در گفتگو با موسی بندری؛
ادبیات جای بوس دادن نیست / نقد نگاه ابزاری در مقابل نگاه جدی به ادبیات
امروزه سیاستزدایی باعث رنگ باختن بسیاری از مفاهیم جدی مثل هنر و ادبیات شده است. سطحینگری و تفنن جایگزین جدیت در امر خلاقه شده و هنر و هنرمند جدی را به انزوا رانده است. امروز تفکر و بحث دراینباره از ضروریات جامعهی هنری ایران است. ازاینرو با «موسی بندری» همراه شدهایم تا از دریچهی نگاه او به این مقولات بپردازیم.
به گزارش خبرگزاری موج هرمزگان، امروزه سیاستزدایی باعث رنگ باختن بسیاری از مفاهیم جدی مثل هنر و ادبیات شده است. سطحینگری و تفنن جایگزین جدیت در امر خلاقه شده و هنر و هنرمند جدی را به انزوا رانده است. امروز تفکر و بحث دراینباره از ضروریات جامعهی هنری ایران است. ازاینرو با «موسی بندری» همراه شدهایم تا از دریچهی نگاه او به این مقولات بپردازیم.
بندری شاعر و نویسندهی ساکن بندرعباس و چهرهای نامآشنا در ادبیات ایران به شمار میآید از او آثاری چون «فعلهایی که در غیاب تو صرف میشوند» (مجموعه شعر)، «صدایی که پر از بارون بارونه» (مجموعه شعر)، «عاشقانهی راننده کرایه کش» (مجموعه شعر)، «گزارش موسینا از پشت شمشادها» (مجموعه داستان)، خانواده جمعه (رمان)، «تاریخ اسکلهها» (رمان) و... به چاپ رسیده است.
آقای بندری به نظر شما در حال حاضر ادبیات ایران وضعیتی جدی را دنبال میکند؟
تا به ادبیات چگونه نگاه کنیم. به قول «غلامحسین ساعدی» هر پدیدهای دو وجه دارد خودش و مشابهش. ادبیات جدی ایران یا بهبیاندیگر آنهایی که ادبیات برایشان جدی است و جنبهی ابزاری ندارد همچنان با جدیت کار میکنند و خوب هم کار میکند. البته اینکه این آثار بازتاب دارد یا در سطح عمومی ارائه میشود یا خیر مسالهی دیگری است و دلایل خاص خودش را دارد.
میخواهم بگویم در این مقوله دو گروه وجود دارند. گروه اول آنهایی هستند که در شعر، داستان و حتی نقد با جدیت کار میکنند. این افراد ادبیات برایشان جدی و اصل است و دستهی دوم آنهایی هستند که ادبیات برایشان ابزار است، البته آنها هم به نحوی کار میکنند و دستشان هم درد نکند. بههرحال هرکسی از ظن خود شد یار من. گرچه به نظر من ادبیات جای بوس دادن نیست.
در این میان از نقد چه جایگاهی برخوردار است؟
باید بگویم که فقدان نقد (بخصوص در ادبیات معاصر) از بدو پیدایش آن مشخص است. هرچند که «نیما یوشیج» بهعنوان آغازگر ادبیات مدرن، در کنار شعر، مبانی نقد و تئوری را نیز دنبال میکند؛ اما منتقدی نبوده که از بیرون گود و با نگاهی بیرونی وظیفهی نقد را بر عهده داشته باشد. این خلأ و فقدان تا به امروز زخمهی خود را بر پیکر ادبیات وارد کرده است. گرچه به شکل محدود بزرگی مثل «محمد حقوقی» و تا جایی «عبدالعلی دستغیب» به مقولهی نقد پرداختهاند یا ژرفتر از این دو «رضا براهنی» البته تا زمانی که بیرون از گود قرار داشت یعنی در کار خلق اثر ادبی نبود نگاه ژرفتری نسبت به مقولهی نقد ادبی کرده است. البته کسانی نظیر «هوشنگ گلشیری» نیز هستند که از دریچهی نقد به ادبیات داستانی ایران پرداختهاند. اما همانگونه که گفتم همهی این افراد در درون گود هستند یعنی پیش از اینکه منتقد باشند داستاننویس یا شاعر هستند. نقد علمی ست که موضوعیت آن اثر خلقشده باشد. اینجاست که فرد منتقد یا باید دارای دانش بوده و یا تجربهی کار داشته باشد. حتی براهنی که تحصیلات دانشگاهی در این مورد دارد برای من دارای اما و اگر است. چرا اینکه باید دید در دانشگاهها چه چیزی تدریس میشود. حتی اگر تحصیلات را هم بپذیریم بهزعم من در به انجام رساندن هر کاری به نحو احسن، داشتن جوهره بسیار اهمیت دارد. برای مثال در شغل مکانیکی فردی بهتر از سایر تعمیرکاران است که جوهرهی این کار را داشته باشد. در خصوص نقد هم به نظر من منتقدانی موفق هستند که جوهرهی نقادانه نسبت به جهان در وجود آنها قرار دارد. بههرروی همانگونه که گفتم فقدان منتقد در فضای ادبیات معاصر باعث شده است که دوغ و دوشاب قاطى شود.
برای روشنتر شدن مطلب مثالی ملموس در این مورد سراغ دارید؟
اگر برشی بزنم و در بخش خاصی از ادبیات یعنی شعر دقیق شوم بهطور مثال در مقولهی سادهای مثل «شعر دههی هفتاد» هیچگونه مبانی تئوری وجود ندارد. کسانی در دههی هفتاد درزمینهی شعر فعال بودهاند اما هیچ مبانی نظری وجود ندارد که به چگونگی ظهور این نوع شعر پرداخته باشد یا بگوید شاعران دههی هفتادی به کدام المانها توجه داشته و چهکار کردهاند. این در حالی است که امروز هرکسی ادعای پدری دارد. اولین کسی که در مورد شعر دگر ایران صحبت کرد «سید علی صالحی» است که در مقالهای بنام «شعر و معیارهای آن» که در مجلهی «دنیای سخن» چاپشده به این موضوع پرداخته است. دومین جریانی که راجع به این مقوله صحبت کرد جریانی موسوم به «شعر و حرکت» و سومین نفر نیز دکتر براهنی بود. در مورد «شعر پستمدرن» نیز برای نخستین بار من این اصطلاح را بکار بردم؛ اما متأسفانه دنیای تبلیغات چیز دیگری میگوید. کسی لازم است همت کند و تمام نشریات دههی شصت به بعد را در کل کشور بررسی کند. دلیلی وجود نداشت که من در نشریات پایتخت قلم بزنم چراکه در این جغرافیا زندگی میکردم و مطالبم را در نشریات اینجا چاپ میکردم. یا آقای «علیرضا پنجهای» که در «کاه ده» مینوشت یا مطالبی که در «روزان» خوزستان چاپ میشد و ازایندست؛ اما متأسفانه سیستم منسجمی برای بایگانی این نشریات حداقل در هرمزگان وجود ندارد ازاینروست که در حال حاضر با این بلبشو مواجه هستیم و هرکسی ادعای پدری میکند. درحالیکه کسی نمیگوید منظور از شعر دههی هفتاد چیست؟ منظور شعری است که در دههی هفتاد رخداده است؟ یا شعری که دارای مؤلفههایی است که خود را از شعر ماقبل دههی هفتاد متمایز میکند؟ اگر مؤلفهای وجود دارد این مؤلفههای چه هستند؟
حتی بررسی جامعهشناختی در خصوص بستر اجتماعی ظهور این نوع شعر که بسیار حائز اهمیت است نیز وجود ندارد. همانگونه تحولات تاریخی که در دههی سی رخ میدهد را میتوان بستری برای ظهور فردی چون نیما دانست. در همان دوران است که مدرنیته در ایران در حال شکلگیری است و اگر بپذیریم که مدرنیته هالهی فرهنگی نظام سرمایهداری است میتوانیم اینگونه بیان کنیم که نطفهی سرمایهداری از دوران صفوی در ایران شکل میگیرد، در دوران قاجار استحکاماتی مییابد و در عصر پهلوی تحکیم آن تا جایی ست که حاکمیت را به دست میگیرد. درنتیجهی بروز نظام سرمایهداری مدرنیته نیز حاکم و فراگیر میشود؛ و این مقوله یعنی مدرنیته در ذهن پیشگامان، نه آحاد مردم جرقه میزند و زمینهساز مسائل فرهنگی میشود.
بده بستانها و تعارفاتی که در دنیای هنر و ادبیات صورت میگیرد چه نمودی در وضعیت این مقولات جدی دارد؟
در ابتدا هم گفتم هر پدیدهای دو وجه دارد، به نظر من هیچگونه بده بستانی نمیتواند به مقولهی هنر جدی لطمه وارد کند؛ اما لطمهای که وجود دارد در عرصهی عمومی آن است و شاید هنرمند جدی را به انزوا بکشاند. ما در عصری زندگی میکنیم که سرمایهداری و دلالی حاکم برجهان است. در دلالی هم یکی از مؤلفهها همین بده و بستانهاست و غیرازاین هم نیست و نباید هم باشد؛ اما هنرمندی که به شکل جدی به هنر میپردازد راه خود را دنبال میکند. هنر جدی تریبون و ابزار تبلیغاتی ندارد و از سویی با ممنوعیتهایی برای انتشار نیز روبروست همینها میتواند عاملی برای سرخوردگی و انزوای هنرمند باشد؛ اما این را به جد میگویم که هنرمند جدی نه خم به ابرو میآورد و نه ناراحت میشود بلکه در پاسخ به این بیمهری کار جدی خود را دنبال میکند. چراکه اگر کسی اعتقاد داشته باشد که باید جدی کار کند دیگر غصهای ندارد. مقولاتی را در بستر اجتماعی در نظر بگیرید که به مد تبدیل و پس از مدتی فراموش میشوند اینها چه اهمیتی دارد آنچه ماندگار است خارج از این وضعیت قرار میگیرد.
واکنش یک روشنفکر به این مقولات چگونه باید باشد؟
در این خصوص میشود به دو شکل واکنش نشان داد؛ اول اینکه با ترویج ادبیات یا هنر جدی نسبت به این وضعیت واکنش نشان داد که خواهم گفت چگونه و نوع دوم واکنش سروکله زدن باکسانی است که بهراستی حرفت را نمیفهمند اما دارای پشتوانه مالی، بستر تبلیغاتی، تریبون و ... هستند. پس بجای انرژی گذاشتن و واکنش درگیرانه که شاید موجب نومیدی نیز بشود بهزعم من باید با جدیت به مقولهی هنر پرداخت تا با ترویج آن بتوانیم الگوی صحیحی را نیز به دست داده باشیم. البته این را هم باید بگویم که طبیعی است در وضعیتی که همهچیز تفننی شده است کسی از قیافهی ادبیات یا هنر جدی خوشش نیاید؛ اما باید سخت مطالعه کرد، آن را به سمت امر خلاقه سوق داد و با معرفی استعدادهایی که به مقولهی هنر به شکل جدی میپردازند در برابر این مسائل ایستاد.
به نظر شما چگونه میتوان مسئولت جغرافیایی خود را در هنر به انجام رساند درحالیکه دچار کلیشههایی مثل تکرار عناصر بومی (مثل آنچه در حوزهی نمایش در حال حاضر در هرمزگان میبینیم) نشد؟
اولین بار تئاتر جدی در استان هرمزگان توسط «عبدالهادی معتمدی» شکل گرفت و در آن از المانهای بومی استفاده شد بخصوص در «نمایشهای زار» که توسط او اجرا شدند. بعدها «زهرا دامنپاک» با اجرای نمایشنامه «بیبری» توانست از المانهای بومی در پیشبرد اهداف هنریاش بهره ببرد؛ اما چون دنیای آنها دنیای مدرنی بود، المان بومی در خدمت امر مدرن قرار میگرفت و رفتهرفته این موضوع مورد استقبال تئاتر ایران قرار گرفت و درنتیجه به شکل الگویی درآمد که پسازآن مدام تکرار شد. در برخی از آثاری که در آن زمان در هرمزگان اجرا میشد بیتوجه به اینکه هرمزگان با ورود به عصر مدرن تغییر کرده است هنوز از نمادهایی چون «لُنگ» و «کلاه دال» استفاده میشد غافل از اینکه این نمادها رنگباختهاند و حالا «اسکلهی رجایی» و کانتینرها به نماد این جغرافیا بدل شدهاند.
در فضای دیگری که من نام آن را در اصطلاح «پستمدرن» گذاشتهام کسانی چون «ابراهیم پشت کوهی» این وضعیت را تغییر دادند البته که در این میان حضور او در میان پستمدرنیسمها و افرادی که در هرمزگان ادبیات جدی کار میکردند بیتأثیر نبود. پشت کوهی عناصر بومی را در خدمت یک مفهوم جهانی قرارداد نه اینکه مفهوم جهانی را به خدمت عناصر بومی درآورد؛ اما به دلیل بسترهای اجتماعی حاکم بر جامعه این موضوع نیز در اثر تکرار به کلیشه بدل شد و هرگز دیگر شاهد نمایشی چون «دوپای آویزان» که مقولههای تازهای را معرفی میکرد از او نبودیم. زمانی نقدی در مورد «کارگردانی مدیریتی» نوشتم که در آن اشارهکردهام پشت کوهی این مقوله را برای نخستین بار است که در دنیا مطرح میکند و بهتر است که روی این موضوع مانور داشته باشد. گوش شنوایی نبود؛ البته حق با پشت کوهی بود چراکه هیچوقت منظور من را نفهمید و دچار همان عارضهای شد که گریبان دیگرانی راهم در این استان گرفته است. بهطور مثال در کار «آوازهخوان طاس» اثر «اوژن یونسکو» که گروهی در بندرعباس اجرا کرد میبینیم که تا جایی از عناصر بومی بهخوبی استفادهشده است اما چون آگاهی درستی در این خصوص وجود ندارد و کارگردان نمیداند باید در پیش برد بهتر آنچه کند، باقی را ویران کرده است. به نظر میرسد که باید به این مقولات به شکل جدیتری فکر کرد تا بشود در آن تغییر ایجاد کرد.
آیا در انجمنهای ادبی حال حاضر بستری برای رشد افرادی که به این مکانها مراجعه میکنند وجود دارد؟
مکان اصلاً مهم نیست، مهم آدمهایی هستند که ادارهی اینگونه انجمنها را به عهدهدارند و اینکه با چه نگرشی به مقولهی ادبیات میپردازند. در حال حاضر بستر، تریبون و امکانات در خدمت ترویج ادبیات غیر جدی است و این مقوله باعث شده نیروها و استعدادهای شگرفی به هرز بروند. همانگونه که در ابتدای این مصاحبه نیز گفتم جوهره خیلی مهم است و همهی انسانها این جوهره را ندارند پس استعدادهای کم را باید به شکلی کانالیزه کرد و به سرمنزل مقصود رساند؛ اما در حال حاضر انجمنهایی که تحت عنوان انجمن داستان و شعر فعالیت میکنند این توانایی را ندارند. خیلی ساده بگویم وقتی سرمایهای مثل «سعید آرمات» و دیگرانی که عاشق ادبیات و شعر هستند در این انجمنها نیستند حتماً یک جای کار میلنگد. اینکه تمایلی به حضور در این انجمنها وجود ندارد بیشک مشکلی وجود دارد و نتیجهاش همین شده که میبینیم. این انجمنها تا زمانی که نتوانند این مشکلات را حل و از تجربیات این افراد استفاده کنند هیچ بستری برای رشد نخواهند داشت. این موضوع در شکل کلیتر آن نیز وجود دارد یعنی نهتنها در ادبیات که در سایر مقولات هنری نیز شاهد این موضوع هستیم. بهطور مثال اگر کسانی چون «احمد کارگران» یا «موسی عامری» در انجمن تجسمی حضور ندارند بیشک اشکالی وجود دارد چراکه نه کارگران نقاشی را کنار گذاشته و نه عامری تندیس سازی را رها کرده است؛ و تا زمانی که این مشکلات حل نشود تا این افراد تجربیات خود را به نسل جدید منتقل کنند هیچ بستری برای رشد وجود نخواهد داشت.
ارسال نظر