خبرگزاری موج گزارش می دهد؛
پاسخ به یک سوال مهم در مورد سیاست بینالملل
«یکی از موضوعات مهم و قابل تامل در حوزه سیاست بین الملل، "معمای ساختار-کارگزار" است. موضوعی که بسیاری از افکار عمومی و حتی تحلیلگران در اقصی نقاط جهان با بیتوجهی به آن، تفسیرهای بعضا اغراقگونهای را در مورد روند تحولات و رویدادهای بین المللی ارائه می کنند.»
، بر کسی پوشیده نیست که حوزه روابط و سیاست بینالملل، عرصهای پیچیده و چندوجهی است. عرصه ای که در قالب آن متغیرهای مختلف از وزن کنشگری برخوردارند و روند رویدادها و تحولات نیز لزوما خطی و متوالی نیست. از این رو، برای تحلیل تحولات و رویدادهای بین المللی، بایستی برخی پیش نیازها را مد نظر قرار داد و متناسب با آن ها، به رویدادهای گوناگون نگریست و آن ها را فهم کرد.
در این چهارچوب، یکی از موضوعات مهم و قابل تامل در حوزه سیاست بین الملل، "معمای ساختار-کارگزار" است. ساختار اشاره به سازوکارهای نهادین چه در عرصه نظام بینالملل و چه حکمرانی داخلی کشورها دارد. سازمان های بین المللی، قانون اساسی در کشورهای مختلف، پارلمان، نهادهای قانونی و نظارتی، گروه های فشار و ذینفع، رقابت های جناحی و غیره، همه و همه جلوه هایی از ساختار را به ذهن متبادر می کنند.
کارگزار نیز در حقیقت اشاره به افرادی دارد که از وزن کنشگری در محیط بین المللی و یا نظام های سیاسی مختلف جهان برخوردارند. در این رابطه می تواند به روسای جمهور و یا نخست وزیران و دیگر مقام های ارشد کشورها و یا حتی سازمان های بین المللی اشاره کرد. حال اگر از زوایه معادله ساختار-کارگزار به روند تحولات روابط بینالملل بنگریم، چشم انداز متفاوتی را پیش روی خود خواهیم دید. موضوعی که با ذکر یک مثال می توان تصویر روشنتری را در رابطه با آن کسب کرد.
فرض کنید "دونالد ترامپ" رئیس جمهور اسبق آمریکا بار دیگر در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۴ این کشور، پیروز شود و به قدرت بازگردد. بسیاری معتقدند که ترامپ به عنوان یک سیاستمدار جنجالی که با تبعیت از اصول دکترینِ "مرد دیوانه"، در عرصه سیاست داخلی و به ویژه سیاست خارجی آمریکا رفتار می کند، می تواند چالش ها و جنجال های زیادی را سبب شود.
این تصور اگر چه تا حدی می تواند درست باشد با این حال، بخش زیادی از واقعیت ها را نیز نادیده می گیرد. ترامپ یکم کارگزار است و تنها به سهم و اندازه یک کارگزار در حوزه سیاست داخلی آمریکا و نظام بین الملل، میتواند کنشگری کند. در این راستا، مولفه های ساختاری تا حد زیادی می توانند محدودیت های جدی را بر وی تحمیل کنند و به او این پالس را برسانند که وی لزوما هر کاری که بخواهد را نمی تواند انجام دهد.
هم رقبای وی در حزب دموکرات آمریکا، هم سازمان های بین المللی و هم دولت های مختلف دراقصی نقاط جهان، در دوره پیشین حضور ترامپ در کاخ سفید، نشان دادند که با یکهتازی های وی همراهی نخواهند کرد و می توانند چالش های عدیده ای را بر سر راه وی به وجود آورند.
چالش هایی که می توانند دستورکارهای مطلوب ترامپ را به نقطه عکسِ اهدافی که برایشان تعریف شده، تبدیل کنند. به عنوان مثال ترامپ در دوره حضور خود در قدرت، اقدامات زیادی را انجام داد تا ایران را در محیط منطقهای و بین المللی منزوی کند.
با این حال، در نهایت خودِ وی و دولتش بودند که تا حد زیادی در محیط بین المللی منزوی شدند. نمونه بارز این مساله را نیز می توان در یکی از تلاش های ترامپ برای تحمیل انزوا و محدودیت به ایران در قالب شورای امنیت مشاهده کرد که به جز خودِ دولت ترامپ و یک دولت ناشناخته و ذره ای در منطقه آمریکای لاتین، هیچکدام از دیگر ۱۵ کشور عضور شورای امنیت(۵ عضور دائم و ۱۰ عضو غیردائم)، با دعاوی دولت آمریکا علیه تهران همراهی نکردند.
از این رو، وقتی می شنویم یا می بینیم که فردی در مقام تحلیلگر مسائل بین المللی، بیش از همه بر وزن یک رهبر یا سیاستمدار تاکید می کند، این بدان معناست که او عملا از ظرفیت های ساختاری چه در عرصه سیاست داخلی کشورها و چه نظام بین الملل غافل شده و عملا چشم انداز ناقصی رادر مورد روند تحولات مختلف ارائه میکند.
ارسال نظر