نقدی بر اثر افشین زمانی به بهانه حضور در جشنواره تئاتر فجر؛
در باب تئاتریت ادبیات شبه قجری و اختگی شبه شاهی
نمایش شازده احتجاب نمایش بدنمایی و بدنیافتگی انرژی های جوانانی است که کمی هم به جنون هنر نمایش از منظر افلاطون گره خوردهاند.
سرویس فرهنگی خبرگزاری موج- سجاد یاری: نمایش «شازده احتجاب» نوشته و کار افشین زمانی است که در روزهای ۱۴ و ۱۵ بهمنماه ساعت ۱۸ و ۲۰:۴۵ در بخش مسابقه صحنه ای سی و هشتمین دوره جشنواره بین المللی فجر به روی صحنه رفت.
حاجبِ افشین زمانی به تعبیری میتواند نزاع دو اخته شدهگی محصول فرهنگ های صلب و متعصب زمان رخداد اثر باشد. شکلی از دیالکتیک یا گفتگوی دو جنس بی جنسیت شده که عشقی مهذب در دل میپرورانند. شازدهای که در میانه تحقیر، توهین و انکار تربیت و در نهایت با رندی و همکاری با عمهاش خاتونسلطان بر جای پدربزرگ سفاکش تکیه میزند. او که توامان حامل نفرت و عشق است، دایماً خودش و مکانهای زیستش را خیس میکند. اشارهای به عدم کنترل روی خروجیهایش.
او شاهزاده خروجیهاست. با لکی سیاه بر گونه راستش و شائبه حرامزادگی بر پس و پیشش. شازده بیعمل و عاشقپیشه که همزاد کینهایش به هوشمندانهترین حالت در صحنه نمایش همه نفرتها و کینههایش را عملی میکند. سپس شازده خروجیها تبدیل میشود به شازده انتقامها. میکشد و میکشد از دم، هر فردی که بر او و مادر بیگناهش بیآبرویی نسبت دادهاند. حال این سوال مطرح میشود که «چگونه ادبیات به تئاتریکالیتی در میآید؟»
بافتار ادبی متن و زبان شبه قاجاری به سرعت آشناییگاهایش را آشکار میکند و به تبع و از طریق این زبان، تاریخ و زمان رخدادهای نمایش ارائه میشوند. اسم اثر، که خود ماهیتا و روایتا به شازده احتجاب گلشیری مرتبط است، امکان مناسبی است که جنبه ادبی آن را شناسایی کنیم. باختین زبانشناس سرشناس روس از دو اصطلاح مهم در نظریهپردازیش در زبان استفاده میکند . چندآوایی/چند صدایی» و «امر کارناوالی» که ویژگیهایی هستند ادبی-روایی-شخصیتی که به وفور در آثار داستایوفسکی قابل ردیابی میباشند. امر کارناوالی موجود در اثر بدین گونه خود را نمایان میکند: «...که با ترکیبهای غریب، واژگونی هنجارهای مورد انتظار و امر گروتسک عجین است. امر کارناوالی معمولاً به صورت تغییرات ناگهانی از طرز بیان عالی به نازل ظاهر میشود، حال چه این طرز بیان عامیانه و گویش منطقهای باشد و چه زبان محاورهای یا فحاشی شخصیتهای کارناوالی خصوصیات حیوانی و انسانی را در هم میآمیزند یا خصوصیات نامتعارف دیگری را به نمایش میگذارند.» با این اوصاف نمایاندن امر تماشایی با کمترین اشیاء و وسایل صحنهای و آمیختگی آن با ابزاری به نام زبان ادبی قاجاری، برای بازنمایاندن مسئلهای تجددگرایانه که محصول نوگرایی در مناسبات نوین اجتماعی است، یعنی مفاهیم «حقوق بشر»ی و به تبع آن «برابری زن و مرد» که در این اثر تا حدودی با بزرگنمایی به تصویر کشیده شده است؛ در مجموع تئاتر یا مکان تماشا را به وجود میآورد که یادآور این گزاره است که «تئاتر قائم به تئاتریکالیتی خویش است».
موضوع اصلی این نمایشِ زهر-خند یادآور این امر است که داد زدن و به بیرون پرتاب کردنِ ماهیتی منتقدانه یا روشنگرانه به وساطتِ هنر نمایش، بیشتر از روشنفکر بودن نیاز به درک مناسب از اجزا و برسازندههایی دارد که نمایاندن را ممکن و قراردادهای نمایشاش را رمزگشایی میکند یا همان تیاتریکالیتی. از این جهت احتجاب افشین زمانی بیهمتاست. بیچیز در اعیاننمایی و شلوغکاری صحنهای، و غنی در تصویرسازی و انتقال دیالکتیک موجود در اثرش که خود نزاعی است بین زنانگی و مردانگی در نظام مردسالار.
انتخابهایش در چیدمان بازیگران که همزمان نقش زمان-مکان و گذر زمان و تغییر مکان را بازی میکنند هوشمندانه است. شازده کینهایِ نمایش بدون بیان حتی کلمهای خود گزارهایست مبین، و مکمل شازده بیعمل و ترسو. بازی بازیگر خاتونسلطان/عمه، هنر ناب بازیگری است از خانمی جوان و پرتوان. «تیاتریکالیتی» به ساحتِ بودن آمد، چرا که نمایش شازده احتجاب نمایش بدنمایی و بدنیافتگی انرژیهای جوانانی است که کمی هم به جنون هنر نمایش از منظر افلاطون گره خوردهاند.
ارسال نظر