بله! به گفت و گو نیاز داریم
جناب آقای اژهای قاضی القضات برای چندمین بار در یک فاصله کوتاه زمانی گفته و تاکید کرده است : نیازمند گفتوگو هستیم، هم با مردم و هم بین خودمان

خبرگزاری موج؛ رئوف پیشدار- استاد دانشگاه در یادداشتی نوشت:
مسئولان باید بنشینند با هم حرف بزنند تا به درک مشترک از مسائل برسند، نه اینکه حرفهایمان را در رسانه بزنیم.
سخنی بجا، متین و شایسته!
برای ورود به بحث ابتدا باید این واقعیت ها را بپذیریم که : قانون اساسی، مجلس، احزاب و رسانه ، چهار رکن دموکراسی اند. و به همین دلیل، نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان برای علت و لزوم حضور رسانهها به کار میرود. در حقیقت با استناد به همین مفهوم است که در همه جای دنیا همه ی رسانههای بین المللی، ملی و محلی اعتبار ویژه کسب میکنند و خبرنگاران و روزنامه نگاران نیز با استناد به همین گزاره از رأس تا ذیل نهادهای حاکمیتی را ملزم به پاسخگویی میدانند.
پذیرفته شده است که « اگر قدرت مردم بر نیروی حاکمیت بچربد، به ایجاد دموکراسی، حاکمیت قانون، تحقق آزادی های اجتماعی و سیاسی، نخبه گرایی، توسعه و... می انجامد.» و رسانه از ابزارهای قدرت مردم است.
در شرایط پیچیده امروز ایران، دعوتبه گفت و گوها عمدتا برای تأیید سیاستهایی استکه اجرا میشوند. پس اگر از گفت و گو چنین فهمی دارید که هدف از گفت و گو، موافق بودن با من است، گفت و گو را نفهمیدهاید. گفت و گو، یاد گرفتن مهارت باهم بازی کردن و به رسمیت شناختن تفاوت و تکثر است.
بهویژه در جامعه پساشبکهای، ما وارد گفتمانهایی شدیم که جلوههایش را در برآمدن نسلهای جوان میبینیمکه حرفشان این است که میخواهیم زندگی کنیم ولی زندگی ما با شما فرق میکند. حتی فهمشان از مرگ، با فهم ما فرق دارد. به نظر من میشود روی چند نکته توافق کرد که جزو آداب و لوازمگفت و گو هستند...
( من به) « این نتیجه رسیدم که ما با انباشت مسائل مواجهیم؛ به این معنا که دست روی یک مسأله اقتصادی میگذارید، میبینید صرفا اقتصادی نیست؛ سیاسی، فرهنگی و اجتماعی هم است. بر یک مسأله سیاسی دست میگذارید، میبینید زمینهها و پیامدهایش اقتصادی و فرهنگی هستند. من معتقدم در مرحله انباشت مسائل، هیچکسی به تنهایی قادر به حل مسائل در همتنیده نیست... همه باید بپذیرند که درباره ایران و ایرانی بودن، توسعه ایران، آینده ایران، دشواریهای معیشتی و ناکارآمدی شیوههای سیاسی و حکمروایی، گفت و گو کنند و آداب آن را بپذیرند.» از اُستادم دکتر خانیکی و کتاب جدید ایشان «اندیشه پیشرفت و تحولات جامعه ایرانی»
« ما در تاریخمان، گفت و گوی مکتوب نداریم و دلیل آن سه گونه فقر است که ما داریم: یکی فقر آزادی است؛ زیرا وقتی مینویسی، بازخواست میشوی. دیگری، فقر فردانیت است که به تشخص و حرمت انسان توجه نداری و دیگری فقر اندیشیدن است. ما باید تغییر را بفهمیم و بر اساس تغییر باهم حرف بزنیم.» اُستادم دکتر شفیعی کدکنی کتاب «مکاتبات خواجه نصیر طوسی و صدرالدین قونوی»
تجزیه و تحلیل داده های حاصل از اجتماعات اعتراضی سال گذشته ، خواسته هایی را مطرح می کند که طی سالها به شکل های مختلف از نشست ها و کنفرانس ها تا اجتماعات اعتراضی گرفته، تا استفاده از انگشت شمار نشریات مستقل برای انتقال این خواسته ها و نظرات به گوش مدیران جامعه بیان شده است، و متاسفانه چون شنونده ای نبوده و یا اگر بوده، پاسخی مقبول و اقناعی به آنها داده نشده، انباشته شده و حالا ظرف، ظرفیت مظروف را ندارد، و این محدود به اقتصاد نیست، اگر چه عامل قوی تری است، ولی در زمینه های دیگر از جمله سیاست، فرهنگ و اجتماع هم حرف هایی است که باید شنیده شود و اگر شنیده نشود، هم واقعیات جامعه ایران، و هم تاریخچه رخدادهای مشابه کشور و هم برخی رویکردهای انتقادی در جامعه شناسی، به ما می فهماند که این اتفاقات تکرار خواهد شد.
برخلاف آنچه اعتراضات گذشته را به دهه هشتادی ها و هفتادی ها نسبت می دهند، شاهدیم و انبوه فیلم ها نشان می دهد که دیگر سن و سال دارها هم، در آن سهم و نقش دارند، اگر چه موتورش، آن دو دهه ای است که نمایندگان بیشتری در اجتماعات دارند، و خطر درست در همین جا و در مقابل نسل هایی است که خودش و وضعیت و سهمش از زندگی را، در دهکده جهانی شده می بیند. دهکدهای که در آن « من با همه هستم و همه با هم» اصل اساسی است، و نباید گذاشت در جهانِ با این مختصات، گُسلها در جامعه عمیق تر شود.
جامعه ما اینک بیش از هر زمانی به گفتمانی وسیع شمول نیاز دارد. باید بپذیریم که جامعه ما بواسطه نبود یا ضعف گفتمان با چالش های جدی مواجه شده است. جامعه « در نتیجۀ تحولات و فرآیندهای رسانهایشدن، جهانیشدن، مصرفیشدن، فردیشدن، کلانشهریشدن و شدنهای تاریخی دیگر، چند دهه است با چالشهای جدی مواجه است. نسل هایی که امروز وارد جامعه شده اند خالق فرهنگاند؛ فرهنگی که ساخته و پرداختۀ خودشان است. آنها گفتمانسازند.
اتفاق بزرگى در خانواده و جامعه ایرانی رخ داده است. نسل جدید از دو قطبی سازی ها و دیگری سازی عبور کرده است. در خانواده و جامعه مدنی صدای نوجوانان شنیده می شود، اما در ساختار سیاسی نه. ساختار سیاسی از جامعه و خانواده عقب افتاده است. این نسل به دلیل اینکه بومیان دیجیتال هستند، امکان زیستن در دنیاهای موازی را دارند.
نبود نیروهای میانجی در نتیجه بها ندادن به نهادهای مدنی، احزاب و سندیکاها، و رسانه آزاد و مستقل، کنار گذاشته شدن و یا کنار کشیدن نخبگان، مرجعیت رفتارها را به دست کسان و یا جریاناتی انداخته که به راحتی نمی شود با آنها گفتمان کرد و لذا بحران پاسخ دهی به وجود می آید.
مهمترین کارکرد نهادهای مدنی در موقع بحران است . نهادهاى مدنی به عنوان ستون در جامعه مانع فروپاشى و اتمیزه شدن جامعه مى شوند و قدرت جلوگیری از فروپاشى را دارند و همچنین است نقش نهادهاى مدنى در جلوگیرى از انفجار اجتماعى، که از طریق اطلاع رسانى به مردم – دولت، و نقد پیوسته قدرت سیاسى، زمینه سازى اصلاح مداوم و تدریجی معایب را فراهم مى آورند .
با درک واقعیت ها، باید بپذیریم که مردم به دنبال سبک زندگی خودشانند، سبکی که همواره برآمده از فرهنگ، اخلاق، تاریخ و مذهبشان بوده است. از این رو بدیهیست سبکی که تنها برآمده از یک باور و یا برداشت خاص باشد را پس بزنند.
ارسال نظر