مهدویان: آنها که سالها جنگ را روایت کردند، با «ایستاده در غبار» مخالفاند!
کارگردان فیلم «ایستاده در غبار» گفت: آدمهایی که سالها جنگ را روایت کردند، خیلی سخت «ایستاده در غبار» را میپذیرند و به هیچ وجه قبول نمیکنند که این میتواند یک شروع باشد.
خبرگزاری موج / علی ظهوریراد:رکودی که سالیان درازی گریبان سینمای دفاع مقدس را گرفته بود، سال گذشته به شکل عجیبی به چالش کشیده شد. «ایستاده در غبار» ساخته چند جوان گمنام با بازیگرانی ناآشنا درباره سرداری مفقودالاثر، سال گذشته با حضورش در جشنواره باعثحیرت و لذت همه کسانی بود که به دنبال خون تازهای در رگهای سینمای دفاع مقدس بودند. اینکه چگونه یک فیلم میتواند تا این حد تاثیرگذار باشد را با محمد حسین مهدویان نویسنده و کارگردان و هادی بهروز مدیر فیلمبرداری این فیلم مطرح کردیم. دو نفری که در واقع، بخش عمدهای از موفقیت فیلم، مدیون قلم و سبک بصری این دو
است.
- اولین کاری که از شما دیدیم، «آخرین روزهای زمستان» بودو بعد از آن به «ایستاده در غبار» رسیدیم.آیا حاج احمد متوسلیان انتخاب شما از همان موقع بود یا در طول آن کار به او رسیدید؟*محمدحسین مهدویان:انتخاب متوسلیان دلیل خیلی منحصربهفردی یا ویژه ای نداشت. البته من در روند پژوهش در مورد ایشان به شخصیت جالبی رسیدم و حس کردم آدمی است که برای فیلم خیلی جذاب است. راستش حتی اوایل خیلی خوشبین نبودم که بشود فیلم خوبی از این شخصیت ساخت، ولی هرچه تحقیقمان جلو رفت، احساس کردم که آدم جالبی است و یک تفاوتهایی با کلیشههای رایج
شخصیتهای جنگ دارد و میشود فیلم جالبی از او ساخت.
*حاج احمد فیلم برایم جذاب است نه حاج احمد تاریخی…-مسالهای که در ساخت فیلم از زندگی آدمهای واقعی خیلی مطرح است، موضوعجذابیت دراماتیک و حفظ سندیت کار است که بعضی وقت ها فیلمساز در روند برقراری تعادل بین این دو مقوله دچار مشکل میشود. موقع تحقیق کردن و نوشتن فیلمنامه چقدر این مساله برای شما مطرح بود؟ خود زندگی احمد متوسلیان چه جذابیتهایی برای نوشتن داستان خوب داشته و چقدر مجبور شدید زندگی ایشان رادراماتیک کنید تا داستان جذابتری این وسط
تعریف بشود؟*نمیتوانم یک مرز مشخصی بینشان بکشم. مدام توجهام به هر دو جنبه بود؛ یعنی هم به جنبه جذابیت سینمایی فیلم و هم به اینکه چیزی که دارم تعریف میکنم، صادقانه باشد و مسالهای باشد که خودم از داستان فهمیدم، فکر میکردم. میتوانم اینطور بگویم که آن مقدار از زندگی داستان زندگی اقای متوسلیان که برای خودم جذاب بود را برای تماشاگر تعریف کردم. در هر حال هر داستان واقعی هم یک جذابیتهایی برای شما دارد و وقتی آن میخوانید یک درکی ازش دارید که آن درک برایت جذابش میکند. من همان قدری که برای خودم جذاب بود سعی کردم به داستان بپردازدم.
-سوال
بعدی من از دل همین جواب شما برمیآید. شما جنگ را ندیدید، یا از بچگی به یاد دارید و یا درباره جنگ شنیدید. ساخت فیلمی که با مردم ارتباط برقرار کند لازمه درک خوب از شخصیتها و فضا است که با توجه به استقبال مردم، به نظر می رسد این در مورد «ایستاده در غبار» افتاده. خودتان چقدر توانستید با این شخصیت ارتباط برقرار کنید و ارتباطی که با شخصیت متوسلیان داشتید را ما در چه حد در فیلم میبینیم؟*راستش من این سالها فیلمهای زیادی از جمله مستند فیلم داستانی و فیلم کوتاه ساختم. در فیلمهای مستند و موضوعات واقعی کمتر پیش میآید با شخصیتهای فیلم ارتباط برقرار کنم. و
اینگونه نیست که مثلا بگویم به آنها علاقهمند میشوم و به لحاظ عاطفی، یک دلبستگی پیدا میکنم. جراحان میگویند که وقتی میخواهی یک کسی را جراحی کنی، نباید به آن احساس و حس عاطفی نسبت داشته باشی. او یک کالبدی است که شما باید بشکافی و کار پزشکی خودت را انجام بدهی. من در واقع با شخصیتی که خودم از احمد متوسلیان ساختم و فهمی که از او در من پدید آمد، ارتباط برقرار کردم و احمد متوسلیان داستان خودم را دوست دارم. اینکه این شخصیت چقدر واقعی است و با خود احمد متوسلیان چه رابطهای دارد، ممکن است تفاوتها زیاد باشد و نزدیک به شخصیت واقعی هم نباشد. میخواهم بگویم من شخصیت
احمد متوسلیان به معنای آن چیزی که واقعا بود را نه خیلی خوب شناختمش و نه واقعا خیلی توانستم با او ارتباط برقرار کنم، بلکه از دل داستان زندگی احمد متوسلیان واقعی، احمد متوسلیان قصه خودم را هم بیرون کشیدم و این شکل داستانی است که من دوست دارم. اینکه حالا در واقع شخصیت فیلم چقدر شبیه واقعیت است، نمیدانم و نمیتوانم کاملا بگویم که این شخصیت از احمد متوسلیان دور است یا واقعی است یا دقیقا خود احمد متوسلیان است. چیزی که من از این شخص و زندگی او فهمیدم را دوستش دارم… و جالب اینجا است که این دوست داشتن بعد از ساختن فیلم حاصل شد. یعنی اینگونه نبوده که قبل از ساختن فیلم یک
تصویری وجود داشته باشد و من برای رسیدن به او، فیلم را بسازم. خود روند فیلم ساختن، روند شکل دادن به شخصیت است و به تدریج در طول ساختن فیلم، به ماهیت شخصیتهای داستان میرسیم. فیلم که تمام شد این آدم را دوست داشتم. حالا اینکه آدم قصه من چقدر شبیه آن آدم واقعی باشد، نمیدانم.
- آقای مهدویان! علی حاتمی یک بار در توصیف فیلم سازی خود از عبارت «فرش بافتن» به این معنی استفاده کرده بود که تمام ابزار و وسایل و بازیگران تارو پود هایی هستند که در دست او تبدیل به یک مساله واحد میشوند و فیلم از دل آن در می آید. به نظر میآید «ایستاده در غبار» هم چنین وضعیتی دارد و هر آنچه در
آن است تبدیل به یک کلیت میشود که نمیتوان مثل تار و پود فرش اجزای آن را از هم جدا کرد. چه عواملی روی دیدگاه شما تاثیر داشت که به این فرمت رسیدید؟ آیا در نمونههای سینمایی خارجی، چنین فرمتی دیدید که بخواهید از آن اقتباس کنید؟*مهدویان: نمونه واضحی که همه تار و پودش مثل این فیلم باشد ندیده بودم. به هر حال ما مجموعهای از تاثیراتی که در طول زندگیمان از پدیدههای بصری میگیریم، قطعا در کارمان منعکس میشود دیگر. طبیعتا سکانس اول «نجات سرباز رایان»(استیون اسپیلبرگ، ۱۹۹۸) در این دید موثر بوده اما به جز آن، فیلمهای مستند دهه ۵۰ به خصوص فیلم تازهنفسهای آقای
عیاری، بعضی فیلمهای آقای کیارستمی و از همه مهمتر بافت بصری مجموعه «روایت فتح» روی من تاثیر گذاشته.
- کمی در مورد تاثیر روایت فتح بگویید. چگونه این مستند در دید بصری شما تاثیر داشت؟* مهدویان: در زمان «آخرین روز زمستان» یکی از اپیزودهای روایت فتح به نام «شب عاشورایی» را دیدم که یک سکانس مشخص از این فیلم یعنی خلوت غواصها در کنار اروند به نظرم به لحاظ سبک فیلمبرداری بیشترین تاثیر را روی من گذاشت و من را درگیر خود کرد. خیلی فضاهای بصری «آخرین روزهای زمستان» متأثر از آن سکانس مشخص روایت فتح بود. ولی در طول کار همان طوری که هادی بهروز گفت، بعد از گذشت سه چهار
هفته از فیلمبرداری «آخرین روزهای زمستان»، رفته رفته شکل تعریف کردن داستان را پیدا کردیم. یعنی از یک تاثیر کلی مثلا آن سکانس رویات فتح در کار ما شروع شد و به تدریج میزانسنهای ما تکمیل شد، شکل خودش را پیدا کرد و تبدیل به یک شکل منحصربهفردی شد که دیگر شباهتی به مستند روایت فتح نداشت و تنها تاثیر آن مستند را میشد در این فیلم دید و خود کار تبدیل به یک فرآیند تازه شد. قالبی که متعلق به خودمان بود. وقتی که با هم حرف میزدیم و کار میکردیم میدانستیم که قرار است چه کار بکنیم. به یک ترکیبی رسیده بودیم که در واقع در آن جای میزانسنها، جای حرکت دوربین، محل حرکت بازیگر و
دوربین و نوع استفاده از لنز، زوم و حرکت بدن فیلمبردار همه اینها به تدریج، به آن اضافه شد و دیگر تقریبا به یک جایی رسیدیم که در «ایستاده در غبار» در واقع یکسری تکنیکهای مشخص را دائم تکرار میکردیم؛ یعنی معلوم بود که حرکت بدن فیلمبردار یک چیزی بود که ما در «آخرین روزهای زمستان» به آن رسیده بودیم و دیگر موقعی که ما داشتیم کار کردیم، میدانستیم که مثلا الان اینجا به آن حرکت بدن که بارها تستش کرده بودیم نیاز داریم. یا اینجا آن زوم را میخواهیم، یا اینجا باید شخصیت اصلی را رها کنیم.
- مثل یک فرمول ریاضی که شما کاملا دستتان آمده و باید متغیرهایش را عوض
کنید.*مهدویان: بله.
مهدویان: شیوههای مرسوم فیلمسازی حوصلهام را سر میبرد- به این نکته اشاره کردید که ساختار این کار تبدیل به یک شیوه خاصی شد. معمولا میگویند فیلمسازهایی که شیوه خاصی دارند، قابل تقلید نیستند. این دو تا کاردیده شده شما، امضای خاصی دارد. آیا اصلا این شیوه قابل تقلید است؟ اگر مثلا فرض کنید کسی که بخواهد با این شیوه شما فیلم بسازد، فکر میکنید بشود که سایر داستانهای جنگ را به این شکل بیان کرد؟ یا اصلا این کار قابل تقلید هست
یا خیر؟*مهدویان: خیلی سوال سختی است؛ شاید بشود از روی این کپی کرد. نمیدانم. باید ببینید کسی انگیزه یا علاقه این کار را دارد یا نه. خود من اصلا موقع فیلم ساختن از تکرار شیوههای مرسوم خوشم نمیآید. یعنی حوصلهام سر میرود اگر بخواهم با شیوههایی که قبلا بارها امتحان شده فیلم بسازم. در نتیجه دائم دنبال این هستم که با این ابزار سینما یک شیطنت تازه و تجربه تازه بکنم، آن هیجان و شیفتگیای که نسبت به این وسیله دارم را بررسی کنم و خودم اولین تماشاگر فیلم خودم باشم. ساخت فیلمی که از قبل بدانم با چطور فیلمی طرف هستم جذابیتی برایم ندارد. باید فیلم را به شکلی بسازم
که خودم اول یک اشتیاقی داشته باشم و عنصر غافلگیری هم برای خود من در آن باشد که وقتی میروم آن فیلم را ببینم و ارزیابی کنم که آیا آن چیزهایی که میخواستم در فیلم درآمده است یا نه.
مهدویان: آدمهایی که سالها جنگ را روایت کردند، مخالف «ایستاده در غبار» هستند- چند سال بعد که بخواهند تاریخ سینما را بنویسند، از «ایستاده در غبار» به عنوان شروع یک فصل جدید در سینمای جنگی و دفاع مقدس ایران یاد میکنند، ضمن اینکه به نظر من یک سبک جدیدی در سینمای
ایران هم به شمار میآید. در سالهای اخیرچند نفر را به عنوان کارگردان سینمای دفاع مقدس میشناسیم که فیلم هایی میسازند و مدام هم گلایه دارند و به نظر میرسد سینمای دفاع مقدس چند سال است که دچار رکود نسبی شده. چقدر «ایستاده در غبار» میتواند راه حلی برای پویایی سینمای دفاع مقدس باشد؟ *مهدویان: از نظر من «ایستاده در غبار» می تواند یک شروع خوب باشد. از این جهت که فضا را برای نحو جدیدی از روایت در مورد فرماندههای جنگ و موضوعات مربوط به جنگ را باز میکند. ولی ادامه پیدا کردن این روند به خیلی از چیزها بستگی دارد. این روزها من خودم خیلی خسته و رنجیدهخاطرم.
متاسفانه در مورد این اتفاق که قرار بود بیفتد یعنی شکل گرفتن روایتهای تازه در مورد جنگ، یک مقاومت جدی وجود دارد. برای من که یک فیلم جنگی ساختم امروز این مساله ملموس است؛ یعنی اینکه آدمهایی که سالها جنگ را تعریف کردند یا تعریفهای موجود از جنگ را تایید کردند، خیلی سخت «ایستاده در غبار» را میپذیرند و به هیچ شکل حاضر نیستند که بپذیرند که این میتواند یک شروع باشد. در نتیجه کار را برای ادامه دادن سخت میکنند، حتی برای من که این قدم را برداشتم انجام کار بعدی خیلی سخت است. چه برسد به اینکه آدمهایی بخواهند بیایند و «ایستاده در غبار» را مستمسک قرار بدهند و آن را
به مثابه پلهای ببینند برای اینکه کار بعدی را انجام بدهند... امیدوارم این نگاه تغییر کند. چون این نگاه دارد آسیب میزند. من بارها به بعضی از این دوستان گفتم که «ایستاده در غبار» یک تجربه تازه در فیلمهای جنگی است و نسبتا موفق بوده. این خیلی نکته مهمی است؛ باید دقت کنیم فقط تجربه تازه کردن کافی نیست، چون خیلی مهم است که در فضای سینمای ایران بتوانیم یک جایی برای شخص کارگردان در رابطهاش با فیلم جنگی پیدا بکنیم. این که یک کار هم بین منتقدان و هم در فضای جشنواره ها هم بین مخاطبان مردمی بتواند یک جایی پیدا بکند، تأییدی است برای اینکه روشهای تازه میتواند جواب دهد.
اما اگر حتی یک تجربه موفقی مثل «ایستاده در غبار» به یک ناامیدی منجر بشود، دلزدگی ایجاد میکند و دوباره فیلمهای جنگی سینمای دفاع مقدس به همان ریل قبلی برمیگردد. ادامه دارد...
ارسال نظر