در گفت و گوی صمیمی با شاعری از جنس زنان؛
گاهی فصلها هم کوچ میکنند
نگاهی تازه و اعتراضی به محدودیتهایی که جامعه امروز زنان ما را در خود احاطه کرده است ، همگی در مجموعهای از زبان دل فرحناز متعالی با عنوان " گاهی فصلها هم کوچ میکنند" گردآوری و منتشرشده است.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری موج کرمانشاه، آزادی واژه ای تکهجایی که اگرچه در نگاه اول بسیار بدیهی و آشکار به نظر میرسد اما قطعاً در اعماق خود بار سنگینی از تجربیات تلخ و شیرین گذشته تاکنون را به یدک میکشد و دراینبین شاید سهم ادبیات و فرهنگ و بهخصوص شعر از همه بیشتر باشد و وقتی آزادی و آزاد نوشتن را در کنار نسل امروز و زن قرار دهی بهطورقطع مفاهیمی بس سنگین و گاها تندوتیز را در دل خود میپرورد که بیشتر زائده ادوار معاصر است.
شعر آزاد بهعنوان شاخهای جداناشدنی از شعر نو که میراث گرانبهای چند دهه اخیر و بهخصوص نیما یوشیج، پیامآور این مهم است که ذهن خلاق را از تنگنای بایدونبایدهای عروضی و قافیهای رهانیده و به ضم بانو فرحناز چراغی دغدغه امروز جامعه بهویژه جامعه زنان را بیان کند.
" گاهی فصلها هم کوچ میکنند" نام اثر خانم فرحناز چراغی شاعره کرمانشاهی است که در قالب شعر آزاد به بیان دغدغههای زنانه در دنیای مدرنیته امروز میپردازد و بهانهای شده است که در گفتوگویی صمیمانه پای صحبتهای او بنشینیم.
" این مستند بریدهی حوادثی ست
که در هیچ بیمارستانی بخیه نخواهد شد
فریادی که به گوش روزنامهها نمیرسد "
*** بهعنوان سؤال اول چرا و چگونه شعر آزاد؟
سرودن شعر برای من نهتنها یک ذوق و قریحه ذاتی بلکه، دنیایی از گفتههایی بوده که دوست داشتم بیحدومرز آنها را بیان کنم و ازآنجاییکه ایران و ایرانی سابقهای کهن در سرودن اشعار موزون دارد، وارد شدن به مسیرهای تازه کمی سخت به نظر میرسید چراکه علاوه بر نوعی سنتشکنی در قالب شعری میبایست کوله باری از تجربه و اطلاعات روز را برای سرودن شعر آزاد داشته باشی؛ ازاینرو فعالیتم را بهطور حرفهای ۱۰ سال است که شروع کرده و طی این مدت ابتدا با حوزه هنری کرمانشاه و سپس بهصورت ۴ سال مداوم با انجمن آفتاب کارکردم و حضور فعال داشتم والان چند سالی است که بهواسطهی جمعآوری و نشر آثارم بهصورت دورادور در جامعه شعری و به شکل حضور در دنیای مجازی فعالیت میکنم.
" زنی شکسته در روسریام گرهخورده
از گلوی خودش پایین نمیرود
بیا باهم سقوط کنیم "
*** زن بهعنوان واژه کلیدی در شعر شما چه نقشی دارد؟
واقعیت این است که من بیش از آنکه شاعر باشم یک زنم، زنی با تمام بایدها و نبایدهای انتزاعی جامعه و به طبع محدودیتها و بیعدالتیهایی که بهواسطهی جنسیتش در حق او میشود و همانطور که گفتم، آزاد سرودن را انتخاب کردم که زبان گویای دردها، رنجها و محدودیتهای زنانه باشم.
زندگی امروزی که ما با آن سروکار داریم دیگر رنگ و بوی عاشقانههای اشعار موزون گذشته را ندارد و اگرچه دنیا پیشرفت کرده اما هنوز قانون آن را مردانی وضع میکنند که در آن اول مصالح و رفاه مردانه خود را مدنظر دارند تا آرامش و عشق به جنس مخالفشان را و به نظرم در یک نگاه واقعبینانه به اجتماع امروز اگر به زن بهواسطهی تمام تواناییهایش بی محدودیت توجه شود، قطعاً سهم بس بزرگتری را روند پیش روی دنیا و اجتماع شاهد خواهیم بود.
" به اسارت آشپزخانه درآمدهام
هی تو را الک میکنم/ از حرفهایت بهانههای الکی میریزد
خودش را رنده نمیکند/ زنی که از ارتفاع تفکرش میترسی..."
*** " گاهی فصلها هم کوچ میکنند" آیا مقدمهای است برای سرودن اشعار دوباره در این باب و یا تغییر مسیر میدهید؟
ناگفته پیداست که اشعار ادوار کهن ما به سبب بیان دیدگاههای کلی بیشتر بیس کلیگویی گام نهاده به شکلی که اگر پایان ابیات ازایندست نام شاعر را ذکر نکنی به طبع تشخیص سراینده مشکل خواهد بود، ازاینرو سعی من بر این مهم بود که کاری متفاوت از دیگران انجام دهم و درواقع زبان شعرم مختص دیدگاه و تفکر خودم باشد و ا طرفی بتوانم با زبانی زیبا و احساسی دغدغهی همجنسانم را به گوش همه برسانم.
*** آیا کرمانشاه سابقهای بهواسطهی سرودن شعر آزاد دارد؟
در کرمانشاه به لحاظ سابقهی زمانی مهد غزلسرایی بوده و در این زمینه هم ناموران بزرگی را در دل خود پرورش داده است اما واقعیت این است زمانی که من سرودن شعر آزاد را شروع کردم اصلاً فضای مناسبی وجود نداشت کما اینکه در حال حاضر هم شاید تعداد شاعرانی که در این سبک در استان ما مشغول به فعالیت هستند محدود و اندک است، ازاینرو من حوزه فعالیتم را بیشتر با دوستان و همکارانی که از طریق شبکههای مجازی با آنها آشنا شدم، وسعت بخشیدم.
" به ادامهات فکر میکنی
به کاسهی صبری که سر میرود
از زنی که اجاقت را روشن نخواهد کرد..."
***بااینهمه فرازوفرود چگونه اثرتان را چاپ کردید؟
چاپ و آنهمه دردسر و دلسردی....، وقتی به آن فکر میکنم زمانهای خوبی در ذهنم تداعی نمیشود، آنهمه آمدنها و رفتنها، آنهمه شرط و شروط، بعضاً بارها دلسرد شدن از انتشار آثارم....، شاید این تجربیات تلخی که من بهواسطهی نشر کتابم داشتم، با حاصل بازخورد بالای اثرم همراه نبود، دیگر هیچگاه به تکرار دوباره آن فکر نمیکردم.
شاید باورش سخت باشد اما کسی که میخواهد یک اثر را چاپ کند نهتنها باید مؤلف باشد، باید ناشر مؤلف، توزیعکننده کتاب و حتی پذیرنده عواقب مالی اثرش نیز باشد به شکلی که به هر جا مراجعه میکردم ناشران محترم پیش از آنکه هزینه چاپ را مدنظر داشته باشند با کوهی از شرط و شروط و اماواگر روبرویم میساختند که کوچکترین آن، توزیع کردن حجم زیادی از کتابم بهصورت شخصی بود.
*** چگونه موفق شدید که بالاخره این اثر را چاپ و انتشار دهید؟
نشر فصل پنجم درواقع تنها موسسهای بود که در بین آنهمه ناامیدی نسبت به اثر من و دغدغه و وسواسی که برای انتشار اشعارم داشتم توجه کرد و با چاپ هفتصد جلد، عملاً توزیع و انتشار دویست جلد از کتابم را بر عهده گرفت و مابقی آن را نیز خودم و با کمک دوستان دیگرم از شهرهای دیگر همچون اصفهان، دزفول و... انجام داد.
" حس زنانگیام را غلاف کردهام
تیر نخواهد کشید/ حتی اگر انگشت اشارهای
ماشه را کشیده باشد"
*** آیا از انتشار کتابتان راضی هستید؟
خدا را شکر، امروز که اینجا هستم و باگذشت این مدتزمان از چاپ گ گاهی فصلها هم کوچ میکنند" میگذرد به این یقین رسیدهام که آنهمه دغدغه و وسواس چندساله در انتخاب شعر که شاید از بین قریب به صد اثر این سی مجموعه را جمع کردم و باآنهمه خوندل خوردنها برای چاپ شدنش، امروز با این استقبال و بازخورد خوب، خستگی بر تنم سنگینی نمیکند و خوشحالم که توانستهام آنچه را که در دل داشتم خوب منتقل کردم.
از رخنهی موریانههاست
یا عنکبوتهایی که در جمجمهاش تار تنیدهاند؟
صدای افکارش از اعماق تاریخ بلند میشود پدر
خواب دخترانی را میبیند
با پیشانی کوتاه
که سینهی قبرستان را زندهزنده مکیدهاند
شیما فتحی
این مطلب، یک خبر آگهی بوده و در محتوای آن هیچ نظری ندارد.
ارسال نظر