درستکار: نگرش فلسفی به فیلم «اتاق» جذاب است
رضا درستکار در نشست نمایش و نقد فیلم سینمایی اتاق محصول سال ۲۰۱۵ به کارگردانی لنی آبراهامسون گفت: یکی از جذابترین زوایای نگرش به این فیلم، از منظر فلسفی است.
به گزارش خبرگزاری موج، دومین جلسه باشگاه فیلم اندیشه در دوره جدید، با حضور رضا درستکار و عباس کریمی و اجرای محمدرضا مقدسیان که به نمایش، نقد و بررسی فیلم تحسین شده «اتاق» به کارگردانی لنی آبراهامسون اختصاص داشت؛ عصر روز گذشته در سالن آمفیتئاتر فرهنگسرای اندیشه برگزار شد. رضا درستکار در ابتدای نشست نقد و بررسی این فیلم گفت: «اتاق» به حدی زیبا و تاثیرگذار بود که من با وجود اینکه پیش از این فیلم را دیده بودم، امروز با تماشای مجدد آن احساساتی شدم و در چند صحنه حتی اشک ریختم. این فیلم از جمله آثاری است که قصه زیبا، کارگردانی خوب، بازیهای فوق العاده و ... به آن چون
یک الماس حالت منشوری و چند وجهی بخشیده که تو میتوانی از زوایای مختلف آن را ببینی و این فیلم در آن زاویه حرفی برای گفتن دارد؛ چه از زاویه روانشانی به آن نگاه کنید، چه جامعهشناسی و چه رسانه شناسی. وی تاکید کرد: اما یکی از جذابترین زوایای نگرش به این فیلم، از منظر فلسفی است. اتفاقی که نویسنده آن را حتی در نام کتاب و فیلم خود، نشان داده است. در زبان انگلیسی یک اتاق مشخص و دارای هویت یعنی The Room حال آنکه این فیلم Room است و این از دست داد The یک دلیل فلسفی دارد که بیانگر بیهویتی است. درستکار در ادامه به برداشت فلسفی خود از این فیلم اشاره کرد و گفت: اتاق میتواند داستان
تولد هریک از ما باشد و جملاتی که پسر از تجربه زیستن در بیرون اتاق به ما میگوید، بیشتر جملاتی است که پیش از این خودمان هم به زبان آوردهایم. عباس کریمی دیگر منتقد حاضر در این نشست، با اشاره به داستان اما دانهیو که این فیلم از آن اقتباس شده است، گفت: فیلم بیشتر زیبایی خود را مدیون این کتاب است و من پیشنهاد میکنم حتما کتاب را هم بخوانید چرا که بسیاری از توصیفات کتاب درونی و شخصی است و کارگردان هر قدر هم که حرفهای و کاربلد، نمیتواند تمامی آن درونیات را بیرونی کند. وی افزود: ابتدا که فیلم را نگاه میکنیم تصور میکنیم با یک فیلم آخرالزمانی و حمله زامبیها به مردم
عادی همراه هستیم، کمی بعد فکر میکنیم با یک فیلم آخرالزمانی با تم اصلی بیماری مرگ بار روبهرو هستم، زمانی که پسر میخواهد خود و مادرش را از دست گروگانگیر آزاد کند احساس میکنیم با یک تریلر نفسگیر گروگانگیری روبهرو هستیم اما فیلم هیچ یک از اینها نیست. یک فیلم رئال که بیش از هر چیزی بر منظر روانی شخصیتها بنا شده است. کریمی در ادامه با اشاره به فیلمنامه قوی این اثر گفت: به عقیده من هم جدا از بازی درخشان بری لارسون در نقش مادر و جیکوب ترمبلی در نقش پسر بچه که فوق العاده ظاهر شده اند، فیلم از اساس متکی به فیلمنامه است این منتقد شناخته شده در ادامه به توصیف برخی از
صحنههای درخشان فیلم پرداخت و گفت: لحظات نفس گیری در این فیلم هست که همه چیز درخشان رقم می خورد، یعنی هم بازی ها خیلی خوب است، هم کارگردانی، هم تدوین و هم موسیقی که کارگردان در استفاده از آن بسیار زیاد خست به خرج داده است. یکی لحظهای است که نیک پیر، فرشی که جک در آن پنهان شده را در دست دارد و بیرون از آلونک یک درخت میبیند و ما در این تعلیق می مانیم که نکند همین جا بخواهد جک را خاک کند و پروژه با شکست مواجه بشود، دیگر صحنه فوق العاده این اثر اولین مواجه جک با دنیاست، وقتی چشمهایش خورشید را میبیند و سومین صحنه تاثیر گذار نیز زمانی است که جک در ماشین منتظر است تا
پلیس ها مادرش را نجات بدهند و مادر میآید و آنها نمیتوانند حتی درب ماشین را باز کنند. وی تاکید کرد: همه این صحنههای مهیج و بدیع در پاره اول فیلم قرار دارد و بسیاری از سینما دوستان اعتقاد دارند که ای کاش فیلم همین جا تمام میشد و حرف از دو پاره بودن فیلمنامه میزنند. اما باید بدانیم که نویسنده کتاب اتاق، خود نوشتن فیلمنامه اثر را نیز بر عهده داشته و میدانسته که دارد چه اتفاقی میافتد. او از نوشتن این فیلمنامه به دنبال ساخت یک تریلر گروگانگیری نبوده، دنبال یک تجربه انسانی بوده و به نظر من توانسته به خوبی از پس این اتفاق بر بیاید. درستکار نیز در ادامه این بحث
گفت: این فیلم در محدودیت مکان و شخصیت بسیار خوب است. تنهایی این مادر و پسر در اتاق به ویژهترین شکل ممکن در آمده؛ اما زمانی که از این اتاق بیرون میآید و نا محدود بودن فضا و تعدد شخصیتها و خرده داستانها پاشنه آشیل آن میشود و بینندهای که از منظر روانشناختی به این فیلم نگاه میکند را شاید در زمانی دچار سردرگمی کند. وی افزود: این فیلم بسیار زنانه است. جک به دلیل زندگی در اتاق تنها و تنها به مادرش اعتماد دارد و از مردها که پیش از این در نیک پیر خلاصه میشدند میترسد. زنان قهرمان این فیلم هستند، مادر جک، زن پلیسی که راز آلونک را کشف میکند در حالی در همان حال یک
پلیس مرد هست که خسته و بیحوصله است و اعتقاد دارد جک را باید به مرکز نگهداری کودکان ببرند، مادر بزرگ جک که از ابتدا رابطه بسیار خوبی را با او پیدا میکند در مقابل پدربزرگی که حاضر نیست جک را ببیند چون از نگاه منطقی او فرزند نامشروع دخترش با کسی است که او را ربوده و به او تعرض کرده است. رضا درستکار با اشاره به استعاری بودن فیلم گفت: قصه از جایی آغاز میشود که مادر سیبی را از وسط میشکند و نیمی از آن را به جک میدهد و نیمی دیگر را میخورد. این سیب استعارهای است از سیبی که آدم و حوا خوردند و به زعم باور مسیحی آگاه شدند. اتفاقی که پس از این برای مادر و پسر هم میافتد.
تا پیش از آنکه جک از اتاق بیرون بیاید ما تصوری از جنسیت او نداریم جایی نیک پیر میگوید «پسرها از این ماشینا دوست دارن» و جایی وقتی جنازه مثالی جک را در دست دارد میگوید «دختر بیچاره». موی بلند جک هم به این ماجرا کمک میکند. این اتفاق هم استعارهای از همان ناآگاهی است. وی اضافه کرد: در این فیلم اشارات استعاری زیادی به سامسون و کنت مونت کرسیتو داریم. سامسون که قدرتش در موهایش بود و فرار جک که مانند فرار پسرک در کتاب کنت مونت کریستو است. درستکار در پایان افزود: بازی فوق العادهای که ما از بری لارسون میبینیم که بسیار تاثیر گذار است و جایزه اسکار را برای او در پی داشت
به دلیل تلاشها و سختیهایی است که این بازیگر برای ایفای این نقش متحمل شده است. خانم لارسون علاوه بر تواناییهایی که داشت، برای آشنایی با حال و هوای این نقش یک ماه خودش را در یک اتاق حبس کرد، با هیچ کس حرف نزد، یک رژیم خیلی سخت گرفت و در فیلمبرداری پاره نخست این فیلم نه گریم شد و نه حتی دست و صورت خود را شست. اتفاقی که گمان نمیکنم هیچ یک از بازیگران ما، برای نزدیک شدن به نقشهایشان انجام دهند.
ارسال نظر