در گفتگو با نویسنده رمانهای اجتماعی؛
بیان واقعیت تلخ اجتماع، بهتر از پایان خوش رمانتیک است
در دنیای پرهیاهوی کنونی که زندگی بشر متأثر از اتفاقات اجتماعی است، خانم ندا سادات میرفلاح، در یک سنتشکنی بنیادی سعی در تغییر ماهیتی رمان داشته است.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری موج کرمانشاه، بر اساس تعریف رمان، داستانی است که بر اساس تقلیدی نزدیک به واقعیت، از آدمی و عادات و حالات بشری نوشتهشده باشد و به نحوی از انحا شالوده جامعه را در خود تصویر و منعکس کند، اما در نگاه عامه جامعه علاقهمند به رمان به دنبال دنیایی عاشقانه و ماورایی در گذار از فراز و نشیبهای زیاد رمانتیک، در پایانی خوش به وصال دست پیدا میکنند.
اما در دنیای پرهیاهوی کنونی که لحظهلحظه زندگی بشر متأثر از اتفاقات اجتماعی است، خانم ندا سادات میرفلاح، رماننویس خوب کشورمان، در یک سنتشکنی بنیادی سعی در تغییر ماهیتی رمان داشته است؛ شخصیت آثار او در دنیای واقعی امروز با تمام کشوقوسهای اجتماعی زندگی میکنند و حتی اتفاقات تلخ و شیرین زندگی آنها متأثر از اجتماعی است که در آن شب را به صبح میرسانند و خبرگزاری موج در گفتگویی صمیمی از زوایای ناگفته این هنرمند توانمند سخن میگوید.
ابتدای صحبت، کمی از خودتان بگویید و اینکه از کی فهمیدید که نویسنده هستید؟
ندا سادات میرفلاح هستم، متولد 1358 و در تهران به دنیا آمدهام.
برخلاف علاقه ذاتی که به نوشتن از کودکی داشتم، اصلاً در رشته ادبیات تحصیلنکردهام، چون پدر و مادرم با وارد شدن به این حیطه بهشدت مخالف بودند و به اصرار آنها کامپیوتر خواندم، ولی خوب چون خیلی به این عرصه علاقه داشتم، در انجمنهای ادبی، شبشعرها و کلاسهای مختلف حوزه هنری شرکت فعال داشتم و به خاطر همین هم باگذشت زمان رشته تحصیلی را فراموش کرده و همچنان در حیطه ادبیات کنکاش کردم.
برای رشد در مسیر نویسندگی از محضر چه استادانی بهره جستهاید؟
واژه نویسنده برای من خیلی قداست دارد و اگر بتوانم اسم نوشتههایم را اثر بگذارم، تمام این مسیر را در وهله اول کاری، مدیون حوزه هنری میدانم و کلاسهای آموزشی نثر و نظمی که با حضور اساتید مختلف برگزار میشد و بیشتر تجربیاتی که یاد گرفتم، در این مرکز بود.
در مراحل بعدی، یک برههای زمانی از محضر استاد قیصر امین پور بهواسطه آشنایی و همسایگی خانه پدری استفاده میکردم و اشکالتم را با نظر ایشان برطرف میساختم، هرگز فراموش نمیکنم که یک جمله معروفی را به من میگفتند، این بود که "برای اینکه بگی هستی، بنویس"، در کنار آن در دورهای هم از شاگردان استاد سیمین بهبهانی بودم و از تجربیات ایشان هم استفاده کردم.
تاکنون چه آثاری از شما چاپ و منتشرشده است؟
"رایحه" اولین کتابم هست، "ستاره سرد"، "برام زندگی کن" و "در حوالی تو" از دیگر آثاری است که از سال 94 تاکنون از من منتشرشده است و یک اثر هم که در حال اتمام آن هستم و امیدوارم خیلی زود به دست علاقهمندان برسد.
کمی بیشتر از محتوای آثارتان بگویید، چه شد که دست به سنتشکنی در محتوای آثارتان کردید؟
همانطور که گفتم، اوایل آغاز به کارم در عرصه نویسندگی رمان، باوجود تجربه بصری و مطالعه بیش از 500 جلد رمان داخلی و خارجی، آن چیزی که از این کتابها دریافت کردم این بود که محتوای رمانهای ما فاقد بیان مشکلات اجتماعی در دل خود هستند و بیشتر حول مسائل رمانتیک و عاشقانه سیر میکند.
ببینید این موضوع که باید در یک رمان فارغ از هر نگاه روز به اجتماع، خواننده فقط مدتزمانی را به خواندن سیر کند و بهنوعی یک پایان خوش عاشقانه را همچون دیگر آثار رمانهای گذشته شاهد باشیم، برایم همیشه یک دغدغه به شمار میرفت و سعی کردم در آثارم بهرغم ریسک بالا و حتی نقدهای زیادی که متوجه آثارم شد، نگاه ویژهای به دغدغههای امروز که مردم از نزدیک آن را لمس میکنند، داشته باشم ولو اینکه پایان شیرین نداشته باشد.
درواقع اعتقادم این است که در آثارم شکل واقعی که امروز بین جوانان ایرانی به وقوع میپیوندد را به قلم بکشم و نمیتوانم خودم را راضی کنم که خواننده بعد از مطالعه اثرم با خود بگوید که این شخصیتها در جامعه وجود ندارد.
نوشتههایتان جوانپسند است و یا در آمال گذشته سیر میکند؟
سعی میکنم تمام سلیقهها را تا حد ممکن نگهدارم، ولی واقعیت این است که در خلق یک رمان نمیتوانی بهطور همزمان همه سلیقهها را در کنار هم داشته باشی و به همین دلیل تقریباً بهصورت یکدرمیان هم بهنوعی ارتباطم را به سنین بالا قطع نکنم مثل رمان "ریحانه"و درعینحال نیاز روز جوانترها را هم در کنارم داشته باشم مثل رمان "برام زندگی کن" که در مورد زندگی پسر کرمانشاهی است.
-کمی بیشتر از رمان "برام زندگی کن" برایمان صحبت کنید؟
"برام زندگی کن" زندگی یک پسر جوانرودی است که بسیار نخبه است و فارغ از تمام حواشی رفاهی امروزی که برای کنکور جوانان وجود دارد، جزء رتبه تکرقمیهای کنکور تهران میشود، درصورتیکه خانوادهاش در روستا زندگی میکنند و این جوان باکار کردن در کنار تحصیل، کمکخرج خانواده نیز هست و وارد یکسری داستانها میشود.... این کتاب با رویکرد اولشخص مذکر است و شاید این نگاه من به نوع نگارش هم به دلیل حس کردن این موضوع باشد که درگذشته رمان خوانهای مرد بسیار کم باشند، چون راوی همیشه زن است.
-در صحبتها اشارهای داشتید به اینکه خانواده با نویسندگی شما مخالف بودند که البته نوعی دیدگاه اجتماعی هم هست، چطور شد که بالاخره داستاننویس شدید؟
دلم میخواهد پاسخ این پرسش را بابیان خاطرهای که هیچگاه از ذهنم نمیرود، بدهم. در این شکی نیست که هرکس بهخوبی استعدادهای ذاتیاش را درک و کشف میکند، در دوره دبستان یک انشای خیلی خوب نوشتم، اما معلمم با تردید بسیار نمره 20 را داد و حتی به ضم اینکه این انشا تقلب و از جای دیگر باشد، مجبورم کرد که دوباره انشا را بنویسم و نکته جالب اینجا بود که وقتی در جواب معلمم که از من راجع به شغل آیندهام سؤال پرسید، پاسخ دادم که "دوست دارم نویسنده و شاعر شوم"، وی به تمسخر در جوابم گفت که " تو هیچی نمیشی"
همین نگاه تحقیری به نوشتن را همخانواده در مقابل من داشتند و اصرار داشتند که این کار را نمیتوان در قالب حرفه و شغل ادامه داد و من همچنان ممارست میکردم، کما اینکه در یک برههای از زمان هم این کار را کنار گذاشتم تا اینکه پس از ازدواجم و گذشت مدتزمانی از تولد فرزندم، همسرم بهعنوان بزرگترین مشوقم اصرار به چاپ آثارم کرد و اولین بار برای چاپ نزد ناشر اثر "بامداد خمار رفتم"، کارم را پذیرفتند که البته به دلایلی ناشر تغییر کرد.
وقتی با حمایتهای ویژه همسرم اولین کتابم "رایحه" چاپ شد، احساس کردم میتوانم این مسیر را ادامه دهم و حتی این کتاب را تقدیم به همه زنان سرزمینم کردم، چون احساس میکنم که آنها گلواژههای کتاب زندگی هستند و بهشدت معتقدم، زنان جامعه ما تا وقتیکه خودشان به این باور درونی نرسند، نمیتوان انتظار پیشرفتشان را داشت.
دختران امروز و زنان فردای ایران، از نگاه شما چه اوقاتی را طی میکنند؟
متأسفانه الآن خانوادهها با باب کردن مدرکگرایی بهخصوص برای دختران جوان جامعه را بهاشتباه میکشاندند و به نظر من با آزادیهای بیهودهای که میدهند، راه اشتباهی را بر آتیه فرزند بخصوص دخترشان در پیش میگیرند.
من پدر و مادر، وقتی با ورود دخترم به دانشگاه اجازه میدهم، بهیکباره نوع آرایش و پوشش اش تغییر کرده و عملهایی که تحت عنوان مثلاً زیباتر شدن این روزها ذهن و فکر جوان ما را مشغول کند، عملاً باعث میشوم که دیگران نگاهشان به اکثر این افراد به این شکل است که انگار از یک کره دیگر آمدهاند، چون همه شبیه به هم شدهاند و متانتها و ظرافتهای لازمه یک زن از بین رفته است.
به ضم من وقتی امروز به یک خواسته نابجای جوان "نه" میگویی، یعنی پدر و مادر از من جوان میخواهند بهمانند زمانهای گذشته دختر یا زن کنار سماور بنشیند و یا محدود به آشپزخانه شود، درحالیکه کلمه زن بودن تنها به مطبخ ختم نمیشود و یک زن خوب میتواند درعینحالی که مادری خوب است، فرد مفید هم برای جامعهاش باشد، درحالیکه اگر این آزادیهای دوران بلوغ و جوانی کنترلشده و روانشناسانه باشد، جوان و دختر نسل امروز ما کمتر دچار آسیب میگردد.
با تمام آسیبها و مشکلاتی که برای جامعه هنری از نزدیک لمس میکنید، آیا با ورود فرزندتان به این وادی مخالفت نمیکنید؟
نه، مطمئنم که اگر بخواهد وارد وادی هنر بشود، کمکش هم میکنم، واقعیت این است که ما امروز نویسنده خوب کم داریم و هرچقدر از آثار خوبان نویسندگی داریم، از گذشته هستند و الآن هم که خود در کلاسهای آنلاین و حضوری نویسندگی تدریس میکنم، تمام سعیام بر تشویق نسل جوان به نوشتن است و ترس این وجود دارد که اگر روزی با فقدان نویسنده مواجه شویم، ضربه مهلکی بر بدنه ادبیات کشور خواهد خورد.
نوشتههای گذشته را میپسندید یا آثار امروزی را؟
بدون رودرواسی اگر بخواهم منصفانه قضاوت کنم، آثار امروزی خیلی قشنگتر است، وقتی آثار دوستانی همچون خانم نازی صفوی و دیگر دوستان را میخوانم، بیاغراق بسیار زیباتر است چون امروز میبینیم که آثار ما در اولشخص نوشته میشود، درحالیکه در نود درصد آثار گذشته سوم شخص استفاده میکردند به این دلیل که نویسنده خیلی راحت میتوانست در هر فضایی قلم بزند، در حالی این نوع نگارش در اولشخص بسیار سنگین و سخت است.
اما مسئلهای که دراینبین وجود دارد این است که آثار زیباتر هستند، اما کتابخوان خیلی کم شده است درحالیکه درگذشته آثار ولو سطحیتر اما مخاطب و کتابخوان بیشتری داشت و روشنتر اگر بخواهم عنوان کنم، بهنوعی عرضه هست اما تقاضا نیست.
به نظر شما کتابخوانی فقط در ورق زدن کاغذ خلاصه میشود؟
خیر، من بهشدت به کتاب الکترونیک معتقدم و امیدوارم هر چه زودتر ناشران به خودشان بیایند و با این وضعیت کاغذ، به سمت الکترونیکی کردن کتابها پیش برویم و فرد بجای خرید یک نسخه کتابی که برای چاپش شاید حجم زیادی از درختان قطع میشوند، با خرید حجمی یک اثر، هم فروش و تقاضا را بالابرده و هم مجبور به چاپ نسخه خطی نباشیم.
در طول تجربه کاری، زمانی هم وجود داشته است که از نویسندگی خسته شده باشید؟
وقتیکه در واقعیت کار قرار میگیرید، با ناشر بر به مشکل میخورید، برای اثبات اثرت مجبور به طی مسیرهای طولانی از این ناشر به آن ناشر باشید، آنجاست واقعاً خسته میشوی و احساس بریدن و ترک کردن میکنی و من هم مستثنا نیستم، اما فردا که میشود باز به خودم نهیب میزنم که نه حیف است و بازهم ادامه میدهم.
بزرگترین سختی که بهعنوان یک نویسنده دارید، چیست؟
به نظر من بزرگترین سختی این است که خیلی چیزها را دوست دارم بنویسم اما مشمول فیلتر میشود، نمیخواهم به سبک باز بنویسم ولی خیلی احساسات را یک نویسنده دوست دارد، آنطور که هست بنویسد اما متأسفانه وقتی مجبور به فاکتورگیری میشوم، احساس میکنم که یک فشار سنگینی روی قلبم هست، چون آن چیزی که در قلب و ذهنم هست را نمیتوانم روی کاغذ بیاورم.
بزرگترین آرزویتان برای نویسندگی چیست؟
خوب هرکسی دوست دارد که آثارش خیلی معروف بشود ولی من بهشخصه خیلی دنبال مطرحشدن نیستم، آرزویم این است که اگر روزی کسی کتاب من را در دست گرفت و خواند با رسیدن به آخر کتاب چیزی ولو اندک و کوچک به او اضافه شود و فقط از سوی چشمانش کم نشود.
کدام اثرتان را بیشتر از بقیه دوست دارید؟
این شعار نیست که هنرمند به همه آثارش به چشم بچههایش نگاه کند و البته این هم یک واقعیت است که هر نویسندهای یکسری از کتابهایش خیلی شبیه خودش است و اثر "رایحه" نه اینکه شبیه من باشد، بلکه خود من هستم.
کلام آخر؟
از اعماق وجودم، امیدوارم که جوانان ما کتابخوان بشوند و این میراث گرانبها که از زمانهای خیلی دور مثل شاهنامهخوانی و نقالی برایمان بهجامانده است به خاطر خیلی چیزهای پیشپاافتاده امروز از بین نرود.
ارسال نظر