درد دلهای قهرمان ملی کاراته
زندان و قرآن؛ سیاه و سفید زندگیام شدند
۹ سال عضو تیم ملی کاراته، ۱۳ دوره قهرمانی ایران و یک دوره قهرمانی آسیا را در کارنامه خود دارد. او که متولد ۱۳۶۲ است، از حدود ۱۴ سالگی به ورزش کاراته روی آورده و در سبک کیوکوشین تحت مربیگری اساتیدی چون هانشی فرهاد فروزان و شیهان امیر متحدراد، دوران نوجوانی تا قهرمانی خود را سپری میکند.
۹ سال عضو تیم ملی کاراته، ۱۳ دوره قهرمانی ایران و یک دوره قهرمانی آسیا را در کارنامه خود دارد.
او که متولد ۱۳۶۲ است، از حدود ۱۴ سالگی به ورزش کاراته روی آورده و در سبک کیوکوشین تحت مربیگری اساتیدی چون هانشی فرهاد فروزان و شیهان امیر متحدراد، دوران نوجوانی تا قهرمانی خود را سپری میکند.
حال که در حاشیه نمایشگاه کتاب فارس، وی را به گفتگوی اختصاصی با "خبرگزاری موج" دعوت کردیم؛ به دعوتمان لبیک گفته و با دلی آکنده از درد و چشمانی پر از شکوه امید، سخنانش را آغاز نمود.
عباس؛ نامی که زمانی تیتر "فارس قهرمان شد..." روزنامههای ورزشی کشور را از آن خود میکرد؛ حال میبینیم که به یکباره به لطف برخی مسئولین فراموشکار ورزش فارس، بال و پر شکست و هنانهکنان خود را به جلو کشیده و روزگار جوانیاش را با امید به قهرمانی المپیک و جهان، میگذراند.
مرادی داریونی سال ۲۰۰۹ میلادی، با هزینه خودش به دمشق و محل برگزاری مسابقات آسیایی رفت و بدون هیچ حمایتی، مدال خود را برای کشور بزرگ ایران به ارمغال آورد.
سخنان جذاب و پر هیجانش ما را مبهوت ساخته و حتی برخی مواقع قدرت پرسیدن سؤال هم در ما یافت نمیشد، اما به اتفاق؛ فراز و فرودهای زندگی قهرمانی عباس مرادیداریونی را مرور میکنیم:
- رشته کیوکوشین را برایمان به صورت شفافتر توصیف کنید:
کیوکوشین یک رشته آزاد و زیر نظر فدراسیون کاراته است و در مبارزاتش باید به حریف واقعاً آسیب برسانیم تا برنده شویم؛ پس هرچه سطح کار بالاتر میرود و قویتر میشویم، مسابقهها سختتر میشود.
- پس از قهرمانی آسیا چه کردید و برنامهریزی خودتان را بر چه اساسی پایهگذاری نمودید؟
انتظاراتم از مسئولین برآورده نشد و به جای تشویق و حمایت، سکوتشان را تقدیمم کردند؛ در روزنامهها به جای اینکه اسمم را به عنوان قهرمان بزنند، بیشتر عنوان " فارس قهرمان شد..." را علم میکردند تا رزومه خوبی برای خودشان شود و به همین دلیل هیچوقت نامی از قهرمانی من در تیترها یافت نشد؛ با اینکه میدانستند من با هزینه شخصی تمرین میکنم و با هزینه شخصی به مسابقات میروم؛ ولی باز هم قهرمانیام را به نام خودشان و به کام خودشان رقم میزدند و در برنامههایم سنگ اندازی میکردند؛ به خاطر همین، عملاً از آن ایام به مدت هفت سال فعالیت ورزشی حرفهایام را کنار گذاشتم.
ضمن اینکه آن زمان جوان بودم و باید به دنبال کار میرفتم و با توجه به ورزیدگی و توانمندیهاییکه در خود میدیدم، یقین داشتم که میتوانم در بازار کار هم موفق باشم؛ اما تمام مدت نوجوانی و جوانیام، به ورزش سپری شد و به صورت حرفهای ورزش میکردم، به طوری که تمام فکر و ذکرم ورزش بود و همین شد که از جامعهای که در آن بودم، شناختی پیدا نکردم.
سنم داشت بالا میرفت و باید به فکر زندگی هم میبودم؛ روزی که تصمیم گرفتم، دیگر ورزش نکنم، بدون هیچ مقابله و اهمیتی به من گفتند: "برو به سلامت".
تا آن روز چیزی که به ما نداده بودند؛ ولی کاش کلاسی برایمان تشکیل میدادند، تا خود را برای ورود یکباره به جامعه آماده کنیم، و این کار هم نکردند و این شد که من با قدرتبدنی و زور بازو و تواناییهای ذهنی و جسمیام، بدون هیچ تجربه اجتماعی و بدون هیچگونه شناختی از جامعه؛ به دنیایی متفاوت وارد شدم و خود را در دریای خروشان بیمهریها و سنگدلیها رها ساختم تا شاید موجی پیدا شده و مرا به ساحل مقصود برساند.
تا چشم گشودم عدهای را دور خودم دیدم که با نگاه دوستی و عاطفی و دلسوزانه، مرا با خود به هرکجا میکشیدند؛ هندوانه زیر بغلم میگذاشتند و با جملاتی همچون تو قوی هستی و تو میتوانی و تو باید تلاش کنی و تو و توووو و توووووو... که ناگهان دیدم آنها افراد سابقهدار و شناسنامهداری بیش نبودند و مرا هم به گردابی خروشان کشاندند و راهی برای نجات ندارم و این شد که سلولهای زندان را تا یک سال و نیم درک کردم و از اوج قلههای سر به فلک کشیده آسیا به اعماق درههای تاریک زندان سقوط کردم.
زندان مرا به خود آورد، فرصت فکر کردن و یادگرفتن را به من داد؛ روزها را با امید، به شب رساندم و شبهایم را نیز با امید صبح کردم.
من در زندان توانستم با شرکت در کلاسهای قرآن و حفظ دو جزء از آن؛ خودم را بشناسم و به اشتباهاتم پی ببرم؛ چرا که من تا آن زمان حتی نمیدانستم که بعضی از کارها و رفتارها خلاف است و جرم، و نباید آنها را انجام داد.
از آنجا بود که تصمیم گرفتم که باز به ورزش برگردم و باز هم برای کشورم مدال بیاورم و اسم خودم را احیاء کنم.
پرواز مدالآورانه عباس مرادی تا اوج آسیا و سقوط جانکاه وی به عمق زندان و باز پرواز امیدوارانه وی با نور قرآن؛ جذابیتی داشت که احساس غرور و اضطراب و آرامش را به یکباره در خود جای داده بود؛ از او پرسیدم که در جامعه امروز، زندانی شدن و زندان رفتن ننگیست ابدی و هرکس که این برچسب را بر روی خود ببیند، ضمن اینکه از طرف جامعه طرد میشود؛ خودش نیز احساس پوچی و سرافکندگی و شرمساری ابدی پیدا میکند و این احساس، مانع پیشرفت و تعالی وی در آینده زندگیاش میشود؛ حال میخواهم نظر شما را در این خصوص بدانم:
من یک سال و نیم در زندان بودم، اما آن را ننگ نمیدانم...
زندان رفتن ممکن است برای همه ننگ باشد اما برای منی که در آنجا بزرگ شدم و خودم را شناختم، ننگ نیست؛ من در آنجا متوجه شدم که برای خانوادهام مهم بوده و هستم و متوجه شدم که چقدر بهخاطر این موضوع، سختی کشیدند؛ ولی پشتم را خالی نکردند؛ پدرم که از معتمدین بازار بود را میدیدم که خیلی ضربه خورد اما مرا رها نکرد و این چیزهایی که با نگاهی متفاوت در اطرافم دیدم، اینقدر برایم ارزشمند است که احساس نمیکنم که باید شرمنده باشم.
زندان برای هرکسی نسبت به خانواده و ذاتی که دارد میتواند اثرگذار باشد؛ برای برخی ممکن است دانشگاهی باشد، که جرایم بیشتری را فرا بگیرند ولی برای من دانشگاه زندگی، انسانیت، خودسازی و خداشناسی بود؛ چرا که در ذات من، جرم و جنایت و خیانت و... وجود نداشت و خانوادهام با لقمه حلال بزرگم کردند و این اتفاق نیز تنبیهی بود که خدا برای هدایتم بر من روا داشت، پس همینقدر که با این تنبیه، خدا و خانوادهام را مجدداً پیدا کردم خوشحالم.
اینجا باید به نکتهای اشاره کنم و آن این است که: زندان رفتن همیشه به خاطر بدی افراد نیست؛ و گاهی به دلیل یک اتفاق ناخواسته، پای فردی به زندان باز میشود؛ و من در آنجا دکترها و مهندسین زیادی و حتی ملیپوشان دیگری را دیدم که لازم است برای رهایی و آزادیشان دعا کنیم. هیچکس فکر نکند اگر یک وقتی زمین خورد، دیگر همه چیز تمام شدهاست؛ میشود یاعلی گفت و دوباره بلند شد و همه چیز را از نو ساخت.
شما را در نمایشگاه کتاب دیدیم؛ اهل کتاب و کتابخوانی هم هستید؟
بله؛ به مطالعه علاقه زیادی دارم و بعضی اوقات خودم نیز شعر میگویم.
چه کتابهایی را بیشتر میپسندید و برای خواندنشان وقت میگذارید؟
کتابهای عارفانه و نوشتههای "ویندایر" را زیاد میخوانم.
با تمام فراز و نشیب زندگیتان؛ توصیهای به جوانان و ورزشکاران دارید؟
توصیهام به جوانان و ورزشکاران این است که زندگی و جامعه و خودشان را بهتر از پیش بشناسند. نباید فکر کنیم که اگر خودمان خوب و سادهایم، دیگران هم مثل ما خوب و ساده هستند؛ خیلی از افراد جامعه، نقاب بر چهره دارند.
توصیه اکید من به آنان این است که با خانوادههایشان همدل باشند چرا که اگر در جایی کارشان گیر کند، بعد از خدا، فقط خانواده است که باقی میماند.
فرمودید به ورزش بازگشتید و می خواهید مدال قهرمانی جهانی را ازآن خود کنید، می توانم بپرسم چگونه؟
من تمریناتم را به صورت حرفهای و شبانهروزی آغاز کردم و میخواهم به امید خدا و به خاطر کشورم و خانوادهام هم که شده، خود را به اوج برگردانم و باعث سربلندی آنان شوم.
من میخواهم تمام کابوس گذشته را فراموش کنم و با رسیدن به مقام قهرمانی جهان، تمام خاطرات تلخ و سختیهایی که به خانوادهام وارد کردم را به شیرینی افتخار و غرور، تبدیل کنم؛ پس باید اینجا بگویم: من باز هم در مسابقات شرکت میکنم و باز هم مدال میآورم.
برای رسیدن به این هدف والا مشکلاتی هم دارید؟ فدراسیون را برای رسیدن به هدف به یاری میطلبید؟
در مورد فدراسیون باید بگویم که قبلاً رئیس فدراسیون خودش با سبکهای آزاد آشنایی داشت و از این سبکها حمایت میکرد. اما به دلیل اعتراض بعضی آقایان، کنار گذاشته شد و الان فدراسیون حتی رئیس هم ندارد و من ماندهام برای مسابقات اخیر خود، که چند هفته دیگر است، از چه کسی باید معرفینامه بگیرم؟
نکته دیگر اینکه الآن کسانی حکم مربیگری میگیرند، یا منصبی در فدراسیون دارند؛ که حتی مقام قهرمانی هم ندارند. آنها با گرفتن مقام و منصب، با رسانهها مصاحبه میکنند و ادعا می کنند عضو تیم ملی بودهاند. اما هیچ نهادی نیست که از آنها مدرکی بخواهد؛ من میتوانم بگویم که برخی حتی مقام قهرمانی استان را هم ندارند و این موضوع خود مشکلات اداری و حمایتی خاص خودش را برای من و دیگر ورزشکاران به وجود میآورد؛ من تقاضا دارم تا دیر نشده فدراسیون، به یک نظم و سازماندهی نسبی و حرفه ای دست پیدا کند.
نقش رسانه و حمایتهای مردم، در به ثمر نشستن قهرمانی شما، چگونه میتواند باشد؟
قبلاً رسانهها به شکل امروزی نبود و مردم یا با رشته ورزشی ما آشنا نبودند و یا رشته ما را به عنوان رشتهای که میتواند با حمایتشان، آن را قهرمانآفرین کنند نمیشناختند، اما الآن علاوه بر رسانهها که خود به این رشته آگاه شدند و از تمام ورزشها به ویژه رشته کاراته و سبک کیوکوشین حمایت میکنند، فضای مجازی هم به میدان آمده و مردم هم بیشتر با این رشته آشنا شدهاند و حمایتهایشان شامل حال شده است؛ حتی بارها پیشنهاد شده که کلاسهای خصوصی داشته باشم. اما عرض کردم که این کلاسها بماند برای بعد از احیای مجدد اسمم.
نظرتان را میتوانم درباره شهدای مدافع حرم و نیروهای مقاومت اسلامی در سوریه بدانم؟
شهید به کسی میگویند که در راه خدا جهاد کند و کشته شود. اما به نظر من کسی هم که در راه باورهایش کشته میشود، شهید است. با شناختی که از داعش داشته و دارم؛ اگر مرا بپذیرند با افتخار به جنگ با داعش و حامیانشان میروم.
من زیاد اهل سیاست نیستم اما عقیده داعش فراتر از سیاست است و انسانیت را به چالش میکشد. آمریکا و اسرائیل داعش را راه انداختند تا به اهداف خود برسند و اینجا فریاد میزنم، من هم با افتخار حاضرم مدافع حرم شوم.
برای "خبرگزاری موج" حاضرید چه کاری انجام دهید:
قول میدهم اگر المپیک رفتم و مدال آوردم، با هیچ رسانهای مصاحبه نکنم و بعد از بازگشت، اول با شما مصاحبه کنم.
درمورد کلماتی که میگویم جملهای توصیفی بیان کنید:
خدا: عشق
ایران: عشق، ولی نه به آن شدت
شیهان متحدراد: برادر، بزرگتر، قهرمان، دلسوز
کاراته: راه من
قرآن: کلید همه درهای بسته
مدافعانحرم: خدا سالم نگهشان بدارد
کتاب: چراغ
اگر بچههای بیسرپرست و یا نیازمند را به شما معرفی کنیم حاضرید با تخفیف ویژه به آنها آموزش دهید؟
من همین الان که درکنارتان هستم حدود 17 شاگرد که تحت پوشش بهزیستی هستند را به صورت رایگان در حال آموزش دارم که 7 نفرشان تاکنون در دو دوره مسابقات قهرمانی فارس، مقام آوردهاند؛ اما بازهم با افتخار حاضرم استعدادیابی کنم و رایگان برای آنها که کمبضاعتترند کلاس بگذارم.
حرف آخر:
ضمن تشکر از شما که حرفهای من را شنیدید و مرا به خاطر داشتید و به جایگاه گذشتهام احترام گذاشتید؛ جا دارد از شرکت "دومینو" به خاطر حمایت از مسابقات اخیر کیوکوشین استان فارس تشکر کنم.
گفتگو از محمدصالح مقدسی
ارسال نظر