نگاهی به جدیدترین اثر نرگس آبیار؛
شبی که ماه کامل شد اثری تحسین برانگیز اما عصبی کننده
در آخرین فیلم نرگس آبیار شاید با تغییر موضوع مواجه شویم اما هرگز به ورطه تغییر موضع نمی افتیم.
محمد صالح حجت الاسلامی - خبرگزاری موج: فیلم سینمایی شبی که ماه کامل شد آخرین اثر نرگس آبیار فیلمی با پروداکشن بزرگ و بسیار هیجانی است. این فیلم به موضوعی حساس و به روز می پردازد. کارگردان ریسک کرده و به یک موضوع ملتهب و امنیتی نزدیک شده است. آبیار پیش از این یک نویسنده محسوب میشد و بعضا با حوزه هنری همکاری داشته، به نظر میرسد که به دلیل فعالیت ادبی قبلی اش در حوزه داستان نویسی، موضوع مورد نظر خود را به راحتی لمس و درک میکند و در چهارمین تجربه سینمایی اش، گام بلندی برداشته و به یک سینماگر پخته تبدیل شده است.
این سینماگر، در غالب آثارش به مقولات امنیتی و جنگی از منظر اجتماعی می پردازد؛ همانطور که در فیلم تحسین شده شیار ۱۴۳ و بعدتر فیلم سینمایی نفس به موضوع جنگ و دفاع مقدس و تبعات آن پرداخت. این نویسنده و کارگردان، در فیلم شبی که ماه کامل شد هم، موضوع یک دختر جوان را بهانه قرار داده تا در پس زمینه آن، به یک عنصر تروریست نزدیک شود و تا حدی اطلاعاتی در مورد این شخص ( عبدالحمید ریگی )، سبک زندگی و خانواده او، که از تندروهای مذهبی و قوم و قبیله ای هستند، را به مخاطب خود ارائه دهد.
گرچه در این فیلم صحنه های خشنونت بار و حتی اکشن زیادی وجود دارد اما نکته جالب توجه اینکه او هرگز از موضوع فیلم خود فاصله نگرفته و اگر فیلم با فائزه صبوری (با بازی الناز شاکر دوست ) شروع می شود تا پایان هم به این کاراکتر وفادار میماند و سرنوشت او را به طور کامل به تصویر می کشد. گرچه به اعتقاد برخی منتقدین و حتی به استناد کپشن انتهایی این اثر، که اطلاعاتی در مورد دو برادر که یکی از آنها همسر این دختر بود و دیگری سرکرده گروهک تروریستی بزرگ و خطرناکی که در مرزهای ایران و پاکستان در تردد و فعالیت بودند (عبدالمجید ریگی) را ارائه می دهد، جابجایی موضوعی صورت می گیرد؛ موضوع این فیلم سینمایی، از آن زن به عبدالحمید ریگی (با بازی هوتن شکیبا ) تغییر می کند اما این تغییر موضوع ما را با تغییر موضع مواجه نمی کند و به تحسین رفتار تروریستی و کور و همدلی با قاتلین به جای مقتولین نمی انجامد.
گرچه کارگردان این فیلم یک زن است و از زاویه و با موضوع یک زن به یک مقوله سیاسی و تروریستی نزدیک می شود اما این اثر سینمایی با ساختاری متفاوت و قدی بلندتر از نمونه های خود در سینمای ایران، صحنه های درخشانی از تعقیب و گریز و درگیری را به نمایش می گذارد.
کارگردان دست و دل بازانه به محیط بیرونی مراجعه کرده و از هرگونه امکان موجود برای خلق تصاویر زیبا و گویا و انتقال حس مد نظرش به مخاطب خود بهره گرفته است؛ گرچه در این کار و بویژه استفاده از دوربین روی دست از همان بدو امر و آغاز فیلم زیاده روی کرده و به جای مضطرب کردن، تماشاگر را عصبی می کند.
آبیار برا این کار بسیار هوشمندانه، به انتخاب بازیگران مناسبی از لحاظ توانمندی هنری و ظاهر فیزیکی (چهره و بدن) دست یازیده و توانسته هر آنچه که آنها در توان دارند را در اختیار بگیرد و بدین گونه بهترین بازیهای بازیگران خود را بر پرده سینما، در مقابل چشمان مخاطب قرار دهد. نکته ای که نتایج جشنواره فیلم فجر و تحسین مخاطبان حرفه ای و غیر حرفه ای هم آن را تایید کرد.
طراحی صحنه، لباس و گریم مناسب هم نشان از همدلی و تفاهم داشتن کارگردان و عوامل دیگر این اثر دارد.
همانطور که اشاره شد، شاید یکی از عجیب ترین اتفاقاتی که در فیلم دیده می شود حرکت عصبی کننده دوربین است؛ که به نظر می رسد با نیت ایجاد استرس و نگرانیِ ذاتیِ داستان در دل مخاطب و تقویت آن، تصمیم بر این گونه تصویر برداری روی دست، با تعداد پلان های زیاد و حرکات سردرگم، گرفته شده است؛ اما مسئله در اینجاست که اگر مخاطب کنجکاو نباشد و انگیزهای برای ادامه تماشای فیلم نداشته باشد، ممکن است باعث شود که سالن را ترک کند و اگر به اندازه کافی کنجکاو شده باشد هم در عصبی شدنش تغییری حاصل نمی شود. در واقع پیش از آن که مخاطب همراه و همدل با داستان شود و با کاراکترهای این اثر احساس همذات پنداری کند، به درجه ای از عصبانیت میرسد که ممکن است مانع بزرگی بر سر این همدلی باشد.
البته باید منصفانه بگوییم که به هنگام نمایش این اثر در جمع اهالی رسانه در سینمای رسانه های جشنواره سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر، بسیاری از ایشان تحت تاثیر داستان قرار گرفته و با حالتی غمگین و چشمانی اشکآلود سالن را ترک کردند. گرچه پرواضح است که این حالت بیشتر در افرادی محقق میشود که خود را به داستان میسپارند و کمتر نگاه نقادانه به مباحث فرمی و محتوایی یک اثر سینمایی دارند.
از طرف دیگر تعداد پلان های اضافه در این فیلم ۱۳۵ دقیقه ای هم کم نبود و شاید کارگردان به این نتیجه رسیده باشد که با حذف برخی از آنها به ویژه آنهایی که تقریباً در شکلگیری داستان و حرکت رو به جلوی آن تاثیری ندارند (مانند بسیاری از پلان های اینسرتی) نسبت به ریتم بهتر و کوتاه تر شدن اثر اقدام کند.
به هر حال ساخت چنین اثری که یک تریلر سیاسی و در عین حال اکشن با بار عاشقانه و اجتماعی از سوی یک کارگردان زن جوان که تعداد آثار سینمایی اش هنوز به اندازه انگشتان یک دست هم نرسیده، بسیار تحسین برانگیز است. او تنها از طریق ادبیات و روایت داستان ها با موضوع جنگ همراه بوده و برخلاف برخی از خبرنگاران و فیلمسازان حوزه دفاع مقدس در خط مقدم جبهه ها حضور نداشته؛ اما به نظر می رسد توانمندی بالای او در تصور دقیق از صحنه های تعقیب و گریز و درگیری، تنش های سیاسی و اجتماعی، تعصبات و رفتار رادیکال مذهبی و قومی و درک حالات عاطفی دارد.
نکته مهم این است که به طور قطع و یقین حمایت تمام قد تهیهکننده را در این اثر به وضوح می توان دید. تهیهکنندهای که توانسته با ایجاد ارتباط مناسب با تمام مراکز ذیربط با مسائل امنیتی، هنری و حتی بین الملل، همه امکانات مورد نیاز و ممکن برای ساخت این اثر را فراهم کند و شرایط روحی پشت صحنه را به بهترین شکل و در آرامش مناسبی مهیا کند تا تک تک افراد بتوانند بهترین خروجی را از خود به منصه ظهور برسانند که شاید از این منظر هم، این فیلم نمونه خوبی برای تعداد بسیاری از آثار سینمایی و سینماگران کشور باشد.
با توجه به ارتباط خانوادگی تهیه کننده و کارگردان ، از این منظر هم جای امیدواری دارد که ما برای دیدن آثار خوب بیشتر خیالمان راحت باشد و همه این نکات این نوید را می دهد که ما در آینده هم بتوانیم به تماشای آثار جذاب سینمایی و تامل برانگیز بیشتری از این هنرمند و یا بهتر بگویم زوج هنری توانمند بنشینیم.
ارسال نظر