English

در گفت‌وگو با نویسنده مطرح کرمانشاهی؛

تپه فتحعلی خان مبارزه با سانسور هویت اصیل کرمانشاهی است

آرش محمودی نویسنده و داستان‌نویس مطرح کشور گفت: یکی از دلایل سانسور گذشته، از بین بردن و مخدوش کردن قضاوت دیگران «قدرت، جامعه، طبقه‌ای خاص» است، درحالی‌که اصلاً لزومی به این کارها نیست و فکر می‌کنم این ‌یک پدیده‌ی من درآوردی است!

تپه فتحعلی خان مبارزه با سانسور هویت اصیل  کرمانشاهی است

به گزارش خبرگزاری موج کرمانشاه، اکثر آنان که از دور و نزدیک می‌شناسندش بیش از آنکه چهره‌اش در اذهانشان تداعی گردد، بیشتر به یاد داستان‌ها و آثار ماندگارش در کوچه‌پس‌کوچه‌های محله "تپه فتحعلی‌خان" و دیالوگ‌های ساده و صمیمی هم‌محله‌هایش می‌افتند.

آن‌قدر ساکت و آرام است که آدم فکر می‌کند که اگر روزها که سهل است، سال‌ها هم که بگذرد نتواند بیش از چند جمله محدود آن‌هم به‌زور منقاش را از زبانش بیرون بکشد... انگار تمام هیاهوی دیده‌ها و شنیده‌هایش از مردم و محله و جامعه را به زیور ذوق قریحه ذاتی در قالب واژه و کلمه و جمله درهم‌آمیخته و به قولی "حرف دلش را در دوات قریحه زده و با قلم ذوق به رشته تحریر درآورده است".

آرش محمودی نویسنده و داستان‌نویس مطرح کشور که زاده کرمانشاه است و مایه فخر هنر داستان‌نویسی این خطه نه به کلام بلکه به استناد ده‌ها جایزه بین‌المللی، کشوری و استانی که کسب کرده و در گفتگویی صمیمانه از ناگفته‌های این داستان‌نویس دوست‌داشتنی سخن گفته‌ایم....

سؤال اول را با بیوگرافی کلی شروع کنیم؟

آرش محمودی هستم اهل کرمانشاه و در محله‌ی تپه‌ی فتحعلی خان به دنیا آمده‌ام. دیپلم کامپیوتر دارم و قدری هم در دانشگاه خبرنگاری تحصیل‌ کرده‌ام.

مدت ۱۳ سال است که داستان کوتاه می‌نویسم و در کنار آن به روزنامه‌نگاری هم مشغولم؛ تاکنون سه کتاب نوشته‌ام که اولی مجموعه داستانی است به نام «آوای ایران» که در کشور ایتالیا و به زبان ایتالیایی منتشرشده است، دومین کتابم مجموعه روایت‌هایی از مردم محله‌ام بود به نام «تپه‌ی فتحعلی خان» که هنوز منتشرنشده و سومین اثرم هم مجموعه داستانی هست به نام «نیوکاسل» که به همت نشر «روزنه» منتشر شده است.

در حال حاضر هم دو کارگاه داستان فعالیت مستقیم دارم یکی در هفته‌نامه‌ی آوای کرمانشاه و یکی هم با همکاری محسن یاوری در شهر کتاب کرمانشاه برقرار است و امیدوارم منجر به اتفاقات خوبی برای داستان‌نویسی کرمانشاه شود.

تاکنون چه مقام‌ها و کارهای را انجام داده‌اید؟

مقام‌هایی که آوردم و البته زیاد هم به آن‌ها رجوع و تکیه نمی‌کنم شامل، داور جایزه ادبی کرمانشاه، داور جایزه چهارشنبه‌های داستانی تهران، داور جایزه داستان دانشگاه آزاد کرمانشاه، برگزیده جشنواره "متیل" یاسوج، برگزیده جایزه آفرینش تهران، برگزیده جایزه فرشته تهران، برگزیده جایزه بهاران تهران، برگزیده جایزه سقلاتون گچساران، برگزیده جایزه بانه کردستان، برگزیده جایزه "ورزیل" اردبیل، برگزیده جایزه آهن سیرجان، برگزیده جایزه بوشهر، برنده جایزه تک‌نگاری روزنامه هفت صبح. تهران، طنزنویسی برای روزنامه‌ی بهار تهران، دبیر سرویس ادبیات هفته‌نامه‌ی آوای کرمانشاه.

آرش محمودی نویسنده و داستان‌نویس

علاقه اولیه شما به داستان‌نویسی از چه زمانی به وجود آمد؟

راستش را بخواهید قصه از اینجا شروع شد که پدرم به ادبیات علاقه‌مند بودند و من از طریق ایشان با ادبیات آشنا شدم. از بچگی با اشعار سعدی و حافظ و خیام بزرگ شدم و صدای پدرم را همیشه می‌شنیدم که اشعار سعدی را می‌خواند و من گریزان بودم از شعر، اما کم‌کم که معانی را فهمیدم علاقه‌ام بیشتر شد. بعدتر با آثار صادق هدایت و علی‌اشرف درویشیان آشنا شدم و به‌واسطه ترجمه‌های صادق هدایت آثار «سارتر، کافکا و چخوف» را خواندم و از میان نویسندگان ایران ‌هم داستان‌های جلال آل احمد را خوانده بودم.

البته زمستان سال هشتادوپنج بود که برای اولین بار حس کردم می‌توانم بنویسم و شروع کردم به نوشتن یک اثر بلند که خیلی هم اثر بدی بود! اما آن زمان حس می‌کردم شاهکار ادبی خلق کرده‌ام!

در خصوص دوره‌هایی که در باب داستان‌نویسی گذرانده‌اید، کمی صحبت کنید؟

راستش نوشتن را جایی یاد نگرفتم. "احمد محمود" می‌گوید: «من می‌خواندم و بعد آمدم نوشتم» من داستان‌نویسی را به‌صورت آکادمیک پی نگرفتم و بیشتر با دوستانی که ذکرشان بخیر در "انجمن پی‌رنگ" مجتمع شهید آوینی جمع می‌شدیم و راجع به داستان حرف می‌زدیم، به همین سادگی. به نظرم اینکه خود فرد چقدر تلاش کند و چقدر بخواهد که نویسنده شود خیلی مهم است.

یک آرامش همیشگی در شما وجود دارد، این آرامش از کجا سرچشمه گرفته است؟

البته این نظر لطف شماست؛ ولی اگر بخواهم ریشه‌یابی کنم و جواب درستی بدهم از دلیل‌های آرامش این است که زیاد دنیا را جدی نمی‌گیرم، یعنی اصولاً آدم حساب‌گری نیستم و همین‌طوری یاغی بازی می‌زنم به دل حادثه که ممکن است به ضرر هم باشد ولی همین زندگی بی‌نقشه را دوست دارم.

به نظرم حسابگری و نقشه چیدن و دنبال راه گشتن آدم را پیر می‌کند، می‌بینم کسانی را که برای احوال‌پرسی کردن هم دودوتا چهارتا می‌کنند، مدام دنبال محاسبه‌ی سود و ضررشان هستند. خب که چه؟ حالا چهار تا دوست و غریبه را هم پیچاندی و مثلاً زرنگ‌بازی درآوردی آخرش؟ آخرش این است کلاهت پس معرکه است! من آدم رفیق‌بازی هستم و همین رفیق‌بازی احوالم را خوب می‌کند، مهم نیست نتیجه‌اش چه می‌شود ولی سعی می‌کنم آدم‌ها را دوست داشته باشم و با خلق‌وخویشان مدارا کنم. این به نظرم چند تا از رازهای آرامش است، راستش تا حالا ندیدم کسی بد کند و خیر ببیند ولی نمی‌دانم چرا مدام اصرار به حیله‌گری داریم! همیشه آدم بده رسوا میشه!

اثر آرش محمودی نویسنده و داستان‌نویس

نگاه داستان‌نویسی شما به روزنامه‌نگاری هم رسیده است، از چه زمانی وارد حیطه ژورنالیستی شدید؟

از میان شغل‌هایی که امتحان کردم، نویسندگی و داستان از همه‌شان مهم‌تر بوده اما روزنامه‌نگاری هم مکمل داستان است، در روزنامه‌نگاری می‌شود با زندگی آدم‌ها آشنا شد و زندگی مردم را تجربه کرد من با این پیش‌فرض به سمت روزنامه‌نگاری رفتم و در نشریه "نقد حال" مشغولِ کار شدم که آقای «نوری‌علاء» مدیرمسئول این نشریه به بنده کمک فراوانی نمود و من همیشه گفته‌ام که ایشان بسیار به بنده آموخته‌اند.

آقای نوری‌علاء صفحه ادبیات را به ما سپردند و از ایده‌های ما حمایت می‌کردند، به‌واسطه همین نگاه و با کمترین پول و بودجه ممکن خیلی از نویسندگان ایران را به کرمانشاه دعوت کردیم و جایزه ادبی کرمانشاه را هم برگزار کردیم که حرکت بسیار خوبی بود.

آیا نگارش روزنامه‌نگاری‌تان در نشریات کشوری هم بوده است، اگر جواب مثبت است در این خصوص کمی صحبت کنید، در این عرصه هم مقام داشته‌اید؟

در مسابقه‌ای به اسم «جایزه تک‌نگاری روزنامه هفت صبح» شرکت کردم. مسابقه به این شکل بود که به شما سوژه می‌دادند و باید در ۷ هفته از دلِ آن سوژه‌ها روایت می‌نوشتید. آنجا هم نفر اول شدم و با این روزنامه تا مدتی مشغول بودم، بعد به‌واسطه "احمد ابوالفتحی" که در میان نسل جدید نویسنده صاحب نامی است به «روزنامه بهار» دعوت شدم. یک سال و نیم در روزنامه بهار طنز سیاسی می‌نوشتم و الآن هم در خدمت رفقای آوای کرمانشاه و روزنگار هستم.

کمی صحبت‌ها را در باب داستان‌نویسی تخصصی کنیم، چه سبکی را در آثارتان بکار می‌برید؟

من نویسنده‌ی رئالیست و یا واقع‌گرا هستم و داستان‌هایی در این سیاق می‌نویسم.

به نظر شما داستان‌نویسی یک هنر ذاتی است و یا با ممارست و تخصص باید این هنر را کسب کرد؟

داستان‌نویسی ترکیبی از حس و دانش است؛ یعنی اول یک میل درونی است اما باید تربیت شود. داستان‌نویسی و در کل هنر، برخلاف تصور عامه‌ی مردم لزوماً برای سرگرمی نیست و کارکردهای اجتماعی سیاسی دارد، گاهی تأثیر یک داستان و یا اثر هنری از هزاران سیاستمدار و تفنگ و شمشیر بیشتر است.

آثار امروز کرمانشاه را چگونه می‌بینید، آیا داستان‌نویسی امروز کرمانشاه در دوران افول به سر می‌برد و یا در یک نوار ممتد یک سبک خاص تکرار می‌شود

خوشبختانه این خطه همیشه ستاره‌هایی جریان ساز و خارج از جریان! به ادبیات مملکت معرفی کرده...از میرزا باقر خسروی که رمان «شمس و طغرا» او اولین رمان ایرانی به معنی اسلوب غربی رمان است! تا "علی‌محمد افغانی" که رمان «شوهر آهوخانم» اش اولین رمان مدرن ایرانی خطاب می‌شود... تا علی‌اشرف درویشیان که جزو بزرگان دهه‌ی چهل و پنجاه است و مجموعه «آبشوران» اش فصلی نو و ملتهب را در سپهر ادبیات و بستر اجتماعی ایران رقم می‌زند و منصور یاقوتی با «زخم» در دوره‌ای همه‌ی توجهات را به خود می‌کشد...و سال‌های نزدیک‌تر که اسماعیل زرعی را داریم، بعد فرهاد حیدری گوران ظهور می‌کند با رمان «نفس تنگی» و بعد پیمان اسماعیلی با «جیب‌های بارانی‌ات را بگرد»، «برف و سمفونی ابری» «نگهبان» و «همین امشب برگردیم» خود را به‌عنوان یکی از بهترین‌های ادبیات معاصر تثبیت می‌کند و نویسنده‌ای در قواره‌ی جهانی است، همچنین "حامد  اسماعیلیون" که نویسنده‌ای شناخته‌شده و مهم در میان صداهای نسل جدید است.

"مجید اخگر" که از مترجمان معتبر حوزه‌ی ادبیات و فلسفه است و "سمیرا رشیدپور" که هم مترجم سرشناسی است هم داستان‌نویس قابلی...همه‌ی این اسامی به‌نوعی بخش مهمی از اعتبار ادبیات‌اند که در ظرف ملی می‌شود عیارشان را سنجید اما وقتی در اقلیم ادبی کرمانشاه قرار باشد ایشان را ببینیم، بستری درخور برای تحلیل و جایگاهشان نمی‌توان یافت...با این توضیح و درنهایت می‌توان گفت که به‌هرحال «مؤلف» کرمانشاهی همچنان مسیر شخصیِ خود را پیدا می‌کند و ادامه می‌دهد همچنان که در هر برهه و دهه‌ای کرمانشاه نماینده‌ای شایسته در ساحت ادبیات ملی داشته ولی یکی از مهم‌ترین مشکلات ادبیات داستانی کرمانشاه وجود افراد غیرمتخصص و بی تعهد در رأس بعضی کانون‌ها و انجمن‌هاست.

این افراد با توجه به عدم آگاهی و درک از جایگاه و نقش ادبیات داستانی کرمانشاه، به دنبال دارودسته درست کردن و ژانگولر بازی و در کار دیگران دخالت کردن و سنگ پیش پای نویسندگان انداختن و... یک‌جور زد و بند هستند. و البته به لطف خدا همیشه هم بازنده ماجرا بوده‌اند چون ذات ادبیات بهترین حذف‌کننده است! اگر کسی برای چیزی غیر از ادبیات به این عرصه ورود کرده باشد بعد از اندکی دستش رو می‌شود و کنار می‌رود.

نگارش داستان‌نویسی و ارائه سبک گزارش در نشریات، این دو چه تفاوتی باهم دارند؟

بین روزنامه‌نگاری و داستان‌نویسی تفاوت بسیار است، در روزنامه‌نگاری ما صرفاً با انتقال خبر به ساده‌ترین شکل ممکن مواجهیم؛ نثر ساده و بی‌هیچ آرایه‌ای اما داستان به نظم اوج و غایت زبان‌شناسی و معناست.

آنچه در داستان و زبان اتفاق می‌افتد بسیار پیچیده و سخت است، به قول حضرت خیام که فرمود: «نوشتن را فضیلتی است سخت و بزرگ که هیچ فضیلتی به آن نرسد.!» این نوشتنی که مدنظر خیام است در پیچیدگی و اسرار است.

به نظر شما داستان‌نویسی در ایران اجتماعی است یا سیاسی؟

همه‌چیز در ایران سیاسی است! مخصوصاً هنر و ادبیات، در طول تاریخ هم همین بوده و نویسندگان و شاعران ما از پرچم‌داران مطالبه و مبارزه بوده‌اند.

 

از این مطلعم که یک گروه صمیمی از جمعی از نویسندگان و یا علاقه‌مندان به این هنر به‌صورت هفتگی دورهم جمع می‌شوید، کمی در باب این دورهمی و روند کاریتان صحبت کنید.

بله دو جلسه خوب و تأثیرگذار داریم در شهرکتاب و یک جلسه کارگاهی و حرفه‌ای هم در دفتر آوای کرمانشاه. انجمن سار به همت «محسن یاوری» تأسیس‌شده و من هم در کنار ایشان بخشی از کارها را انجام می‌دهم، آقای دکتر محسن احمدوندی هم مسئولیت جلسه «عصر گفت‌وگو» را بر عهده دارد و مردم آنجا در مورد کتاب‌هایی که خوانده‌اند با هم گپ و گفت می‌کنند که این ایده با استقبال مردم روبه‌رو شده و خیلی هم تأثیرگذار بوده است.

انجمن سار تخصصاً راجع به ادبیات داستانی صحبت می‌کند اما در عصر گفتگو محدودیت خاصی وجود ندارد و بیشتر هدف آن تشویق مردم به مطالعه است البته در این جلسه هرماه یک رمان مهم ادبیات ایران را نقد می‌کنیم.

یک نکته، "تپه فتحعلی خان" که کم‌وبیش در آثارتان وجود دارد، دلیل این وجود این مکان چیست؟

بحث مفصلی است، من معتقدم گذشته هرگز نمی‌گذرد و ما نمی‌توانیم و نباید گذشته را پاک‌کنیم از طرفی من همیشه در برخوردم با بچه‌های محله‌ام و دیگر محله‌های پایین‌شهر یک مسئله را زیاد می‌بینم، اینکه اغلب ایشان هویت و گذشته‌شان را سانسور می‌کنند انگار کسر شأن می‌شود که مثلاً بگویند بچه‌ی "کل هواس" و "رشیدی" و "جمخانه" اند، درحالی‌که اتفاقاً روح و هویت کرمانشاه دقیقاً در همین محله‌ها و خیابان‌هاست.

این سانسور دلایل بسیاری دارد اما یکی از دلیل‌هایش از بین بردن و مخدوش کردن قضاوت دیگران «قدرت، جامعه، طبقه‌ای خاص» است، این بچه‌ها برای مقبولیت و کسب منزلت مجبور می‌شوند خود و گذشته‌ی خود را حذف کنند و در جلد جدیدی فرو بروند. درحالی‌که اصلاً لزومی به این کارها نیست و فکر می‌کنم این‌یک پدیده‌ی من درآوردی است! برای همین من بیان کردن و عیان کردن محله و زیست‌گاهم در آثارم نقشی برجسته دارد، هرچند این قضیه را هم مایه تفاخر و مزیت بر دیگر محله‌ها نمی‌دانم اما من برای مبارزه با این میل به حذف و سانسور این کار را می‌کنم، سانسوری که اگر حواسمان به آن‌ها نباشد، همه‌چیز ما را از ما خواهد گرفت...

رابطه‌تان با فضای مجازی چگونه است؟

در حد باخبر شدن از اوضاع احوال مردم، فضای مجازی را رصد می‌کنم و در آن حضور دارم. به‌هرحال می‌شود نمایی کلی از جامعه را در این فضای تازه ورود، ببینی و به نظرم باید نسبت به آن دقت کنیم و بی‌تفاوت نباشیم اما نباید در آن غرق شویم.

دغدغه آرش محمودی برای ایران و کرمانشاه چیست؟

دغدغه‌ام برای ایران و کرمانشاه دغدغه‌ی آزادی است، شاید حرف کلی باشد و تعابیر بسیاری بتوان از آن ارائه داد اما فکر می‌کنم همه‌چیز درگرو آزادی است و ما باید به‌اندازه توان و دانش خود برای تحقق زیرشاخه‌های آن تلاش کنیم اما راستش یکی از بزرگ‌ترین آرزوهای زندگی شخصی من این است که یک روزی بتوانم آن‌طور که دوست دارم برای کودکان سرطانی شهرم قدم مثبتی بردارم کاری که دولت‌مردان کشورم در انجامش عاجز و ناتوان‌اند!

منزل پدربزرگ من در نزدیکی بیمارستان دکتر محمد کرمانشاهی است و من همیشه شاهد اتفاقات تلخ و تراژیکی بودم. کودکان بی‌گناهی که به خاطر چند قلم دارو جان خودشان را از دست دادند، خیلی دردناک است که شاهد باشی و به‌جز اعتراض و نوشتن در نشریات یا فضای مجازی کاری از دستد برنیاید، به‌هرحال امیدوارم خداوند این فرصت را به من بدهد و بتوانم به آرزویم برسم.

کلام آخر؟

مواظب تنهایی‌هایمان باشیم. یادم است دوران راهنمایی آقای آل آقا، معلم بازنشسته‌ای بود که دعوتش می‌کردند به مدارس تا برای بچه‌ها صحبت کند و نکات پندآموز بگوید، یک‌بار که ایشان به مدرسه‌ی ما آمدند حرفی زدند که هیچ‌وقت از یادم نمی‌رود. ایشان گفتند «مواظب تنهایی‌تان باشید چون در روز حساب، حضرت حق عیار شما را به‌واسطه‌ی اعمال و رفتار و کردارتان در زمان تنهایی می‌سنجد». اینکه در تنهایی‌ها راجع به دیگران چطور فکر می‌کنیم و در خلوت خودمان چطور آدمی هستیم فارغ از اینکه چه دین و مذهب و مرام و مسلکی داریم، به نظرم این قضیه برای همه‌ی ما یک اصل مهم است اینکه در خفا هم انسان باشیم، نه‌فقط در ظاهر و در جمع ادای انسان‌ها را دربیاوریم.

آیا این خبر مفید بود؟
خبرنگار:
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری موج در وب منتشر خواهد شد.

پیام هایی که حاوی تهمت و افترا باشد منتشر نخواهد شد.

پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیرمرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

ارسال نظر

مهمترین اخبار

گفتگو

آخرین اخبار گروه

پربازدیدترین گروه