محمدرضا گلشنی در گفتگو با موج مطرح کرد:
گله یک راوی دفاع مقدس از مسعود ده نمکی/ همچنان پای انقلاب می مانیم
یک هنرمند و آزاده دوران دفاع مقدس می گوید ما هنوز پای انقلاب هستیم چراکه برای حضور در جبهه عشق و هدف داشتیم و همه اینها توفیق الهی است.
محمدرضا گلشنی رزمنده و هنرمند در گفتگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری موج به مناسبت هفته دفاع مقدس ، با اشاره به اینکه از سربازان داوطلب اول انقلاب است، درباره حضور در جنگ تحمیلی بیان کرد: ۴ دی سال ۵۸ برای خدمت ثبت نام کردم و دوران آموزشیم که تمام شد، داوطلبانه به منطقه سر پل ذهاب رفتم و از فرودین ۵۹ که به نوعی جنگ ایران و عراق آغاز شد، در نفت شهر برای دفاع از میهن حضور داشتم و با شهید شیرودی و شهید کشوری در یک پادگان بودم. لازم است بگویم شهریورماه ۵۹ عراق نیروهای زرهی اش را وارد خاک ما و آن را اشغال کرد وگرنه جنگ قبل تر از این زمان آغاز شده بود.
وی با بیان اینکه ۱۲ مهر سال ۵۹ در منطقه دشت ذهاب به اسارت درآمده و تا سال ۶۹ اسیر بوده است، درباره نگارش خاطرات دوران اسارت خود تصریح کرد: من یک سری مطالب در قالب داستان های کودکانه با نام داستان های شیرین عمو فریدون نوشته ام اما متاسفانه هنوز ویراستار کودک پیدا نکرده ام که آن را به چاپ برسانم من این داستان ها را از زبان فریدون یکی از کسانی که زبان شیرینی داشت و با ما اسیر شد، نوشته ام. لازم است بگویم در دانشگاه های مختلف ایران و مدارس از خاطره های خود در دوران اسارت گفته ام اما هنوز کتابی را به نگارش درنیاورده ام.
این رزمنده با اشاره به اینکه اسارت یک فرهنگ است، گفت: باید بگویم هیچ خاطره ای بهتر از خاطره درس خواندن بچه ها در اسارت نیست به همین دلیل می گویم اسارت یک فرهنگ است. من با دوستانی در اسارت آشنا شدم که سوادی نداشتند اما در اردوگاه موصل ۴ که به قول عراقی ها اردوگاه خرابکارها بود، بچه ها اهتمام زیادی به آموزش و پرورش داشتند. شهید ابوترابی یکی از رزمندگان اسیر شده به ما می گفت اینجا باید خود را بسازید و همین اتفاق هم برای بچه ها رخ داد.
گلشنی ادامه داد: در اردوگاهی که اسیر بودیم تعدادی معلم و دانشجو حضور داشتند که به دوستانی که سواد نداشتد، با هیچ گونه امکاناتی درس می دادند چراکه قلم و کاغذ ممنوع بود البته بعد از مدتی دسترسی به کتاب آزاد شد و بچه ها با تمام مشکلاتی که داشتند، درس خواندند عده ای از همین دوستان پس از دوران اسارت در امتحانات رسمی شرکت کردند که برخی دیپلم و برخی سیکل گرفتند ناگفته نماند که عده زیادی از این دوستان هم اکنون دکتر و مهندس این جامعه هستند.
ده نمکی از ساخت کمینگاه اژدها حمایت نکرد!
وی با اشاره به اینکه بسیاری از آزاده ها هم اکنون در مناطق محروم مشغول به کار هستند، عنوان کرد: شاید بتوان گفت اتحاد و خودجوش بودن دوستان آزاده بیشتر از بچه های رزمنده است ما قبل از کرونا در سال حداقل ۲ تا ۳ همایش سراسری در ایران بدون حتی یک ریال هزینه برای دولت به صورت خودجوش برگزار می کردیم و در حال حاضر با تمام توان به مردم خدمت رسانی می کنیم چراکه شهید ابوترابی به ما آموخت پاک باشیم و خدمتگزار متاسفانه بسیاری از افراد ایشان را نمی شناسند اما لازم است بگویم ایشان چمران دوم ایران بود.
این رزمنده درباره اهمیت روایت دفاع مقدس مطرح کرد: این موضع بستگی به این دارد که ما با دید تجاری به بیان خاطرات بنگریم، بر اساس آن کتاب بنویسیم و فیلم و سریال بسازیم یا اینکه از دید بیان حقایق و روشنگری به موضوع نگاه کنیم. یکی از اعتراضاتی که بچه های آزاده نسبت به مسعود ده نمکی دارند، همین است مدت ها پیش در دفتر ایشان فقط از خود من ۷ تا ۸ کاست که شامل خاطراتم بود، پر کردند من خودم به ایشان گفتم ما یک تئاتر سمبولیک و اعتقادی با نام «کمینگاه اژدها» در دوران اسارت بازی کردیم که در دنیا اجرا نشده است و امکان فراهم کردن شرایط برای کار مهیاست شما تنها حمایت کنید اما این اتفاق رخ نداد چراکه نگاه تجاری به این آثار وجود دارد.
برای حفظ روحیه اسرا در زندان عراقی ها تئاتر بازی می کردیم
گلشنی افزود: شهید ابوترابی می گفت باید روحیه اسیران زنده نگه داشته شود و به دوستان پیشنهاد می داد تئاتر بازی کنند چراکه معتقد بود 10 دقیقه با زبان هنر حرف زدن شاید معادل 3 ساعت منبر رفتن باشد.
وی در بخش دیگری از صحبت های خود در پاسخ به این پرسش که اگر به عقب برگردد باز هم به جبهه خواهد رفت یا نه، عنوان کرد: جالب است بدانید که بسیاری از بچه های آزاده به عنوان مدافع حرم راهی نبرد با دشمن شدند پس این موضوع نشان می دهد ما هنوز پای انقلاب هستیم چراکه برای حضور در جبهه عشق و هدف داشتیم و همه اینها توفیق الهی است.
به گفته این رزمنده، در حال حاضر بسیاری از آزادگان که بیشتر آن ها جانباز هستند، در شرایط سختی زندگی می کنند و بسیاری از افراد فکر می کنند اوضاع ما بسیار خوب است اما اینگونه نیست.
با چشم خود شفای یک اسیر را دیدم
گلشنی در ادامه به ذکر خاطره ای از دوران اسارت پرداخت و مطرح کرد: اردوگاه موصل 4 آب بسیار آلوده ای داشت و به مراتب در چند ماه اول اسارت مجبور بودیم از این آب مصرف کنیم پس با انواع ناراحتی های معده و کلیه روبه رو شدیم شخصی به نام اکبر شوخ باتوجه به نبود امکانات لازم در اردوگاه به کلیه درد شدیدی مبتلا شد و زمانی که او را به بیمارستان منتقل کردند و از کلیه اش عکس گرفتند، متوجه وجود غده در کلیه اش شدند.
وی در پایان خاطرنشان کرد: دیگر داروها درد اکبر را دوا نمی کرد و مجبور به تزریق آمپول مخدر به او شدند اما این آمپول هم اثرش را از دست داد تا اینکه یک روز صبح که قرار بود اکبر را به بیمارستان منتقل کنند، من به ایشان سر زدم و شاهد بودم باندهایی که به دست ایشان بسته بودیم خود به خود باز می شد و اکبر پشت هم می گفت آقا سلام. آقا دارم درد می کشم. من به چشم دیدم که از سر تا پای اکبر دست کشیده شد پس از مدتی اکبر از خواب بیدار شد و گریه کرد و گفت امام زمان (عج) او را شفا داده است.
ارسال نظر