نقدی بر اثر محمد مساوات به بهانه حضور در جشنواره تئاتر فجر؛
بیگانه در خانه، در باب مهاجرت و کمی هویت
شهاب حسینی در یک نشست خبری ضمن انتقاد صریح از عدم نمایش آشغال های دوست داشتنی و کناره گیری کارگردان پیشکسوت از حضور در جشنواره فجر، این اقدام او را تفرقه افکنانه خواند.
سرویس فرهنگی خبرگزاری موج: «بیگانه در خانه» نام نمایشی است به کارگردانی محمد مساوات، با بازی رومینا مومنی(زن)، محمدعلیمحمدی(شوهر)، علی حافظپور(فیلمبردار) و نوید محمدزاده (پیرزن همسایه) که در سی و هشتمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر در سالن اصلی تئاتر شهر به روی صحنه رفت.
این نمایش داستان زوج جوان مهاجری را روایت میکند که در خانهای کوچک در طبقه هشتم ساختمانی قدیمی در کشوری که نامی از آن برده نمیشود، زندگی میکنند. کاراکتر سوم، پیرزن نیمه دیوانه و عجیب همسایه است که شوهرش در جنگ ناپدید شده است (از خلال روایت پیرزن از جنگ جهانی و زبانش میتوان حدس زد که در کشور آلمان هستند.) دو شخصیت که فقط در موردشان صحبت میشود و دیده نمیشوند، فیفی حیوان خانگی زوج جوان و ای-ال-سون دوست مجازی زن هستند. جالب اینجاست که فقط این دو اسامیای هرچند عجیب دارند و دیگران فاقد نام هستند. شخصیت عجیب فیلم بردار نیز از میانه داستان و با مسافرت کاری مرد ظاهر میشود، کسی که فقط برای مخاطب قابل دیدن است اما زوج جوان حضورش را احساس میکنند.
پرداخته نشدن به وجوهی از کاراکترها و پاسخ ندادن به این سولات که چرا این زوج به اینجا مهاجرت کردهاند؟ پیوند عاطفی، حرفهای و یا حتی جنسی میان آنها در چه سطحی است؟ ضعف داستان محسوب نمیشود و در خدمت مفهوم هویت یا بیهویتی قرار میگیرد. این فقدانها از جنس فرم تصویربرداری، نقشه خانه و دکور صحنه است. در طول مدت نمایش هیچ وقت اتاق خواب این زوج نشان داده نمیشود و مبهم بودن رابطهی زناشویی آنها را تشدید میکند. مانند جعبهی پیرزن که تا نزدیک انتهای کار بسته میماند. ناپدید شدن حلقهی مرد با شروع رابطهی زن و ای-ال-سون نیز از همین جنس است. حلقهای که گم میشود تا هویت مرد به عنوان شوهر متزلزل شود.
حضور و نمایش آثار سینمایی، نقاشی و موسیقیهای قرن بیستم و حتی اجرای چهار دقیقه و سیوهفت ثانیهی جان کیج، بینابینیتی است که باز در خدمت هویت قرار میگیرد. و لایهای از داستان را روایت میکند. در صحنهای که مرد زنش را تشویق به ادامهی رابطهی مجازی میکند. سکانسی از فیلم هیچکاک را میبینیم که در آن نورمن، مرد جوان مبتلا به اختلالات شخصیتی و جنسی با لذتی سادیستی در حال خوردن چیزی، جسد یک زن جوان را در باطلاق غرق میکند. و باز در صحنهای دیگر زمانی که زن از حضور بیگانهای در خانه وحشتزده چاقویی در دست گرفته، سکانس معروف حمام در فیلم روانی را میبینیم که در آن قاتل چاقو به دست به زنی در حمام حمله میکند. این عوض شدن جای چاقو میان قربانی و قاتل شبیه همان دیاگوگ شاخص نمایش است که در آن زن میگوید: «وفاداری یه تفنگه که روبه روی آینه جلوی خودت میگیری... خیانت اما همون تفنگه، برعکس رو به خودت، وسط پیشونیت...»
استفاده از فیلم روانی به صحنه های نمایش محدود نمیشود. بعد از اجرا، نوید محمدزاده با کلاه پیرزن روی سن میآید و این تداوم نمایش است. پیرزنی که در فیلم هیچکاک هم واقعیت ندارد. پسر جوانی که در قالب پیرنی دیوانه و مزاحم ظاهر می شود. به این ترتیب حتی بازیها هم در خدمت مفهوم هویت قرار میگیرند.
آخرین صحنه، نمایش اکسپرسیو دو گوزن یا دو انسان مسخ شده است که دیگر حرف نمیزنند. آیا پیرزن موفق شده رابطه ناتمام و ناکام خودش را به پایان برساند و خوابش تعبیر شده؟ این سوالی است که قادر به پاسخ دادن به آن نیستیم. و ظاهرا مساوات نیز بیشتر به دنبال ایجاد سوال است تا پاسخ به آن ها.
ارسال نظر