به مناسبت روز خبرنگار در گفتوگو با رضا رحمتیان مطرح شد؛
رسالت خبرنگاری عشق، تعهد و تخصص است
در گفتگو با رضا رحمتیان، کهنهکاری از جامعه رسانه کرمانشاه که شاید به نوعی بهواسطه حرفه پدر از طفولیت با حوزه خبر و خبرنگاری در کرمانشاه آشنا بوده و هست و امروز جزء بزرگان حوزه مطبوعات کرمانشاه در عرصه بینالملل محسوب میشود، از دغدغههایش در عرصه خبرنگاری سخن میگوییم...
به گزارش سروش زنگنه، خبرنگار خبرگزاری موج کرمانشاه، حرفه خبرنگاری حرفهای سخت در کنار زیباییهای خاص خودش است، گاهی در جامعه ما از سختی کار خبرنگاران سخن به میان میآید و هرکس در حد شناخت خود از این شغل پردردسر، پراسترس و پرتنش و نیز شغلی که گاهی با وجود سختیهای کشندهاش شور و شیرینی را نیز به همراه دارد، سخن میگوید اما تا زمانی که افراد در این جایگاه قرار نگیرند و با سختیهای آن دست و پنجه نرم نکنند کسی این شغل پرمشغله، سخت و کم درآمد را لمس نمیکند.
خبرنگاران مشکلات اجتماعی را جستجو میکنند، به واقعیتهای تلخ پی میبرند، مسائل و نیازهای جامعه را درک میکنند و برای انتشار آن خود را مسئول میدانند و چون رابط بین مردم و مسئولان هستند نمیتوانند بیتفاوت باشند و غفلت بورزند در نتیجه با قلم خود به جنگ کاستیها، سهلانگاریها و کمبودهای موجود میروند و گاهی هم در این راه تنبیه و تحقیر میشوند، ولی باز دست از کار رسالت خود برنداشته و همچنان در راستای آبادانی و اطلاعرسانی میتازند، روز خبرنگار بهانهای بود تا از نزدیک پای درددل تقریبا کهنهکاری از جامعه رسانه کرمانشاه برویم که شاید به نوعی بهواسطه حرفه پدر از طفولیت با حوزه خبر و خبرنگاری در کرمانشاه آشنا بوده و هست، رضا رحمتیان که امروز جزء بزرگان حوزه مطبوعات کرمانشاه در عرصه بینالملل است، از دغدغههایش در عرصه خبرنگاری سخن میگوید:
گفتوگو با شخصی که خودش به نوعی بلد کار این حرفه است، واقعا سخت است، اما بهعنوان سوال اول، لطفا خودتان را معرفی کنید؟
رضا رحمتیان هستم و همانطور که خودتان هم عنوان کردید، در یک خانواده فرهنگی به دنیا آمدم. پدرم چه پیش و چه پس از پیروزی انقلاب فعالیت در حوزه رسانه مشغول بود و بهواسطه همین شغل پدر، از همان دوران کودکی در جلساتی که همراه ایشان میرفتم، اشتیاقم در عرصه خبر و خبرنگاری به وجود آمد.
بهصورت رسمی از سن 18 سالگی و بعد از گرفتن دیپلم وارد عرصه مطبوعات شدم و ابتدا با مرحوم آقای مهدی ملکی شجاع و روزنامه آوای غرب (آوای کرمانشاه) کارم را شروع کردم و بعداً با هفتهنامه بیستون ادامه فعالیت دادم.
بیشتر فعالیتم با روزنامه آوای غرب در غالب تهیه گزارشهای اجتماعی سپری میشد که در کنار دیگر دوستان و البته راهنماییهای مرحوم ملکی شجاع تهیه میکردم و کارمان را با روزنامه صبح امروز شروع کردیم، این روزنامه در آن سالها بهصورت هر روز در کرمانشاه چاپ میشد و بسیار کار دشواری بود و خیلی زمانها اتفاق میافتاد که برای پیشرفت و پیشبرد کار حتی شبها را در دفتر میماندیم و کار میکردیم، به یاد دارم که آن زمان با دوستان بزرگواری همچون آقای نادر دارستانی، ایزد سیف اله پور، فردین لطفی، بابک قنبری و دوستان دیگر بهصورت یک تیم دوستانه تا صبح شاید نمیخوابیدیم که روزنامه را صبح به دست مردم برسانیم و جالب آنکه وقتی روزنامه اول صبح میرسید به همراه بچهها با شوق مشغول تا زدن روزنامه میشدیم که سریعتر روی دکهها توزیع شود، هیچوقت فراموش نمیکنم که در بسیاری از کیوسکهای مطبوعاتی کرمانشاه اول صبح مردم صف میکشیدند که روزنامه به دستشان برسد و مطالعه کنند.
از همان زمان و به موازات فعالیت در روزنامه مرحوم ملکی شجاع گزارشهایی را نیز برای خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) و روزنامه ایران تهیه و ارسال مینمودم، در سن 21 سالگی بهواسطه ارتباطات کاری که با تهران پیدا کرده بودم، روزنامه جام جم که فکر میکنم که آن موقع جزء سالهای اول انتشارش بود، بهعنوان سرپرستی در کرمانشاه تحویل گرفتم و با همت دیگر دوستانی که در کنار من بودند و حضور فعال در عرصه رسانهای داشتیم، موفق شدیم در کوتاهترین زمان ممکن روزنامه جام جم را به یکی از پرتیراژترین روزنامههای استان که تیراژش حتی تا 12 هزار نسخه نیزبود، برساندیم.
پس از مدتها فعالیت و سرپرستی روزنامه جام جم در کرمانشاه، با توجه به تغییر مدیریتها، حدود پنج سال پیش از روزنامه جام جم استعفا دادم و نهایتا یک نشریه بینالمللی به نام "جام کردی" در اقلیم کردستان عراق راهاندازی کردم که برای اولین با در ایران ما یک نشریه با مجوز رسمی از دو کشور ایران و عراق راهاندازی و دفتر رسمی آن را در کشور عراق در سال 1390 افتتاح کردم و در حال حاضر نیز تمام وقتم صرف این نشریه و فعالیتهای آن شده و به نوعی از مطبوعات استان کمی دور شدهام.
به رسم ادب در کنار این فعالیتهای رسمی مداوم، افتخار همکاری با برخی از نشریههای استان همچون مدیریت اجرایی نشریه صدای آزادی و همکاری با آقای جلیل آهنگرنژاد و همچنین همکاری در سمت سردبیری با روزنامه آقای علیمرادی(بازیدراز) و چندین نشریه محلی دیگر را داشتهام که همگی این فعالیتها در کنار آموختن تجربیات فراوان، مرا صاحب دوستان زیادی در عرصه مطبوعات کرمانشاه کرده است.
شما در خانواده مطبوعاتی زندگی کردهاید، این موضوع چه تأثیری در زندگی شما داشته است؟
واقعیت امر را بخواهید حضورم در خانواده مطبوعاتی جزء یکی از افتخاراتم محسوب میشد؛ اما متأسفانه امروزه بهواسطه شاید بتوان گفت، بیمهریهایی فراوانی که به این حرفه میشود که البته به نوعی بخشی از این قصور را ما اهالی رسانه استان نسبت به خود انجام میدهیم واز لحاظ خبرنگار و یا حیطه مطبوعات باعث شدهایم که جایگاه و منزلت خبرنگار و رسانهها خیلی پایین بیاید و گاها با کمال تاسف این مسئله برای خود من پیش میآید که علیرغم افتخار به این حرفه مقدس، شاید نتوانم اسمی از خبرنگار بودنم به میان بیاورم.
اما در کل زندگی در یک خانواده مطبوعاتی که پدر و حتی برادرم هم به این عرصه روی آوردهاند، هرچند بسیار جذاب و افتخارآفرین است؛ اما احساس میکنم امروز آنجایی که حق منزلت اجتماعی یک خبرنگار باشد، برای من و همکارانم بسیار کم است، درگذشته به جرات میگویم که جایگاه مطالبه گری یک خبرنگار شاید در حد یک مدیر بود اما الان چنین جایگاهی وجود ندارد.
مرحوم پدر شما از پیشکسوتان عرصه خبر و مطبوعات استان و کشور بودهاند، از ایشان بیشتر برای ما بگویید؟
مرحوم پدر در دوران قبل از انقلاب با رادیو کرمانشاه کارشان را شروع کردند و مسئول اپراتور این رادیو در زمان آقای مظهر خالقی بودند و چندین سال در این زمینه و عرصههای مختلف به استناد مدارک گذشته فعالیت داشتند، ایشان در واقع بهعنوان اولین مطبوعاتی در کرمانشاه بودند که آن زمان عکسهای ماندگاری از میدان مصدق کنونی، میدان فردوسی و میدان غدیر (شهناز قدیم) را برای خبرگزاری ایران که آن زمان پارس نامیده میشد را ارسال میکردند.
پدر تا زمان شروع جنگ در عرصه رسانه فعالیت داشتند و تنها خبرنگاری که آن زمان اخبار را از غرب کشور ( پدر در خبرگزاری فعالیت داشتند)، مخابره می کردند و این موضوع هم جالب بود که کلیه اخبار از طریق تلکس به تهران مخابره و در کوتاهترین زمان ممکن انعکاس داده میشد و اخبار از طریق رادیو به دست مردم میرسید.
پس از پیروزی انقلاب و در هشت سال جنگ تحمیلی نیز ایشان جزء اولین خبرنگارانی بودند که برای پوشش اخبار مناطق جنگی مناطق غربی به همراه مرحوم حاجآقا احمدی و بعدها آقای کشمیری برای پوشش خبری به مناطق جنگی اعزام میشدند.
یکی از خاطراتی که از این زمان به یاد دارم مربوط میشود به زمان آزادسازی اسرا که تنها خبرنگاران اجازه ورود به محل آنها را داشتند و خود من به همراه مرحوم پدر وارد فرودگاه شدیم و اسرا که آمده بودند، چند تا از آنها نامه به دست پدر میدادند که از سلامت و زنده بودنشان، خانوادههایشان را مطلع کنیم، وقتی که یکی از آن نامهها را به منزل یکی از اسرار بردم، افراد آن خانواده که فکر میکردند فرزندشان شهید شده، با دیدن آن دست نوشته دنیایی از امید در دلشان رقم خورد و خوشحال شدند که برایم بسیار جذاب و خاطرهانگیز بود.
پدر حدود 37 سال در خبرگزاری جمهوری اسلامی فعالیت داشتند و در سن 63 سالگی به علت سرطان ریه و دو سال پس از بازنشستگیاش از دنیا رفتند اما یاد و خاطره زحمات و فعالیتهایشان همیشه راهگشای کارهای من و برادرم بوده و هست. به زحمات ایشان برای کشور افتخار میکنیم.
شما کوهنورد هم هستید، برای شما لذت کوهنوردی بیشتر است یا روزنامهنگاری؟
در حوزه ورزشی باید بگویم که بعد از خانواده، تمام دنیایم ورزش است، چون من از کوهنوردی واقعا به خیلی چیزها دست پیدا کردهام و اصلا قابل قیاس با رشته کاریم یعنی خبرنگاری نیست، چون در کوهنوردی انسانیت موج میزند و خیلی زمانها پیش میآید که فرد بنا به شرایطی که در آن قرار میگیرد، به تجربه میآموزد که اصلا در این عرصه پایانی وجود ندارد.
شما وقتی که به قله صعود میکنید و درست زمانی که فکر میکنید بسیار قدرتمند هستید، تازه به این نتیجه میرسید که تنها پنجاهدرصد مسیر را پیش رفتهای و حالا باید پنجاهدرصد مابقی را معطوف بازگشت کنید و این یعنی به این درک مهم در زندگی برسید که غرور نداشته باشید و بتوانید برگشت به عقب را نیز درست طی کنید.
در دنیای کوهنوردی خیلی از جاها همنورد از صعودش گذشت میکند که شما را نجات بدهد، هیچوقت فراموش نمیکنم که در کشور قزاقستان در ارتفاع 6800 متری من چشمانم به مدت سه روز کور شد و یک کوهنورد روسی من را پیدا کرد و از صعود خودش به خاطر نجات جان من گذشت و با انسانیتش بیآنکه شناخت و حتی چشم داشتی داشته باشد، جان من را از مرگ حتمی به قیمت باز ماندن از صعودش نجات داد.
به جرات میگویم که کوهنوردی درست است که جزء ورزشهایی بی تماشاچی است؛ اما از تمام ورزشهای دنیا بهتر میباشد. در پرانتز این مهم را هم باید گوشزد کنم که کوه رو که بهصورت هفتگی و مقطعی انجام میشود را نباید با کوهنوردی اشتباه بگیریم، چون انسانیتی که در این رشته ورزشی وجود دارد با هیچچیز قابل قیاس نیست و اگر روزی قرار باشد که بخواهم بین کارم و کوهنوردی یکی را انتخاب کنم، الان به این درک رسیدهام که کوهنوردی را بپذیرم.
شما در عرصه روزنامهنگاری در خارج از کشور فعال هستید، فضای رسانهای آنجا چگونه است؟
روزنامهنگاری در خارج از کشور بسیار متفاوت از فعالیت در ایران است، من همانطور که پیشتر هم گفتم، از سال 1390 در کردستان عراق فعالیتم را با مجوز رسمی از وزارت روشنبینی که همان وزارت فرهنگ خودمان میشود در کشور عراق شروع کردم و نهایتا در سال 1395 دفترمان را برای اولین بار بعنوان یک نشریه مستقل در یک کشور به نمایندگی از کشور ایران افتتاح کردیم و اولین رسانه برونمرزی ایران در خارج از کشور هستیم.
ببینید در عرصه رسانه در هر کشوری، احزاب مختلفی وجود دارند که این احزاب چه پشت پرده و چه آشکارا از رسانهها حمایت میکنند، مثل روزنامه ایران، همشهری و ... کشورمان؛ اما تفاوتش با ما این است که اگر یک حزبی از چند نشریه حمایت میکند، بهصورت معمول یک اتاق فکر واحد وجود دارد و اگر قصد داشته باشند که جریانی را راه بیندازند، این اتاق است که بهصورت مشورتی تصمیم میگیرد که رسانه باید به کدام سمت برود، اما متأسفانه در روزنامههای ایران، حتی روزنامههای همسو و هم خط این آسیب وجود دارد که هر کدام بهصورت مستقل و در مسیر منافع شخصی خودشان حرکت میکنند.
درست است یکسری حمایتها در وزارت فرهنگ و ارشاد ایران از رسانهها میشود که شاید در کشورهای دیگر نباشد اما بازهم این حمایتها گزینشی است و یکسری افراد که روابط خاصی دارند، از آن مزیتها بهرهمند میشوند.
چرا وزارت ارشاد وقتی امروز میبیند که رسانههای نوشتاری بهواسطه گسترش فضای دیجیتال در حال نابود شدن هستند، بازهم در حال مجوز صادر کردن است، به ضم من این کار به این دلیل است که فشار بیشتری به رسانهها بیاورند و رسانهها را به نوعی از عرصه خارج کنند و به همین خاطر وزارت ارشاد الان یکی از عناصری است که دارد رسانهها را از بین میبرد چرا که مدیریت درستی در این زمینه ندارد.
این نکته را هم نباید فراموش کنیم که بخشی از این وضعیت به خود ما اهالی رسانه و مطبوعات نیز بازمیگردد که در به وجود آوردن این مسئله دخیل هستیم، متأسفانه افرادی را وارد این وادی میکنیم که از تخصصهای لازم برخوردار نیستند و در مصاحبه با یک مدیر چون از فنون تخصصی بیان، مصاحبه و ... برخوردار نیستند، خیلی راحت مدیر سوار میشود و در واقع با این کار ما جایگاه خبرنگار را از بین میبریم که زمینهساز تضعیف رسانه شده و در یک سلسله مراتب، مسیرهای تضعیف کشور فراهم میشود.
همگان واقف هستند که رسانه رکن چهارم دموکراسی محسوب میشود و متأسفانه دولت ما هم به این مهم اشراف ندارد، در شرایطی که اگر رسانههای ما با هم همسو و دارای دیدگاه و نفع جمعی باشند، قطعا اتفاقات بهتری رقم خواهد خورد.
در خصوص فعالیت رسانهای، در اقلیم کردستان عراق بیش از 700 نشریه فعالیت دارند و نشریاتی که به لحاظ مالی دچار مشکل میشوند و دارای پشتوانه مالی نیستند به تدریج از بین میروند (این اتفاق در سراسر دنیا هم رخ میدهد) اما متأسفانه در ایران همه فشارها بر روی مسئولین است و همانطور که گفتم خود آقایان وزارتی این فشارها را تحمیل میکنند چون آنقدر عرصه را برای گرفتن مجوز باز گذاشتهاند که حتی بلد کارها را نیز یکی یکی دارند از عرصه حرفهای خارج میشوند، امیدوارم وزارت ارشاد در یک الگوبرداری از دیگر کشورها سواد رسانهای کارشناسان مطبوعاتی که مشغول به کار در سازماناش را با علم روز دنیا آشنا کند.
بهطور کلی با تجربیات چندین سال گذشته در کرمانشاه و ایران در عرصه روزنامهنگاری، به نظر من کردستان عراق با اینکه دارای 5 میلیون نفر جمعیت است از لحاظ رسانهای و تخصص و فن رسانهای خیلی جلوتر از ایران است.
سامان رحمتیان، برادرتان امروز جزء یکی از بهترینهای خبرنگاری کرمانشاه و کشور است، نقش شما در حوزه کاری او چگونه بوده است؟
در خصوص فعالیت سامان برادرم، ما زمانی پدرمان را از دست دادیم که سامان رابطه بسیار خاصی با من داشت و من تا جایی هر چند محدود سعی کردم که بخشی از کمبودهای نبود پدر را برایش جبران کنم و با توجه به اینکه رسانهای بودن به نوعی در خون ما است و خودش هم علاقه نشان داد، من هم تلاشم را کردم که او بتواند در این عرصه موفق باشد و حتی یک دورهای هم برای کسب تجربه نزد آقای سیف اله پور و خانم شهلا مرادی برای آموزش فرستادماش و واقع امر این است که اکثر فرزندان در ارتباط با حرفه والدین به دو مسیر میروند یا آن کار آنقدر خدشه در روحیهشان وارد کرده که از آن حرفه متنفر میشوند و یا آنکه آن حرفه والدین بهقدری در نظرشان زیبا نمود پیدا کرده که بهصورت الگو فرد را به آن سمت میکشاند و برای من و سامان هم بیتردید این اتفاق رخ داده است.
آیا تمایل دارید دخترتان هم وارد عرصه مطبوعات و خبرنگاری بشود؟
نه، اصلا دوست ندارم که دخترم وارد عرصه مطبوعات بشود، الان دخترم 15 سال دارد و شاید بگویم که حدود دویست یا سیصد جلد تاکنون کتاب مطالعه کرده و در واقع به خواندن عشق میورزد، در بحث نوشتاری نیز بسیار قوی است و حائز رتبههای عالی دانشآموزی هم شده، ولی واقعا دلم نمیخواهد که بهعنوان حرفه وارد این عرصه بشود، چون این عرصه را دارند از بین میبرند و دلم نمیخواهد که او هم آسیب ببیند.
وضعیت اکنون مطبوعات کشور، استان را چگونه ارزیابی میکنید؟
همانطور که در گفتههای قبلی هم اشاره کردم، متأسفانه ما به سمت ارتقا کیفی و کمی مطبوعات هیچ قدم مثبتی برنداشتیم، بازهم تکرار میکنم که درهرجایی اگر مشکلی به وجود میآید، باید وهله اول به بزرگ آن خانواده و رأس کار توجه کنیم و به نظر من همه این آسیبها به وزارت ارشاد بازمیگردد، وقتی میبینیم که یک کاری اشباع شده، سرمایهگذاری دوباره و چندباره در آن قطعا اشتباه است، ما مطبوعات و رسانههای نوشتاریمان از زمانی که رسانههای دیجیتالی وارد عرصه شد، خود به خود در حال از بین رفتن هست و اینکه میبایست چه اقدامات تخصصی صورت بگیرد که بتوانیم این رسانههای مکتوب را با علم روز نگه بداریم که شاید از توان من مدیرمسئول خارج باشد، مسئلهای است که قطعا باید وزارت فرهنگ و ارشاد که متولی امر است به آن رسیدگی کند؛ کما اینکه بهرغم تمام بیمهریها بعضا در نشریات محلی خودمان گاها حرکات بسیار زیبایی دیده میشود که مصداق آن را میتوان در روزنامه نقد حال آقای نوری اعلا، باختر آقای سعادت، آقای معتمدیان، خانم الوندی و دیگر بزرگان مشاهده کرد که به هر ترتیب خود را در این عرصه حفظ کردهاند و شاید بتوانم بگویم که بیشتر نخبگان عرصه مطبوعات کشور از کرمانشاه هستند اما وقتی که این بزرگواران از لحاظ مالی تأمین نشوند و دستشان خالی باشد، قطعا بهترینهای خود را در بخشهای مختلف نشریه از دست میدهند.
من فکر میکنم که حفظ این ذخایر قدیمی اهل قلم یک همت عالی میخواهد که دستیابی به آن با جلوگیری از رشد بیرویه مجوزدهی به نشریات، سپردن نشریاتی که چاپ نمیشوند به افراد توانمندی که به قولی در این حرفه استخوان خورد کردهاند و از همه مهمتر تأمین مالی نشریات است که میتواند تاثیر بسزایی در رشد و تعالی مطبوعات داشته باشد.
در استان کرمانشاه نیز از این قاعده مستثنی نیست ما شاهد این هستیم که روزبهروز در حال اضافه شدن تعدد نشریات به استان هستیم اما اگر طی نشستهای تخصصی بتوانیم مطبوعات نوشتاری را به سمت رسانههای دیجیتالی هر چند با راهاندازی یک سایت، سوق بدهیم، بسیار مثمر ثمر تر خواهد بود و مضاف بر تمامی این موارد نقش مهم پدر خانواده که همان وزارت فرهنگ و ارشاد است، از همه پررنگتر است.
آیا پیشکسوتان رسانه کرمانشاه توانستهاند تجربیات خود را به جوانان منتقل کنند؟
واقعیت این است که استان کرمانشاه به لحاظ وجود پیشکسوت در این عرصه دستخالی نیست؛ اما این نکته وجود دارد که بعضی از این بزرگواران نه وقتش را و نه شاید آن قدرت بیان لازم را در آموزش دهی داشته باشند. ذکر این نکته خالی از لطف نیست که بگویم بیش از نیمی از افرادی که در حال حاضر در عرصه رسانه کرمانشاه فعالیت میکنند، من جمله خود من از شاگردان مرحوم مهدی ملکی شجاع هستیم و امیدوارم باقی پیشکسوتان ما هم به این سمت بروند که خبرنگار و روزنامهنگار واقعی پرورش بدهیم.
تعریف خبرنگار از دیدگاه شما چیست و جامعه مطبوعات امروز ما تا چه حد به این تعاریف نزدیک هستند؟
این نکته را باید تأکید میکنم که جایگاه خبرنگار آن زمان بسیار متفاوت از امروز بود و در کوتاهترین زمان ممکن میتوانست با مدیریت ارشد استان ارتباط برقرار کرده و اخبار را انعکاس بدهد و شاید بخشی از آن به این مهم بازمیگشت که در آن زمان ریا بسیار کمرنگ بود.
واقعیتها بیان میشد و در کنار آن خط قرمزها نیز رعایت میشد و مدیر هم اگر گاها اشتباهی میکرد، خبرنگار این را وظیفه خود میدانست که اشتباهات را اصلاح کند و بر این اساس یک اعتماد دو طرفه بین خبرنگار و مدیران دیده میشد که متأسفانه امروز نیست و آن جریان مچگیری که این روزها بسیار باب شده در آن زمان وجود نداشت، مصداقاش را اگر بخواهم برایتان عنوان کنم، یک زمانی مدیریت صنایع و معادن وقت، آمار و ارقامی را که بیان میکرد باهم مطابقت نداشت و خوب به خاطر دارم که این خبر انعکاس داده نشد و بعد از آنکه مجددا مصاحبه انجام و خبر اصلاح شد، خبر روی سایت خبرگزاری رفت.
متأسفانه ما در حال حاضر بهواسطه اینکه نمیتوانیم بخش مالی یک نفر را تأمین کنیم، یکسری افرادی را به خدمت میگیریم که فقط نقش ضبط کننده مطلب را دارند و باقی کار را کس دیگری تدوین میکند.
به نظرم همه ما باید از خودمان شروع کنیم و با برقراری یکسری کلاسهای آموزش خبرنگاری، نسل آیندهای را وارد این عرصه بکنیم که با دیدگاه خبرنگاری و روزنامهنگاری بتواند با استفاده از فن و تخصص لازم مطالبه گر حق مردم باشند، قطعا مدیری که نقش و جایگاه اصلی خبرنگار را بهواسطه دانشش بشناسد، پاسخگوتر خواهند بود.
این شعار نیست که خبرنگاران واقعا چشم و گوش جامعه هستند و نقش پل ارتباطی بین مردم و مسئولین را بهواسطه یک جریان هدفمند مطالبه گری با دانش، سرعت و پویایی خود در رسانه به وجود میآورند، بهتر بگویم که یک خبرنگار زمانی به رسالت کاری خود درست عمل کرده که امانتدار، صادق و جسور در انعکاس اخبار و رویدادها با علم روز بهواسطه گذراندن کلاسهای تخصصی و فن و بیان باشد کما اینکه علم و دانش خبرنگاری در عرصه جهانی روزبهروز در حال پیشرفت و گسترش است و شخصی که میخواهد در قامت یک خبرنگار وارد حوزه رسانه بشود، میبایست روزانه و جامع اطلاعات و دانش خود را با دنیا بهروز کند تا بتواند اخبار را درست انعکاس دهد.
کلام آخر؟
دسترسی به اخبار و اطلاعات حق لازم مردم است که از طریق رسانهها منعکس میگردد اما امروزه این روند تغییر کرده و متأسفانه خیلی از مردم ما سواد رسانهای ندارند و ما هم به دنبال افزایش این سواد نیستیم، وقتی یک خبر در فضای مجازی در کسری از زمان ممکن بهصورت کشوری انعکاس داده میشود و در این انتقال خبر هیچ منبع موثق خبری وجود ندارد و فقط بهصرف بازنشر یک خبر دست به دست و کانال به کانال جابجا میشود، قطعا ضریب صداقت خبری و تبعا اعتماد عمومی نسبت به رسانه پایین میآید و به نظر من هر کسی باید در بخش خرد که همان خانواده است تا ابعاد وسیعتر و کلان این آموزش را نهادینه کنیم که اخبار را بدون منبع سریعا انعکاس ندهیم و چه بسا خیلی از اتفاقاتی که این روزها به وجود میآید در بحث همین سواد رسانهای است و به شرط توجه به صداقت گویی و ذکر منبع خبر، قطعا خیلی از مشکلات اجتماعی مرتفع خواهد شد.
من به نوبه خودم از نشریه شما تشکر میکنم که طی چندین سال فعالیت سعی کردهاید که با تولید خبر و مصاحبه در زنده نگاه داشتن و پویایی یک نشریه گام بردارید و این یعنی یک گام به جلو؛ نشریهای که سعی در ایجاد و خلق آثار تولیدی دارد و به نوعی از روند غلط کپی، پیس جلوگیری میکند، قطعا آینده روشنی را پیش رویش ترسیم کرده است.
ارسال نظر