلا خاک مقدسی است؛ خون گلوی حسین را به خود دیده است و هنوز اگر خوب گوش بداری صدای شیهه ذوالجناح را خواهی شنید.
چه خوب است که ما یار حسینیم، گرفتار حسینیم، عاشق علمدار حسینیم، عزادار حسینیم، خریدار حسینیم و دلمان با رسیدن به قبر شش گوشه اش آرام می گیرد.
به خدا سوگند که این عشق در دلهای هیچ کداممان نخواهد مرد و ما تا ابد یاد حسین را فراموش نخواهیم کرد.
ارسال نظر