این یک اتفاق نیست که بیافتد و تمام شود
کتابرانه ی چیچکا، کتابفروشی سیاری است که مدت دو سال است در بندرعباس فعالیت می کند. به مناسبت دوسالگی این حرکت چند تن از فعالان فرهنگی یادداشت هایی را به تحریریهی خبرگزاری موج هرمزگان ارسال نموده که به تناوب منتشر خواهد شد.
خبرگزاری موج هرمزگان|سحر آریا، این یک اتفاق نیست که بیافتد و تمام شود؛ یک امکان تازه است که حالا دوسال از حضور مستمرش میگذرد. یک ضربه بود که خودش را با یک ازجادرفتگی مکانی آغازید و حالا به واسطهی نوعی وفاداری، در شهری بیکتاب و بینشست زنده است و زنده میماند؛ حتی زمانی که دیگر ماشینی نباشد که کتابی بفروشد یا دوستانی نباشند که روی سطلها بنشینند و گپ بزنند. همینهایند که زمینه ساز تغییراتی زمانمند خواهند شد و همچون نخی از لابهلای گوشت شهر خواهند گذشت تا بسیاری از چیزها در آینده و به دنبال آنها محقق شوند.
همه از ضرورتِ چنین بودنهایی حرف میزنند اما کیست که فقط حرف نزند؟ کیست که در خیابان بماند، به خیابان وفادار باشد و حوصله کند؟ حتما که برای انواع بودنها نمیتوان نسخهای واحد پیچید؛ حتما که ما در فضایی نامتقارن و غیرهمسطح، با انبوه تمایزها، اختلافها و آرمانها در مسیرهایی متفاوت مستقریم؛ اما آیا کماکان رسالت ما این نیست که در یک جغرافیای محدود وقتی خطوطمان متقاطعاند، فارغ از هر نگاه فردگرایانهای، دستاوردها و کارکردهای یک «اَکت» یا یک فعالیت را به جای حواشی و امور جزئی درنظر بگیریم؟ صادق و روراست باشیم و اگر توفیقی داشته است، حداقل اعتراف کنیم؟ وجودش را ارج نهیم و دست کم با آن باشیم نه در برابر آن، نه بیتفاوت نسبت به آن؟
بلد باشیم که فارغ از ضوابط و روابطمان، فارغ از تحلیلهای شخصیتمحور و فارغ از نیتخوانی، در وجهی کلی و با لنزی واید نگاه کنیم؛ فوریتها، ظرفیتها و خدمات را شناسایی کنیم و بدانیم امید در نسبت با آینده تعریف نمیشود؛ امید اجابت امر ناممکن در زمان حال است؛ امید رستاخیزی در آن لحظاتیست که دارند بین انگشتانمان میلغزند و ما از دریافتشان غافلیم. خودپرسشگر باشیم و بپرسیم که در نسبت با این جغرافیا و فرهنگ و متناسب با زمان و شرایط اکنون چه اموری در اولویتاند؟ فقدانها را دریابیم و به حرکات ریزومی، روشنفکرانه و جریانهای تدریجی در زیر پوست شهر باور داشته باشیم.
عمل کردن، تقبل کردن مسولیت است و حالا که هر دستبهکارزدنی نوعی بر لبهی تیغراهرفتن است؛ حالا که در برخوردهای شخصی یا نسبیگرا همهی امور میتوانند به شوآف تفسیر شوند، چرا ما به جای پرت کردن حواس دیگران و پرسیدن از اهداف، از تاثیرات و نتایج نپرسیم؟
اما کموکاستیها هم در این میان بسیار است و این اکتها هنوز کودکاند؛ باید فرصت رشد کردن بیابند تا انتقادپذیر شوند و در رویکردهای جزماندیشانه و سلبی فرو نغلتند؛ باید بتوانند دیگربودگیِ دیگری را تمرین کنند؛ باید چنان فراگیر شوند که بتوانند هرآن کسی را که گیج در میانه ایستاده است، جذب کنند و در تنظیم سیاستهای جمعی با دقت بیشتری عمل کنند: برای مثال باید سیاستگذاریها در بخش فروش با بخش برگزاری برنامه تفاوت داشته باشند؛ بدین معنا که برای برنامهها یک شورای هماهنگی شکل بگیرد که به دور از کینهورزی، شنوایایی لازم را داشته باشند؛ صبور باشند و به این و آن برچسب نزنند و انتقادها و پیشنهادها را تا آنجایی که به خود کتابرانه خدمتی میکند، به کارببندند. همچنین قرار نیست هر نگاه و رویکرد متعارضی در برنامههای مناسبتی اجازهی طرح شدن داشته باشند؛ باید به تدریج نظارتی بر کیفیت و میزان زمانِ اجرا صورت بگیرد. درنظر گرفتن شرایط مخاطب به عنوان کسی که معمولا در وضعیتی به نسبت نامساعد(در میان همهمهی خیابان و بدون صندلی راحت) گوش فرامیدهد، ضمن تحقق مقولهی احترام به دیگری درون خود، شرط اصلی نگاه نتیجهگرای فرهنگی ما است. همینطور احیای پایگاههایی گفتگومحور به جای اجرای برنامههای تخاطبی و از پیش طراحی شده میتواند بسیار ثمربخشتر باشد؛ چراکه مخاطب را در برنامه بیشتر شریک میکند. باید بتوان مخاطب را به شناخت واقعی چهرههای ادبی و سیاسی دعوت کرد؛ هدفی که به حتم تنها با خواندن یک داستان یا مقالهی بلند و دشوار از او در مکانی پرسروصدا محقق نمیشود. نمیتوان تمامی قواعد سادهی برگزاری برنامه را خودخواهانه برهم زد و نسبت به میزان تاثیرگذاری بیتوجه بود. با بهکارگیری ترفندهایی ساده میتوان امیدوار بود که میزان مشارکت و تاثیر به طور قابل ملاحظهای صعودی خواهد شد. دعوت از افراد مخالف، حاشیهنشین و صاحبنظر به دور از تخصصگراییِ صرف، برای برپایی مناظره پیرامون یک موضوع خاص هم میتواند در نهایت برنامهها را از حیث تنوع اغنا و از حیث دیگریستیزی و دشمنپروری رها کند.
در پایان باید اذعان کرد که همهی اینها در گروی مشارکت و تلاشی همگانی است؛ نوعی تلاش مستمر برای برپاسازی تحولاتی که در سر میپروانیم.
ارسال نظر