امیدوارم این بچه افغان اختلاس گر نشود
، رئوف پیشدار، استاد دانشگاه و روزنامه نگار در یادداشتی نوشت:
صبح جمعه قبل از بیدار شدن خیلی ها، برای خرید راهی خیابان می شوم. کارگران شهرداری زودتر از من درختهای حاشیه خیابان را هَرس کرده اند. کُپه ای از شاخه های ریز و درشت روی هم تلمبار شده است.
برای قفس پرنده خانگی، مدتی است که نیاز به یک تکه چوب دارم. میان شاخه ها دنبال شاخه مناسبی می گردم.
یک نوجوان که قیچی باغبانی بزرگی در دست دارد از چند قدم جلوتر بدو می آید و نگاه معنا داری می کند : چی می خواهی؟ شاید هم می خواهد بگوید : دست نزن!
من سالها نان افغانستانی ها را در ماموریت های افغانستان، پاکستان و آسیای مرکزی خورده ام. با یک نگاه از هر قوم و قبیله ای باشند، می شناسم!
نوجوان را احترام می کنم و به نشانه اجازه خواهی از او می پرسم : اینها را چکار می کنید؟
می گوید : ما اینها را می فروشیم!
شما می فروشید یا شهرداری؟
جوابی نمی دهد!
شاخه ها برای سوزاندن به درد نمی خورد، کاربرد صنعتی هم بعید می دانم داشته باشد. نازک و کوچک اند. برای چه کار دیگری بدرد می خورد نمی دانم. حداکثر به محل تخلیه زباله برده می شود.
نمی دانم چرا به آن پسر بچه افغانستانی گفتم : نیامده تو هم یاد گرفته ای!
قصد بی احترامی به او را که میهمان ما است، نداشتم، خیلی هم کوچک است، نمی دانم شهرداری با کدام مجوز او را که هم جز اتباع بیگانه است، و مهم تر زیر سن قانونی، به کار گرفته است. حداکثر ١۵ سال داشت با جلیقه شبرنگی سبز رنگ شهرداری!
این قدر این روزها خبرهای اختلاس، دزدی و رشوه و خوردن بیت المال خوانده ام، ذهنم پُر است! شاید هم آن بچه می خواست پولی بگیرد و شاخه درختی به من بدهد! شاید هم منظور دیگری داشت.
مدیون او نیستم، چیزی به زیان نیاوردم و فقط در دلم گفتم : خدا کند فکر و برداشت من از آنچه گفتی، غلط باشد.
امیدوارم این چند صباحی که اینجایی، محیط روی تو اثر نکند که روان شناسان و جامعه شناسان اتفاق نظر دارد، محیط اولین و موثرترین نهاد آموزشی است!
فعلا خوشحالم که حاجی « محمد ادریس» رئیس بانک مرکزی افغانستان که حتی قادر به خواندن و نوشتن نیست، عُرضه آنرا داشته است، ارزش افغانی واحد پول افغانستان را بالا ببرد و در خبرها هم فعلا خبری از اختلاس و دزدی بیت المال نبوده است. اگر هم چیزی بوده، من خبر ندارم.
درهرحال امیدوارم طالبان آنقدر جدی باشند که اگر کسی، عادی یا غیر عادی مثلا دختر وزیر، پسر معاون اوّل فلان قوه، پسر و داماد فرمانده عالی نظامی، شهردار و عضو شورای شهر، کارمند بانک و شهرداری ، و خلاصه هر کی! سری و دستی به بیت المال دراز کرد، کِشش ندهند! همان اول کار سَر و دستش را بزنند، که بعدها مثل اینجا صفرهای جلوی رقم های دزدی آنقدر زیاد نشود که رقم های نجومی هم عادی شود، و جز بانکی ها، کسی قادر به خواندن آن نباشد و دزدی بشود عادت بعضی!
من زندانهای هم جبهه شمال ( مخالفان طالبان) و هم طالبان را در دوره اوّل دولت داری آنها دیده ام. سلول های وی ای پی برای آقاها و آقا زاده ها که راه گُم کرده و به هتل! زندان تشریف برده اند، نداشت که شبها برای خواب تشریف بیاورند.
ارسال نظر