English

یک نامه ساده، یک رویای بزرگ، یک لبخند به وسعت آسمان

فرزندان شهیدان "جمشیدی" و"دشتبان" که دلشان برای حضور پدر تنگ شده بود در نامه ای به فرمانده انتظامی استان اصفهان او را پدرمعنوی خود خواندند و آرزویی کوچک اما پرمعنا را با او در میان گذاشتند و امروز در میان هیاهوی بازار اصفهان، آرزویشان به حقیقت پیوست.

یک نامه ساده، یک رویای بزرگ، یک لبخند به وسعت آسمان
به گزارش خبرگزاری موج از اصفهان

، فرزندان شهیدان "جمشیدی" و"دشتبان" که دلشان برای حضور پدر تنگ شده بود در نامه ای به فرمانده انتظامی استان اصفهان او را پدرمعنوی خود خواندند و آرزویی کوچک اما پرمعنا را با او در میان گذاشتند و امروز در میان هیاهوی بازار اصفهان، آرزویشان به حقیقت پیوست.

چند خط ساده، اما پر احساس

«با اینکه مثل بقیه دوستانم بابام پیشم نیست، اما شما مثل بابای مهربون ما هستید… دوست داریم شما رو ببینیم و با هم اسکیت و اسکوتر بخریم.»

نامه کوتاه بود، اما وزنش سنگین‌تر از هر نامه‌ای که تا به حال خوانده شده بود. واژه‌ها از دل کودکانی برمی‌آمد که پدرشان را در در لباس مقدس انتظامی و درراه امنیت این سرزمین از دست داده بودند. واژه‌هایی که می‌شد در پشت هر کدامشان دلتنگی، اشتیاق، و یک آرزوی ساده را دید.

سردار علینقیان‌پور وقتی نامه را خواند، مکث کرد. چشمانش برای لحظه‌ای روی جمله‌ها ثابت ماند. چگونه می‌توانست به این درخواست ساده اما عمیق بی‌تفاوت باشد؟

این‌گونه بود که امروز، آرزو به واقعیت تبدیل شد. در بازارهای شلوغ اصفهان، میان مغازه‌های پرنور، دست‌های کوچک فرزندان شهدا در دستان فرمانده‌ای بود که آن‌ها را نه فقط به‌عنوان یک فرمانده، بلکه به‌عنوان پدر معنوی‌شان می‌دید. از یک مغازه به مغازه دیگر، از اسکیت‌های رنگارنگ تا اسکوترهای درخشان، بچه‌ها با ذوق نگاه می‌کردند.

چشم‌هایشان برق می‌زد. هیجان در تک‌تک حرکاتشان پیدا بود. گاهی سردار با لبخند به آن‌ها نگاه می‌کرد و می‌گفت: «همانی که دوست داری رو انتخاب کن، عزیزم.» 

سکوت بازار برای لحظه‌ای شکسته شد؛ نه با صدای چانه‌زنی خریداران، نه با هیاهوی روزمره، بلکه با خنده‌های شیرین کودکانی که انگار برای اولین بار طعم یک رویای ساده را چشیده بودند. دست‌های کوچکشان محکم به دستان سردار چسبیده بود، انگار می‌ترسیدند این لحظه‌های ناب مثل رویا محو شود.

تنها چیزی که در آن لحظه حس می‌شد، گرمای نگاه‌های معصومانه‌ای بود که انتظار چنین روزی را کشیده بودند. سردار یقیناً می‌دانست امروز نه یک اسکیت و یک اسکوتر، که قطعه‌ای از دلتنگی‌های این فرزندان را جبران می‌کند.

وقتی بالاخره اسکوتر به دستشان رسید، چشمانش برقی زد که گویی تمام آسمان اصفهان را روشن کرد.

در آن لحظه، بازار پرازدحام اصفهان به کلی فراموش شد. گویی دنیا فقط برای همین چند قلب کوچک ایستاده بود تا ثابت کند بعضی آرزوها، هرچند ساده، می‌تواند جهان را دگرگون کند.

شهید مهدی جمشیدی، سوم خردادماه ۱۳۶۲ در روستای حسن‌آباد جرقویه علیا از توابع استان اصفهان متولد شد. او پس از پایان تحصیلات دوره متوسطه به جهت علاقه خاصی که به انقلاب و نظام داشت، در نیروی انتظامی خدمت خود را شروع کرد و در تاریخ بیست و یکم اردیبهشت‌ماه ۱۳۹۸ در درگیری با قاچاقچیان مواد مخدر در شهرضا به شهادت رسید.

آیا این خبر مفید بود؟
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری موج در وب منتشر خواهد شد.

پیام هایی که حاوی تهمت و افترا باشد منتشر نخواهد شد.

پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیرمرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

ارسال نظر

آخرین اخبار گروه

پربازدیدترین گروه