English

یادداشت؛

دود از کنده بلند می‌شود؛ تأملی بر مدیریت جدید کشت و صنعت مغان

کشت‌و‌صنعت مغان باید شانسش به احیا و بالندگی را با آقای قاسم محمدی امتحان کند و ما نیز به اندازۀ قلم و به توانایی قدممان در کنارشان باشیم.

دود از کنده بلند می‌شود؛ تأملی بر مدیریت جدید کشت و صنعت مغان

جمشید کریمی_ خبرگزاری موج؛ دنیای رسانه، دنیای شگفتی‌هاست. اخیرا در کتاب فلسفۀ ارتباطات کنستانتین بودوریس مطلبی خواندم که به نوعی آن را در پیوند با یادداشت امروزم می‌بینم برای همین عیناً نقل قول می‌کنم: «افلاطون هنگام ارزیابی شایستگی‌های نسبی نگارش_تناسب و عدم تناسبش با اهداف معین_ در رسالۀ فایدروس به این نتیجه می‌رسد که نگارش برای تعلیم یعنی برای انتقال معرفت مناسب نیست بلکه فایده‌اش در ایجاد مجموعه‌ای از کمک‌ها به حفظیات یا تقویت حافظه محدود می‌شود و بدین ترتیب یادآوری معرفت و دانش را تسهیل می‌کند.»

رسانه را یکی از ارکان دموکراسی می‌دانند و مأموریتش هم در جهت همین هدف ارزیابی می‌شود. رسانه اشکال گوناگون و گسترۀ زیادی دارد که به صنعت رسانه معروف است. وقتی سخن از هنر برای هنر به میان می‌آید ذهن خلاق صنعت رسانه در اذهان تداعی می‌شود.

ناگفته پیداست که صنعت رسانه در حوزۀ تصویر و صدا هم به لحاظ فلسفۀ وجودی و هم به لحاظ تکنیکال، واجد عنوان هنری می‌شود؛ اما در حوزۀ متن و نگارش، اوضاع کمی متفاوت و پیچیده است که من از این نقل قول از افلاطون مدد جسته و سعی می‌کنم خیلی خلاصه و روشن بیانش کنم.

مسئله این نیست که نویسندۀ رسانه‌ای چه چیزی می‌نویسد بلکه این‌است که مخاطب چه می‌خواهد و چه انتظار دارد. یک روزنامه‌نگار یا خبرنگار یا تحلیل‌گر رسانه‌ای در حوزۀ مأموریتش در خصوص مسائل روز مطلبی می‌نویسد. اینجا دقیقاً همانجاییست که یک متن رسانه‌ای عنوان هنر به خود می‌گیرد برای این‌که چطور و چگونه باید بنویسد که درست باشد، درست فهمیده شود، سوگیری نداشته باشد، به مذاق مخاطب خوش آید، ضد نیرو‌های اجتماعی نباشد، اتهامات رنگارنگی متوجه نویسنده نباشد و ده‌ها فاکتور نامتقارن و متضاد دیگری که باید یکجا جمع شود تا هدف آن نوشته تأمین شود و متن رسانه‌ای از این جهت تمام عناصر هنر از قبیل؛ خلاقیت، ذوق، بینش، دانش و مؤلفه‌های دیگری باید در خود داشته باشد که بتواند مأموریتش را به سرانجام برساند.

چند روز پیش با چندتن از اصحاب رسانه گپ‌و‌گفت دوستانه‌ای داشتیم و در باب مسائل اجتماعی روزمره گفتگو می‌کردیم. یکی از مسائل روز تغییراتی بود که در مدیریت کشت و صنعت مغان اتفاق افتاده و آقای دکتر قاسم محمدی به‌عنوان مدیرعامل جدید کشت و صنعت مغان منصوب شده بود.

گفتگو در خصوص عزل و نصب‌ها، همواره پای ثابت گفتگو‌های روزمرۀ عامۀ مردم علی‌الخصوص اصحاب رسانه بوده است؛ اما ما حسب وظیفۀ ذاتی باید به این موضوع می‌پرداختیم. در بین جمع من بیشترین اشنایی را با مدیرعامل جدید داشتم به لحاظ این‌که سال‌ها همکار رسانه‌ای بوده و بنده نیز افتخار نمایندگی نشریه وی در منطقه بوده ام. کلیدی‌ترین سؤال در این مواقع همیشه این بوده است که موضع ما در قبال مدیر جدید چه باید باشد؛ اما در این گفتگوی ما دوستان حاضر نظر مرا در خصوص مدیرعامل جدید پرسیدند. سؤال‌های فرعی مختلفی در ذیل این سؤالشان پرسیدند که من از شمارش آن‌ها می‌گذرم که این یادداشت را طولانی نکنم و به دیدگاهی که به آن معتقد بودم با دوستانم در میان گذاشتم و در اینجا نیز با خوانندگان عزیز این یادداشت به اشتراک می‌گذارم.

سخن عبثی است که ادعا کنم در حرفۀ خودم تاکنون خطا و اشتباهی نداشته‌ام ازیرا که بنی آدم به‌ویژه انسان رسانه‌ای مصون از خطا نیست و در مسیر تکاملی‌اش به پختگی لازم و داوری درست و اصطلاحاً به عاملیت محاطی دست پیدا می‌کند و تأثیر اجتماعی‌اش به ظهور می‌رسد. تجربۀ سه دهه فعالیت رسانه‌ای به من می‌گوید سوابق موفق مدیریتی و اجرایی یک فرد در ارزیابی ایشان برای تصدی یک پست متفاوت از وابستگی‌های جناحی ایشان است. یک مدیر میدانی که آستین‌هایش همیشه بالا بوده و با کارش زندگی می‌کند، غریب و بعید به نظر می‌رسد که به‌خاطر طوفان‌های سیاسی و اجتماعی یا وابستگی‌های حزبی‌اش عِرقش به کارش را از دست داده و دست از کار بکشد یا طوری کار کند که برای بر دوش مردم باشد.

گفتم من دکتر قاسم محمدی را یک مدیر میدانی می‌دانم که هرکجا در جای درستش قرار گرفته بهترین مدیریت را به نمایش گذاشته است و جای درست دکتر محمدی حوزۀ کشاورزی و جایی مانند کشت‌وصنعت مغان است که هم تخصص‌شان است و هم سالیان زیادی و در رده‌های مختلف مدیریتی و اجرایی‌اش کار کرده‌اند و مهم‌تر از همۀ این‌ها کشاورز زاده‌ای هستند که زمین و آب و درخت برایشان مقدس است. گفتم کسی که مدیریتی را در بخش کشاورزی بر عهده می‌گیرد پیش از آن‌که بخواهد بداند کشاورزی چیست و چه باید بکند باید بداند کشاورز کیست و چگونه باید او را در کنار کشاورزی ببیند و از زمانی که من یادم می‌آید کشت و صنعت مغان مدیران درجۀ یک و عالی‌رتبه‌ای را به خود دیده است، اما هیچ‌کدام آن‌ها هیچ مواجهه‌ای با کشاورز نداشته‌اند و این را نه به‌عنوان اهالی رسانه بلکه به اعتبار این‌که پدر مرحومم و برادر بزرگوارم بازنشستۀ کشت و صنعت بود به‌عنوان عضوی از خانوادۀ کشت و صنعت می‌گویم.

سؤال دوستان این بود که اگر موضع ما در قبال مدیریت جدید، حمایتی و یاری‌گرانه باشد و ایشان نتوانند به درستی عمل کنند آن‌وقت تکلیف ما چیست. گفتم اولاً پیش‌داوری سلبی در مورد کسی که کارنامۀ قابل قبول مدیریتی داشته است چندان منصفانه به‌نظر نمی‌رسد و تکلیف قانونی و شرعی ما در این فقره اصل ۳۷ قانون اساسی و اَصالة‌البرائَۀ فقهی است که اصل اتهامی را مذموم می‌داند از آن گذشته تکلیف من به‌عنوان یک شخص حقیقی و رسانه‌ای روشن است. من معتقدم انتخاب جناب دکتر محمدی به مدیریت کشت و صنعت مغان یک انتخاب حرفه‌ای است و بر اساس همین باورم حمایت از ایشان را تکلیف خودم می‌دانم و دستم را به سویشان دراز کرده و هر کمکی که از عهده‌ام بر بیاید دریغ نخواهم کرد و هرکجا که بخواهند و دستم برسد دستشان را خواهم گرفت چرا که قاسم محمدی از جنس همین مردم بوده و با بال همین مردم پرواز کرده است و وقتی فرود می‌آید آشیانه‌اش را خوب می‌شناسد و اکنون در آشیانه‌اش فرود آمده است.

ماحصل گفتگوی ما هرچند که انتقاداتی به میان آورد؛ اما به این اتفاق نظر رسیدیم که «دود از کنده بلند می‌شود» و کشت‌و‌صنعت مغان باید شانسش به احیا و بالندگی را با جناب دکتر قاسم محمدی امتحان کند و ما نیز به اندازۀ قلم و به توانایی قدممان در کنارشان باشیم.

به امید روزی که درخشش این نهاد بزرگ اقتصادی کشور را با دکتر قاسم محمدی جشن بگیریم.

 

آیا این خبر مفید بود؟
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری موج در وب منتشر خواهد شد.

پیام هایی که حاوی تهمت و افترا باشد منتشر نخواهد شد.

پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیرمرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

ارسال نظر

مهمترین اخبار

گفتگو

آخرین اخبار گروه

پربازدیدترین گروه