English

کارشناس مسائل خاورمیانه در گفتگو با موج مطرح کرد؛

سرنوشت بن سلمان به سرنوشت پهلوی دوم نزدیک خواهد بود/بلند پروازی بن سلمان در حوزه اقتصادی

کارشناس مسائل خاورمیانه تأکید کرد اصلاحات انجام شده در عربستان توسط محمد بن سلمان نوید بخش یک توسعه آمرانه در قالب جامعه ای شریعت محور است و ممکن است این پروژه به دلیل موانع زیاد به سرانجام نرسد.

سرنوشت بن سلمان به سرنوشت پهلوی دوم نزدیک خواهد بود/بلند پروازی بن سلمان در حوزه اقتصادی

با افزایش قدرت فزاینده «محمد بن سلمان» در عربستان سعودی رفته‌رفته دامنه اختیارات او نیز گسترده‌تر شد. ولیعهد جوان ابتدا نوید تغییرات ساختاری بلندپروازانه ای در اقتصاد را داد و سپس از بازگشت به «اسلام میانه‌رو» خبر داد. او برای تقویت جایگاه زنان در عرصه‌های اجتماعی قوانین را تعدیل کرد و برخی از تابوهای فرهنگی دیرپا را شکست. همزمان اما درگیری‌های عربستان در منطقه افزایش یافت، ورود به باتلاق یمن و تشدید جنگ در سوریه، رویارویی و خصومت علنی‌تر با ایران و سپس تلاش برای تغییر آرایش نیروهای سیاسی در لبنان ازجمله اقدامات عربستان در خاورمیانه بوده است. همچنین بن سلمان برخی شاهزادگان و بزرگان کشور را به بهانه مبارزه با فساد و غارت اموال دولتی بازداشت کرد. اتفاقی که به‌زعم برخی ناظران نشان می‌دهد اصلاحات اجتماعی بن سلمان نیز سرپوشی برای تک‌روی‌های سیاسی آتی ولیعهد است.

درباره ماهیت موج اخیر اصلاحات سیاسی و اجتماعی در عربستان و نیز رابطه مذهب و سیاست در این کشور با «سیدرضا حسینی»، پژوهشگر اندیشه و روندهای سیاسی در خاورمیانه گفت‌وگو کردیم، که در زیر مشروح آن را می‌خوانید:

به نظر شما اصولا رابطه بین مذهب و سیاست در عربستان سعودی به چه نحوی است؟

از منظر جامعه‌شناسی سیاسی در طول تاریخ عربستان سعودی با سه‌طبقه عمده روبه‌رو بوده‌ایم؛ طبقه اول خاندان سعودی که دربار و شاهزادگان و فرزندان ملک عبدالعزیز بنیان‌گذار عربستان سعودی است. دسته یا طبقه دوم گروه علمای وهابی، یا آل شیخ و طیف سوم هم که درنتیجه روابط گسترده عربستان سعودی با غرب و توسعه دانشگاه‌ها در این کشور پدید آمد و گسترش یافت، طبقه تکنوکرات است.

طبقه سوم در سال‌های اخیر گسترش بیشتری هم یافته و اعضای آن عمدتاً تحصیل‌کرده غرب هستند و با چند زبان خارجی هم آشنایی دارند. مثلث قدرت در عربستان را این سه طیف یا طبقه تشکیل می‌دهند.

دوطبقه علمای وهابی و تکنوکرات ها سنتاً زیر پرچم آل سعود قرار داشتند و درواقع قدرت بیشتر در اختیار خاندان سلطنتی بوده است. دربار همچنین نقش متوازن ساختن روابط دو طیف دیگر (که باهم تضادهای زیادی داشتند) را نیز داشت.

از سوی دیگر با توجه به تسلط نگاه «امنیت محور» در اندیشه سیاسی اهل سنت و قداستی که این نگاه برای حوزه سیاست قائل می‌شد، محافظه‌کاری شدیدی در عرصه سیاسی به وجود آمد و لذا جای نقد و انتقاد و چرخش نخبگان در آن چندان به وجود نمی‌آید.

اما در دو سه دهه اخیر یک‌بار دیگر سپهر اجتماعی عربستان متحول شد و دوگانه جالبی در آن پدیدار شد؛ درواقع افزایش روابط این کشور با غربی‌ها و به‌ویژه آمریکا باعث شد که نوعی «پراگماتیسم سیاسی و محافظه‌کاری اجتماعی» آمیخته با یکدیگر در این کشور شکل بگیرد.

منظور از این دوگانه تأثیرمندی و مرجعیت هیئت علمای رسمی که انحصار کنترل اجتماعی را در اختیار دارد و قوانین موضوعه کشور برای تنظیم روابط بینا فردی و اجتماعی و مسائل حوزه فرهنگ را تعیین می‌کند، مقید به اجرای شریعت است و طبیعتاً محافظه‌کاری شدیدی را در این حوزه اعمال می‌کند.

از سوی دیگر نیز سپهر سیاسی، حوزه نفوذ انحصاری خاندان سلطنت بوده و علمای وهابی در خصوص مسائل آن اما و اگر نمی‌کنند. به دلیل روابط گسترده عربستان با غرب و پیمان‌های مختلف میان آن‌ها و رفت‌وآمد گسترده خارجی‌ها در این کشور، دولت سعودی به‌عنوان متحد غربی‌ها درآمده و با سیاست‌های آن‌ها از همسو شده است. از این‌ رو می‌بینیم که در سپهر سیاسی نوعی پراگماتیسم حاکم است.

نکته جالب‌تر رابطه تناقض‌آمیزی است که این دو حوزه با یکدیگر دارند. علمای شدیداً محافظه‌کار سعودی که نماینده انحصاری مذهب به شمار می‌آیند و در حوزه اجتماعی از تصلب شدیدی حمایت می‌کنند، به‌عنوان مشروعیت دهندگان سیاست‌های آل سعود، فتاوا و امکانات مذهبی زیادی در اختیار حکام قرار می‌دهند و متقابلاً سیاستمدارانی که در حوزه سیاسی قائل به همکاری و سازش با غربی‌ها هستند، با استفاده از ابزارهای قدرت خود از جایگاه اجتماعی علمای یادشده محافظت می‌کنند.

البته پس از انقلاب اسلامی ایران یک طیف سیاسی جدید در عربستان به وجود آمد که منادی «اسلام سیاسی» و در واقع اسلامی سازی حوزه سیاست بود. این طیف که با عنوان «صحوه» شناخته می‌شود، به دلیل غیرشرعی بودن خواستگاه بسیاری از سیاست‌ها از حکومت انتقاد کردند.

درنتیجه این انتظارات و مطالبات چندین جنبش در عربستان شکل گرفت و در معروف‌ترین آن‌ها شورش «جهیمان العتیبی» در مسجدالحرام در سال ۱۹۷۹ بود.

جنبش صحوه نیز که تأثیر پذیرفته از اخوان المسلین نسل اول بودند و از سوی دیگر شاهد بودند که طبقه روحانی در ایران در پی انقلاب اسلامی اقدام تشکیل حکومت کرده درصدد نقش‌آفرینی در حوزه سیاسی برآمدند و با حکومت سعودی دچار چالش شدند. پس از 11 سپتامبر 2001 عربستان سعودی بیش‌ازپیش سخت‌گیری بر شیوخ صحوه را تشدید کرد.

به نظر شما سمت‌وسوی اصلاحات محمد بن سلمان چیست؟ آیا هدف او را می‌توان اصلاحات واقعی دانست یا اینکه او قصد دارد نفوذ اقلیت را به نفوذ شخصی خود تبدیل کند؟

با آغاز دور اصلاحات جدید ولیعهد جوان سعودی به نظر می‌رسد که ورق تا حدودی به نفع طبقه تکنوکرات بر خواهد گشت. بن سلمان با اقدامات جدید خود درزمینه  حقوق زنان و افزایش حقوق سیاسی و مدنی مردم، درواقع طبقه علمای وهابی را در عمل انجام‌شده قرار داده است. به‌ویژه در حوزه اقتصادی و با توجه به طرح سال 2030 به نظر می‌رسد طبقه تکنوکرات به‌عنوان موتور نوسازی کشور انتخاب‌شده و قرار است بیش‌ازپیش نقش‌آفرین باشد.

یک تحلیل هم این بوده که رویه بن سلمان، بیشتر ناظر بر کاهش دادن انتقادات حقوق بشری از عربستان و تبدیل کردن آن به شریکی عادی برای غربی‌ها باشد. بنده هم این تحلیل را رد نمی‌کنم، اما معتقدم که در درجه چندم اهمیت است نه اصل موضوع. نباید فراموش کنیم که جامعه عربستان با دوگانگی شدیدی پیش رفته است؛ از یکسو در زمینه  روابط بین‌المللی این کشور به‌شدت آزادانه عمل کرده، همکاری‌های نظامی، اقتصادی گسترده‌ای با غربی‌ها دارد و تعداد اتباع کشورهای غربی در عربستان زیاد است. چه در جده و چه در دیگر مناطق، شهرک‌های زیادی برای این گروه ساخته‌شده است.

اما از سوی دیگر در همین جامعه قید بندهای شرعی به‌شدت زیاد بوده و درواقع می‌توان گفت به جامعه‌ای شریعت محور روبه‌رو هستیم که حرف اول و آخر را شریعت می‌زند. اینکه محمد بن سلمان اعلام کرده به اسلام میانه‌رو بازخواهد گشت، اسلام میانه‌رو در این کشور چندان سنت قابل‌توجهی نبوده و سابقه چندانی ندارد. شاید اگر یک مصری یا حتی یک ایرانی این ادعا را مطرح می‌کرد، قابل‌قبول‌تر بود، زیرا برداشت‌های معنویت گرایانه از مذهب که متجاهل تر از سنت وهابی هستند در این کشورها سابقه و نفوذ بیشتری دارد.

نکته دیگر این است که بلندپروازی‌های بن سلمان بیشتر حوزه اقتصادی را متوجه خود می‌کند ازجمله ساخت بزرگ‌ترین هتل دنیا در مکه و یا سیاست عدم اتکا به نفت یا ساخت شهر توریستی به اسم نئون، تقویت بخش خصوصی، اجاره کردن زمین‌های کشاورزی در آفریقا برای فرآوری محصولات کشاورزی و میوه‌های تجاری و .... در یک‌ کلام بن سلمان می‌خواهد از طریق فعالیت‌های گسترده اقتصادی، عربستان را در جهان بازتاب دهد.

اما از سوی دیگر این روند مشکلاتی هم در پی دارد. همچنان که می‌دانیم سیاست خارجی، ادامه سیاست داخلی است. بن سلمان از هنگامی‌که وارد کادر مرکزی قدرت شده، درگیری‌های زیادی را در منطقه ایجاد کرده، در سوریه، در یمن و اخیراً نیز در لبنان و رویارویی مستمری هم با ایران داشته است. حتی در روزهای اخیر صحبت از ایجاد ائتلافی علیه ایران با حمایت دونالد ترامپ را به میان آورده است. بنابراین همزمانی اصلاحات داخلی با تهاجمی‌تر شدن سیاست خارجی امر متناقضی است و جای تعجب دارد.

نکته دیگر این است که شریعت محور بودن جامعه سعودی باعث می‌شود، هرگونه مطالبه تحول خواهانه از بطن جامعه و از پایین با واکنش خشونت‌آمیز روبه‌رو می‌شود. ممکن است تغییر آرایش نیروهای سیاسی به نفع طبقه تکنوکرات به‌زودی با واکنش طبقه مذهبی مواجه شود و نهایتاً سرکوب دولتی بار دیگر پایان‌بخش اوضاع شود. اینکه بعضی از ناظران اصلاحات آمرانه از بالای بن سلمان را با تحولات اواخر دوره پهلوی دوم در ایران مقایسه می‌کنند و معتقدند ممکن است بن سلمان نیز به همان سرنوشت دچار شود از همین رو است.

آیا این خبر مفید بود؟
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری موج در وب منتشر خواهد شد.

پیام هایی که حاوی تهمت و افترا باشد منتشر نخواهد شد.

پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیرمرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

ارسال نظر

آخرین اخبار گروه

پربازدیدترین گروه