علی روانخواه در گفتگو با موج
خبرنگار باید خط قرمز اخلاق را بشناسد
پای صحبت یک فعال رسانه ای با بیش از ۲۰ سال سابقه نشستیم که ساعت ها به طول انجامید ماحصل آن تحریری شد خواندنی برای اهل قلم.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری موج از مشهد، علی روانخواه برای اهالی رسانه خراسان نامی آشناست. ۲۰ سال از روزی که نامی از او در یک نشریه درج شده میگذرد و اگر خبرنگاری را شغل میدانست و حقوقبگیر یک نهاد رسانهای میماند با محاسبات قانونی که خبرنگاری را شغل سخت و زیانآور می داند، امروز بازنشسته شده بود.
گوشه دنج یک کافه سنتی نشسته ایم و درباره نخستین روز که دیدمش حرف زدیم.
هفت سال پیش بود؛ جوانی بودم تازه کار و او یک مدیر رسانه ای پرسابقه. ستاد اطلاع رسانی یک همایش ملی را برعهده داشت و وسواسش در گفتگوها با مسوولان، پوشش خبرها، بهبود و اصلاح نوشتار و کل فرایند کار جلب توجه میکرد و وقتی این همه وسواس را به چشم دیدم، دانستم که چرا در گزارش مراسم تودیعش از مدیریت یک خبرگزاری استان که فرماندار، شهردار، نماینده مجلس وقت و... از سخنرانان آن بودند، خطاب به جمع حاضر که مدیران رسانه ای استان نیز بودند، گفته بود در مدت حدود 5 سال مدیریت آن رسانه و مسوولیتش در انتشار حدود 50 هزار خبر، گزارش و مصاحبه، تنها دو مورد اصلاحیه و یک تکذیبیه داشته است که معنای این بازدهی و مدل مدیریت را اهالی رسانه میدانند و او همه را لطف خدا میدانست که آبرویش در این حرفه خطیر محفوظ مانده است.
چای که صرف شد و از خستگی روزانه اش که گفت، به شوخی به وی گفتم: استاد! به گمانم حالا دیگر فصل بازنشستگی شماست و این آغاز گفت و گویی شد که خواندنش خالی از لطف نیست. باخنده، شوخیام را پاسخ می گوید: "«استاد» قبایی است بسیار بزرگ برای حقیر و زیبنده ستارگان این حرفه است که در استان و در سپهر رسانه ای کشور کم نیستند و بازنشستگی نیز خاص مشاغل است که کار رسانه همواره برای من یک حرفه و نه یک شغل بوده است."
از خودش می گوید، از اینکه نوشتن در جراید، در خانوادهاش سابقه داشته پیش از او، از چند نویسنده و روزنامهنگار نسبی و سببی اش در رسانهها، از دوستان بزرگ رسانهای که ارادتمند آنها می داند خود را و سنوات نوشتن و مدیریت برخیشان در رسانه را بالای 50 سال عنوان میکند.
از اینکه نخستین بار در سال دوم دبستان تکه پارهای از مجله دانستنیها را در جوی آبی یافته و ساعتها طول کشیده تا شرح زندگی ابوریحان بیرونی را در آن دو صفحه بخواند و 20 سال پس از آن نیز برای خرید آن نشریه، به دکهها رفته، ازخرید و خواندن ده ها روزنامه، هفته نامه، ماهنامه، گاهنامه و...می گوید.
از بیتجربگی اش در توزیع روزنامهای میگوید که وقتی سرپرست استانیاش شد زیر 25 سال داشت و بی اطلاع از مناسبات توزیع روزنامهها و شبکه آن، خود قصد توزیع کرده بود که به توصیه همان شبکه، برخی دکه ها از گرفتن روزنامهاش امتناع کرده بودند و چندباری نیز خود همراه توزیع کننده موتوری روزنامهاش نشسته و زیر برف، از فرودگاه، روزنامه را به دکهها رسانده بود.
همه اینها را که میگوید، لبخندی حاکی از شادمانی کار کردن با روزنامه و نشریه و گذراندن عمر در این وادی برلب دارد.
دراستخدام و شاغل دانشگاه است و به قول خودش15 سال است نان دانشگاه را میخورد اما تجربه عضویت در هیاتهای ورزشی استان، مشاوره هتل، مدیریت نمایشگاهی و...را نیز دارد.
میگوید: "سال آخر دوره کارشناسی بودم و در میان انواع کارها، شرکتی را با دوستی اداره میکردیم که ورشکسته شدیم، از کار دل به کار گِل مشغول شده و به پیشنهاد یک دوست، تابلو و تندیس گچی تولید کرده و فروختیم."
میگوید:" برای معاش زندگی در استخدام دانشگاهیم و برای خود ِزندگی در خدمت حرفه خبر، قلم و رسانه" و وقتی تعجبم را میبیند ادامه میدهد:" خب! برای رزق جسم از حقوق دانشگاه و برای رزق روان از فضای بودن با اهالی قلم و صفای این جماعتِ خوب، بهره بردهام".
از اینکه برخی خبرنگاران او اکنون خود مدیران رسانهاند و حتی یکیشان خود اکنون یک دانشکده مرتبط با حوزه رسانه دارد و از دوستی هایشان به سبب این حرفه و چای دوم و سوم....
به الگوهای ذهنی که میرسیم که شخصیت آدمها را شکل میدهند، آوینی را "گزارشگر شیدا" یا "راوی شیدایی" می نامد و میگوید:"شاید بتوان گفت که ایشان، ادبیات شیدایی را در پوشش تصویری و روایی جنگ توسعه داد که ویژگی این نوع خبررسانی و گزارش گری نشان دادن وجوه انسانی و عرفانی آدمهای جنگ بهجای وجه خشونتهای گلوله و مرگهای دلخراش است."
ادامه می دهد: " اگر دنبال علتهای چنین نگاهی در نزد ایشان هستیم، به نظرم آوینی در کتاب «فتح خون» چرایی این نوع پرداختن به جنگ را با نشان دادن نگاهش به حماسه عاشورا نشان داده است."
فالاچی را آموزگار بزرگ صداقت و شجاعت اهل قلم و خبرنگاران می نامد و کتاب مصاحبه با تاریخ او را بهترین الگوی مصاحبه چالشی متهورانه و مسئولانه
می داند.
او که سالها مدیریت، مسئولیت و نمایندگی رسانههای مطرح کشور را در خراسان برعهده داشته و در زمانهایی جز آن نیز درقالب های یادداشت، مصاحبه، گزارش، خبر و....بسیار چیزها در چندین روزنامه و سایت نوشته است از روزهای خوب روزنامهها یاد میکند که دهها هزار نسخه روزنامه با گرایش های گوناگون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و...از تهران به مشهد میرسید و روی دکه نمیماند تا برگشتی شود.
میگوید: "همه ما در دوران کاریمان ضعفهایی داریم، کمتجربگی ها، محدودیتها و...که من نیز داشتهام و دارم اما رسانه بسیار چیزها به من یاد داده است." امیدوار است که رسانههای کشور و استان از خمودی و روزمرگی رهایی یابند.
ادامه این گفت و گوی رفاقتی با روانخواه را برای ثبت خاطرات و کلمات ردوبدل شده آن شب، نوشتیم که بعدتر بحثی جامع تر مطرح و تکمیل شد و اکنون می خوانید:
اهمیت رسانه در نظر و نزد شما، اساسا چرا رسانه؟
بنده نوعی نگاه اساطیری به موضوع قلم و نوشتن دارم و البته منظور از نوشتن، خبرنگاری، روزنامه نگاری، نوشتن متعهدانه است و منظورم از تعهد نگاه از منظر مخالف یا موافق بودن با یک ایدئولوژی نیست بلکه معتقدم روزنامه نگار متعهد همان است که به نوشتهاش درچارچوب اخلاق، معتقد است یعنی چه مخالف اندیشه من باشد یا موافق، کافی است خط قرمزی به نام اخلاق را بشناسد و قلم به مزد نباشد.
به نظرم اخلاق، مرزی است که روشنی را از ظلمات جدا ساخته است؛ هرکه خادم اخلاق است، باتوجه به صریح شریفه« الله نورٌ»، در حوالی نور قدم زده و آن که قلم را اسباب بهره مندی دنیایش می داند، درسوی دیگر ایستاده است.
همان گونه که همگان از سوگند به قلم یاد میکنیم، بنده جنگ و نبرد همیشگی خیر و شر، نور و تاریکی را در تمامی اجزای عالم جاری میبینم که هرکدام، نمادها، وجوه، عده و همراهان خود را دارند و در نگاه بنده، خبرنگاران و اهالی قلم، سربازان نوراند که با نوشته خود جهل یا نماد تاریکی را به چالش طلبیدهاند.
به نظرم حضور داشتن در جبهه نور در نبرد بی پایان نور و تاریکی، از حظ معنوی و روحی پر است و فرد را اقناع میکند.
توضیح بیشتری دارید؟
البته که آنچه اشاره کردم موضوع را آرمانی و حتیشاید تخیلی جلوه دهد و نیک میدانم که در جامعه ما، قلم چنان ارجی ندارد که بتوان وجه درآمدی آن را نادیده گرفت و همچنین در نزد اربابان قدرت، رسانه به عنوان یک ابزار رسیدن و پایداری شوکت شناخته شده، تهدید و تطمیع همیشه بوده و هست، اما خواستم نگاهم را به موضوع شریفی چون خبر و روزنامهنگاری شرح داده باشم.
از استعاره که خارج شویم، منظورتان را دقیقتر بیان کنین:
خب ساده است، مردم در قالب عام آن به زندگی روزمره خود در سراسر دنیا مشغولاند و هرگز حساسیتهای غیر شغلی یا غیر روزمره خود ندارند؛ از سوی دیگر در جملههای قبلی گفتم که مرز روزنامه نگاری متعهدانه را اخلاق میدانم؛ اخلاق همان خدمت به روشنایی است و کلیدواژه هایی مانند نیکی، آگاهی، ایثار، انسانیت، شرافت، حقخواهی و....نمودهای آن و در مقابل شر یا بدی و ظلمت ایستاده با کلماتی مانند کشتار، تباهی، خیانت، نابودسازی محیط زیست انسانی و جانوری و....وقتی شما به عنوان یک خبرنگار یا فعال رسانهای سراغ آگاهی بخشی یا حتی پرسشگری درباره چالشهای عمومی جهان و چالش های بومی خود میروید و جامعه را نیز نسبت به این چیزها حساس میکنید پس در سپاه نور و روشنایی جنگیدهاید و بنده کمتر حرفه یاشغلی را میشناسم که چنین کارکردی داشته باشد.
حال و روز رسانه ها رو چطور میبینید؟
به نظرم حال خوبی نداریم، یعنی از زمزمههای نوسازی دولت و روابط مدرن دولت-ملت که به نام امیر کبیر مزین است و نیز از بعد مشروطه که با این وجه جوامع مدرن آشنا شدیم و بزرگانی از ابزار جریده برای آگاهیبخشی بهره گرفتند، حالمان هیچ وقت خوبِ خوب نبوده است.
هروقت خوب کار کردهایم پس از مدتی، به حاشیه رانده شدهایم. درواقع در عرصه رسانه بیش از ضعف و کم توانی قائل به مفهوم استضعاف هستم. درواقع رسانه در سرزمین ما ضعیف نیست بلکه مستضعف است؛ یعنی به ضعف کشانده شده است.
درواقع رسانه با کارکردی که دارد و در طول عمر نزدیک به دو سده خود، همیشه با چالش قدرت و صاحبانش روبرو بوده است.
درواقع رسانه بدون ضعف، بی واهمه سراغ کاستیها می رود اما اگر رسانه ضعیف نگه داشته شود و برای روزمره خود و نیروی انسانیاش، لنگ مجیزگویی بماند، دچار لکنت گفتاری و نوشتاری شده و کارکرد مناسب خود را نخواهد داشت.
این نگاه کمابیش در نزد اهالی سیاست جاری بوده و هست؛ البته نبود تفاهم، مشخص نبودن مرز نقد حرفهای و کینهجویی، کمبود سواد رسانهای و زبان مشترک، برخی کجرویهای رسانهای، هجمههای فرهنگی پیدا و پنهان و... تهدید دانستن رسانه را گاه تشدید هم کرده است.
از رسانه های استان و شهرمان چه میگویید؟
دیار کهن خراسان به همان اندازه بزرگ که سهم از فرهنگ و دانش ایرانشهر داشته، در دوران روزنامه و جریده هم سهم خود را کمابیش حفظ کرده است.
داشتن ۱۳۰ سال روزنامهنگاری، با همه افت و خیزهایش تجربهای است ستودنی؛ و امروز نیز بسیاری از بزرگان رسانهای کشور از حوزه های آکادمیک و دانشگاهی تا صفحات نشریات و سایتها، خراسانی اند که کوچکترینشان بنده هستم که از آنان به حد وسع خود آموختهام.
امروز در بسیاری از شهرستانهای استان خراسان رضوی، هفتهنامه و گاهنامههایی منتشر میشود و البته به اینها باید بهرهمندی اهالی رسانه یا شهروندخبرنگاران از فضای مجازی را نیز افزود.
داشتن سه روزنامه به جز نمایندگی، سرپرستی و مدیریت رسانههای کشوری در مشهد خود جای بسی خوشنودی است که هرکدام سهمی از جامعه هدف و افکار عمومی را داشته و جهت هم می دهند.
اما در مقیاس و نسبت جمعیتی و قومیتی، چنان که پیشترها در یاداشتی با عنوان«جامعه ایرانی، بی نیاز از خواندن» نوشته بودم، این شمارگان نشر یا این سهم از افکار عمومی برای رسانههای مکتوب شهری با حدود ۴ میلیون نفر و مختصات یک کلانشهر مذهبی، درخور به نظر نمیرسد.
درباره جایگاه یک روزنامه شهری چه می گویید؟
این بخش را از تحقیقاتی انجام شده وام میگیرم که بسیاری جامعه شناسان شهری بر این باورند که آینده بشر، زندگی در مناطق شهری است.
ازسویی ناهمگونی شهرها به دلیل حضور مردمانی با ریشههای قومی، فرهنگی و نژادی مختلف و با سطح زندگی متفاوت ، موجب بروز تضاد درون شهری شده و زندگی را در عین تنوع، دشوارتر می سازد.
کنش و واکنشها، نقش های اجتماعی ساکنین و...موجب شده تا کلان شهر ، از فردی که در آن زیست میکند نسبت به یک ساکن ِ شهر کوچک یا روستا، آگاهی به مراتب بیشتری را طلب کند و همین امر وظیفه آگاهی بخشی را به مجموعه وظایف مدیر شهری میافزاید.
در بسیاری از کلانشهرها داشتن یک رسانه شهری دراختیار مدیریت شهری در کنار سایر رسانه های ملی و بومی، از عوامل افزایش همبستگی اجتماعی، احیای هویتها، آموزش شهروندی و...بوده که مدیریت شهری مشهد نیز در این زمینه از همتایان عقب نمانده و چندسال پیش اقدام به ارتقای یک هفته نامه شهری کرده که درصورت کارکرد صحیح، نه تنها هزینه محسوب نمی شود بلکه از منظر برنامهریزان شهری و فرهنگی می تواند یک سرمایهگذاری با بازگشت بالای سرمایه، باشد.
یادمان هست که شهرداری تهران همزمان با تغییر رویکردهای اداره شهر، با احساس چنین نیازی روزنامه همشهری را راه انداخت و برای حضور مویرگی در میان عامه شهروندان، ضمایم همشهری محله را که خود از نزدیک در نخستین سالهای انتشار، رشد و نمو این نهال را دیدم تا امروز که درختی تناور در عرصه از اطلاعرسانی و فرهنگ سازی است.
امروز روزنامه مردم مشهد نیز به مانند سلف خود، میتواند چنین کارکردی را بازتعریف کرده و هویت ساز شود.
گپ و گفت دوستانه ساعت از یادمان برده بود، شب به حدود نیمه رسیده بود که برخاستیم، خستگی از تن و جانمان رفته بود و در برگشت توصیه کرد به نزد بزرگان رسانه استانمان بروم که چیزهای زیادی برای نقل دارند و شنیدنی است.
ارسال نظر