مداحی واحد حسین طاهری مخصوص شهادت حضرت رقیه
خوب شد دردم دوا شد خوب شد
دخترت حاجت روا شد خوب شد
میخوام همه شهرو چراغون کنم
یه شهرو به خرابه مهمون کنم
ببوسمت جلو چشای همه
صورتتو ستاره بارون کنم
من قهر نبودم که میگی آشتی
فقط میگم تو که دوسم داشتی
کاشکی منو تنها نمیذاشتی بابا بابایی
بیابونا نمیره از یادم
من خواب بودم از ناقه افتادم
به جون تو صد دفعه جون دادم بابا بابایی
آخره امشب گره وا شد خوب شد
خوب سرت مهمون ما شد خوب شد
تنت کجاست که میل آغوش کنم
قرآن بخون با جون و دل گوش کنم
یه کاری کن همه چی یادم بره
کتک های زجر و فراموش کنم
هر روز هولم داد و زمین خوردم
امروز دیگه طاقت نیاوردم
به چادر عمه پناه بردم بابا بابایی
پیدام نکرد و حرف بد میزد
به چادر عمه لگد میزد
به جای هر کس که نزد میزد بابا بابایی
آه از دنیا دل من سیر شد
این سه ساله از فراقت پیر شد
یه دختر و صحرای تاریک کجا
دست بزرگ صورت کوچیک کجا
بازار شام محله های شلوغ
شاپرک و کوچه باریک کجا
نمیدونم شاید که خواب دیدم
سرت رو تو بزم شراب دیدم
چه اشکی تو چشم رباب دیدم بابا بابایی
هنوز لبت پر از رد چوبه
تو چشمای سکینه آشوبه
بذار بمیرم که واسم خوبه بابا بابایی
به یادم مونده روزایی که تو آغوش تو بودم
به روی زانوی عمه یا روی دوش تو بودم
موهامو شونه میکردی بهم میگفتی دردونم
نبینم تو خودت باشی چراغ کوچیک خونم
همین می اومدی خونه فقط میگشتی دنبالم
برام یه چادر مشکی خریدی کردی خوشحالم
میگفتی ای گل یاسم منو می بوسیدی آروم
می دیدی تا که خوابیدم عباتو میکشیدی روم
ولی حالا با دلتنگی نشستم زیر نور ماه
کجارفتی بابایی جون ببین قدم شده کوتاه
ببین افتاده دندونم رو لبهام ردی از خونه
به جای روی زانوهات نشستم کنج ویرونه
نبودی دستامو بستن کبوده خیلی میسوزه
یهو سرگیجه میگیرم چشام تاره یه چن روزه
دیگه میترسم از اسبا نمی خوابم دیگه راحت
یه شب از ناقه افتادم نه با پاهام که با صورت
برا تفریح و سرگرمی هلم میداد با دعوا
من و هی راه برا میزد بیا زجر و بزن بابا
کف پاهام زده تاول ببین دستام چقد سرده
ازش بس که لگد خوردم ببین پهلوم ورم کرده
شدم شرمنده عمه واسم شد بهتر از مادر
بذار واست بگم حالا که پیشم اومدی با سر
نمونده واسه من مویی ببین که سوخته گیسوم
از انگشتر نمی پرسم نپرسی گوشوارم کو
روی پا آمده ای دیدن دختر مثلا
تو بیا باش پسر من به تو مادر مثلا
مثل شب های مدینه تو زمسجد برگرد
منتظر باش که من باز کنم در مثلا
فکر کن موی سرم شانه شده سوخته نیست
نزده هیچ کسی دست به معجر مثلا
من زبانم به دهانت نهم از سوز عطش
تشنه تر از منی و من علی اکبر مثلا
یعنی بابا یادمه علی اکبرو بغل کردی
لب ها رو به لب های علی رسوندی
بکنم روی زمین با کف دستم قبری
تو مرا دفن کنی من علی اصغر مثلا
دست داری مثلا غسل بده جسم مرا
عمه اسما مثلا من تن مادر مثلا
تا رسیدی به رخ نیلی و بازوی کبود
دست بردار ز غسلم بشو حیدر مثلا
مثلا خوابمو تو راهی میدان هستی
به رخم بوسه بزن بوسه ی آخر مثلا
میشوم من تن بی سر به زمین میفتم
همچو بسمل بزنم جای تو پر پر مثلا
مثلا کنج خرابه، ته گودال و من
خواهر تو بزنم بوسه به حنجر مثلا
ارسال نظر