عارف، فرزند ناخلف اصلاحات
انتخابات مجلس دهم فرصتی بود تا دلواپسان کینه ها و عقده هایشان را با تیم رییس مجلس تسویه کنند
می گویند چنگیزخان بعد از جنایاتی که در نیشابور انجام داد به همدان رفت. یک روز مردمِ همدان را خواست، گفت از شما یک سوال دارم، اگر خوب جواب دادید در امان هستید وگرنه در این شهر سیلِ خون جاری می کنم، سپس پرسید: آیا من از طرف خودم آمدهام یا از طرف خدا؟مردم سکوت کردند، کسی جرأت حرف زدن نداشت.ناگهان چوپانی پیش آمد و گفت:«جنابعالی نه از طرف خودت آمدهای و نه از طرف خدا، بلکه تو را اعمالِ ما آورده است.ما برای مردمِ دانشمند و باتقوا احترام قائل نشدیم و به مردم فرومایه و پست احترام گذاشتیم. بنابراین عملِ ما یک عکسالعمل داشت و آن آمدنِ تو بود.» حکایت بالا بهترین پند و
اندرز برای مدعیان اصلاح طلبی است که به دنبال اصلاح جامعه بوده حال آنکه از اصلاح عملکرد و رفتار خود غافل هستند. دو سال ابتدای فعالیت دولت تدبیر و امید اگرچه با کارشکنی های متعدد بازمانده های دلواپس در مجلس سپری شد و در مسئله برجام این سد، بزرگ و دست نیافتنی می نمود ولیکن چشم امید مردم و دولت به فداکاری های اصولگرایانی همچون دکتر لاریجانی، کاظم جلالی، بهروز نعمتی و ابوترابی بود که با پذیرش ریسک سنگینی که می توانست به منزله پایان حیات سیاسی شان باشد ،همنوا و همصدا با مطالبات مردم و با درایت مثال زدنی ،قطار برجام را به سرانجام رسانده و دلواپسان را ناکام گذاشتند.
انتخابات مجلس دهم فرصتی بود تا دلواپسان کینه ها و عقده هایشان را با تیم رییس مجلس تسویه کنند و حذف نام کاظم جلالی و بهروز نعمتی از لیست اصولگرایان مرهمی بود بر زخم ها و جراحت های روح دلواپسان. لیست امید در حالی تکمیل شد که اگر و اماهای زیادی در مورد افراد لیست وجود داشت و زمینه ساز اعتراض گشت.به یاد دارم که بی توجهی به جوانان شایسته و استفاده برخی کاندیداها از رانت آقازادگی و لجاجت و کینه شخصی آقازاده ی دکتر عارف از برخی چهره ها، لیستی بوجود آورد که در آن بسیاری از شایستگان پشت خط مانده نظاره گر ورود بی تجربه شدند. محمدرضا عارف نیز که در این میان در سر سودای ریاست
مجلس را می پروراند، بی توجه به اعتراضات و گوش به فرمان و تحت تاثیر خانواده پای در مسیری می گذاشت که عاقبت خوشی را برای جریان اصلاحات ترسیم نمی کرد. اصرار نابجای عارف در انتخاب رییس مجلس و نپذیرفتن نصایح افراد دلسوز و با تجربه و نداشتن درک صحیح از فضای مجلس باعث شد که در همان ابتدای راه لیست امید چند تکه شود و دکتر عارف که گویا مصلحت شخصی را بر مصلحت عام ترجیح داده و چشم و گوش خود را در برابر مشورت ها و هشدارها بسته بود، نه تنها در این انتخاب شکست خورده بیرون آمد بلکه با استراتژی غلط جریان اصلاحات را در انتخابات اکثر کمیسیون ها ناکام گذاشت، مسئله ای که اعتراض سید
محمد خاتمی را نیز نسبت به عملکرد وی در نحوه اداره فراکسیون و کارهایی که اعضای فراکسیون امید درمجلس می کنند به دنبال داشت. اگر چه شکست عارف در انتخابات ریاست مجلس ضربه سنگینی به پیکره این جریان سیاسی بود، اما با شناختی که از روحیات ایشان دارم معتقدم که در نهایت ضربه ریاست ایشان بر مجلس به مراتب برای اصلاح طلبان سنگین تر بود و به عبارتی:«رسیده بود بلایی ولی به خیر گذشت!». پس از شکست در انتخابات ریاست مجلس،عارف روی به بازی خطرناکی آورده است که قطعا نوید روزهای سختی را برای جریان اصلاحات می دهد. وی با نشانه گرفتن انگشت اتهام به سمت دیگران عملا از زیر بار مسئولیت شکست
شانه خالی کرده و آغازگر ایجاد دودستگی دراین جریان با ریشه شده است، مسئله ای که یادآور اتفاقات تلخ مجلس ششم و انتخابات ریاست جمهوری نهم است. جناب عارف، امروز در حالی زمزمه ورود شما به انتخابات ریاست جمهوری شنیده می شود که گویا فراموش کرده اید شما هویت اجتماعی و سیاسی خود را مدیون گفتمان اصلاح طلبی هستید. جناب عارف، فراموش نکرده ایم که در انتخابات سال ۹۲ هم تا لحظه آخر در برابر درخواست بزرگان مبنی بر کنار رفتن از صحنه انتخابات و ائتلاف با روحانی مقاومت کردید و به نشانه قهر به زادگاه خود رفتید و وقتی با درخواست سید محمد خاتمی مبنی بر ائتلاف مواجه گشتید با بی میلی
انصراف خود را اعلام کردید و آن هم نه به نفع دکتر روحانی. جناب عارف، حقیقت هرچقدر هم بد باشد، هرگز در دراز مدت خطرناک تر از یک دروغ نیست و من هم تصمیم دارم که حقیقت ها را برایتان بازگو کنم، حتی اگر بهایش آن باشد که اطرافیان شما تقوا را زیر پا گذاشته و مرا«پوپولیست احمدی نژادی»بخوانند. جناب عارف، چه زیبا گفت دکتر شریعتی که:«اگر نمی توانی خدمت کنی ،برو تا خیانت نکنی» و امروز بزرگترین مطالبه من و هم نسلان من این است که به قهر و تکروی های خود پایان دهید چرا که «این ره که تو میروی به ترکستان است». امید دارم که سخنان این حقیر تلنگری باشد برای بازبینی و تجدید نظر در
رفتارهای گذشته تان تا با اصلاح آن بتوانید هرچه سریعتر آب رفته را به جوی بازگردانید و جبران مافات کنید تا نیاید آن روزی که خدای ناکرده انگشت حسرت بر دهان گذاشته و بگوییم:« دشتمان گرگ اگرداشت نمی نالیدم، نیمی ازگله ی ما راسگ چوپان خورده.»
علی اکبر محمودی - تحلیلگر سیاسی
ارسال نظر