فیلم "قهرمان" وازکتومی بنیادی تاریخ ایران
شاید تیر خلاص این فیلم پسر رحیم است، راستی و صداقت کودکانه که در هیاهوی روزگار گم می شود و جرایان سازی روایت گونه داستان فیلم مهم ترین عامل موجودیت او است و کودکی که حتا توان بیان حقیقت را ندارد و گنگ خواب دیده ای است بی نجوا و هیجا گوی بی تکلم.
به گزارش خبرگزاری موج خراسان رضوی، محمد هادی عرفانیان تهرانی در نقد لایه دار فیلم قهرمان فرهادی اینگونه می نویسد: قهرمان نماد مردم ایرانی است که نه تاریخ دارد و نه هویت و بدنبال ساخت یک هویت جعلی برای خود می باشد و در این ندانسته های گذرا دستخوش حوادث ریز و درشت در اوضاع روزگار و اعصار می گردد.
فیلم قهرمان نماد مردمی است که فقط فکر می کنند قهرمان هستند- فکر می کنند تاریخی پرافتخاری دارند و فکر می کنند!!! وجود دارند و مانند نقطه ای تاریک در صفحه بزرگ روزگار فقط خودنمایی می کنند.
ساخته های فرهادی در کنار هم از هیچ الگوریتمی تبعیت ندارد و انگار دچار یک خلاء در باورهای مقطع گونه از معذلات اجتماعی در دغدغه مندی گروهی شده است که در آن با یک دو دستگی روحی و فکری در عدم انطباق برخورد می کنیم.
آخرین فیلم اصغر فرهادی را دیدم و دچار جامعه ای آنارشیست زده ایرانی در هزاره های گذشته شدم، جامعه ای اعتراض گرا و متوهم که زندان حق مسلم او است و انکار در وجود داشته ها او ثمره همه چیز آن است.
آخرین کار فرهادی به معنای یک نقشه پازلی است که هر قطعه آن را در جای خود قرار می دهیم احساس می کنیم قطعه ای دیگر در جای خود کسر آمده و انگار که این کمبود هیچ گاه قرار نیست یک نقشه درست را در آن ترسیم کند و شکل واحد به خود بگیرد.
تقابل دو شخصیت از یک جنس با دو رویکرد نامتناجس در بازی ارزشمند امیر جدیدی یا رحیم بخوبی شکوفا است.
امیر جدیدی در نقش رحیم
زنگ اول/ رحیم با دو شخصیت فروتن و خشن انتقام جو، گویا بیانگر جامعه ایرانی است که در ظاهر آرام و موقر درونگرا و عاشق و پر از فروتنی و سادگیست که ناگاه این فرد به شخصیت واقعی خود که پرخاشگر و تند خو است تبدیل می شود به مصابه "دکتر جکیل و آقای هاید" که حتا اعتماد به این آدم را صلب می کند.
جامعه ای بی زبان که حتی قدرت دفاع از آنچه انجام داده و به حق بوده را ندراد و در حداقلهای خود مانده است و رحیم نمادی از پدر جامعه ای شوک زده و انگشت نماست .
گاهی قهرمان است و گاهی محکوم به فنا و رحیم نماد یک پارادوکس اجتماعی است که جایگاه خود را نمی داند، جامعه ای که تنها و تنها حبس کردن می توان خیالت را از آن راحت کند
محسن تنابنده در نقش بهرام
زنگ دوم/ نقطه اتصال رحیم به بهران، زن رحیم است که در فیلم جز نامی از او نقشی وجود ندارد و دیده نیمی شود و بهرام به دنبال کارهای اوست و این رابطه هر چند پنهان در نقش گذاری است اما ذهن کنکاشگر بیننده را متوجه خود می کند.
بهرامی که بیشتر سکانسها با لباس سیاه ظاهر می شود و به تن خود دارد و ریش بلند و اصلاح نشده او نماد یک عزادار است و این عزاداری هیچ گونه راه آوردی در این قصه واگویه شده ندارد و حتی از نمایه ها پیداست که بهرام تنهاست و با تنها فرزند خود زندگی می کند و در تلاش گرفتن حقی است که بارها از زن رحیم نیز در آن اشاره به تاکید دارد.
زنگ سوم/ ابتدای فیلم رحیم به عنوان نماد جامعه ایرانی به نقش دیواره های دوران هخامنشی پا می گذارد، که خود نقاش و مرمت گر این دیوار نگاره های تاریخ کهن است، تاریخ پر از اصالت ایران هزاره های گذشته .
نقش دیواره های دوره های هخامنش و ساسانی، اما هنوز قدم محکم نکرده با طنین صدایی از سوی شوهر خواهر خود می بایست به پایین رود و انگار این جامعه هیچگاه حق بالا بودن را ندراد و از افتخارات تنها هدایت شدن به قبر خشایارشاه و به آرامگاه و مرگ است که ختم می شود و آن هم در آرامش صرف پیاله ای چای در این مکان.
براحتی در این سکانس بی اهمیت بودن تاریخ سراسر پر افتخار ایران ملموس است و آنچیزی که در پشت مرزها نیز به دنبال از بین بردن این تاریخ و پاک کردن صورت مسئله هویت یک جامعه هستند به نمایش گذاشته شده است.
جامعه ای که از سر حداد یک عظمت و شکوه می بایست به مرگ تاریخی خود در خفگی مضمن فنا شود و یک تفکر کاملا ضد هویت تاریخی در شروع یک فیلم که مرگ تاریخ در آن رقم می خورد و تقدیر همگان در این سرای پهناور است شده است.
زنگ چهارم/ نکته قابل توجه در فیلم نامه و ساختار فیلم قهرمان نبود زنان در اتصالات این ساخت است، و حلقه ئهای می مانند در فقدان و ره گذرا بودن داستان، فرخنده نامزدی رحیم شروع کننده فعل اول در این ارتباطات به عنوان نامزد رحیم و مقصر در پیدا کردن کیف مورد مناقشه و منجی رحیم در پارامترهای سکانسهای بعدی.
فرشته صدر عرفائی ( رادمهر) به عنوان نجات دهنده رحیم در تفکری انعقادی بدنبال حذف صورت مسئله است و تنها برای مجموعه آنها یک شوآف اجتماعی مهم تر از رفع مشکلات مردم در جامعه می باشد و انگار می بایست خیریه ها تنها در راه خودنمایی گام بر دارند نه رفع آسیبها و مسئولیتهای اجتماعی.
نازنین"سارینا فرهادی" به عنوان محکوم کننده رحیم در فیلم که در این سکانسها بدون جانمایی و بدنبال یک انتقام خفته از نسل جوان و ترویج خشونت سایبری برای گرفتن هرآنچه برای آنان حق فردی منظور می شود و بدور از در نظر گرفتن بزه های اجتماعی و نماد آشفته نسل جوان برای احقاق حقوق از هر راه که شده و بدون هر گونه آگاهی و آینده نگری است.
نقش زنی که خود را صاحب کیف می داند و با ترفندها و مکر زنانه با مراجعه به خانه خواهر رحیم و ارتباط گرفتن با یک سناریوی آماده شده کیف را از آنان می گیرد و در غبار نیستی گم می شود و کلید حل این ماجراست.
رحیم در میان گروهی از زنانی قرار دارد که آنان نقش پذیری را به او دیکته می کنند، جامعه ای آشفته- درگیر-خودنگر- زیاده خواه-گاهی افسرده-گاهی لجام گسیخته و در انتها بیخودآگاه.
شاید تیر خلاص این فیلم پسر رحیم است، راستی و صداقت کودکانه که در هیاهوی روزگار گم می شود و جرایان سازی روایت گونه داستان فیلم مهم ترین عامل موجودیت او است و کودکی که حتا توان بیان حقیقت را ندارد و گنگ خواب دیده ای است بی نجوا و هیجا گوی بی تکلم.
او را نماد جامعه راستگوی بی تکلم یا در گلو خفه شده های اعتراضی این جامعه به زعم اصغر فرهادی جانمایی نموده اند.
رحیم با بازی بسیار زیر پوستی امیر جدیدی که قابل تمجید و تقدیر است و خارج از تصویر برداری و کادرهای ساده و متداول سینمای موج نو و بازیهای کم رنگ و ساکت در ضرب آنگ های فالش، او با بهترین نقش و بدون کپی توانسته خود در بازی بی نقطه گذاری تعلیق داشته باشد.
تنها نقطه قوت این فیلم بازی تاثیرگذار و منحصر به فرد امیر جدیدی است که خزنده و محرک ایفای نقش می کند و استعاره ایست از خود او در نقش خودش.
ارسال نظر