یادداشت؛
ساکن طبقه وسط/ پرستار و دوربین های خبری
زهرا کرد از پرستاران ایران زمین، از مسئولیت خود، باید ها و نباید های ارتباط با بیمار، دردهای پرستاران و قرار گیری خود در طبقه ای خاص سخن می گوید.
به گزارش خبرگزاری موج همدان، طبقه وسط جایی است که مسئولیتی بیکران با اختیارات محدود داری. جایی از جهان که محل زندگی توست، غذا می خوری، می خوابی، غمگین می شوی، شاد می شوی، بیمار می شوی اما مجبوری کماکان کار کنی و خم به ابرو نیاوری که خاطر بیمارت آزرده نشود و برایت گزارش رد نکند تکریم ارباب رجوع بلد نیستی.
ولی آیا کسی تکریم تو را میداند؟ یا علاقه ای به حفظ تکریم تو دارد؟
تکریمی که خلاصه شده در شاخه ای از نازلترین گل های پلاسیده و مانده در گلفروشی ها، فقط در روز پرستار و زمانی که اغلب مسئولین و دوربین های خبری حضور دارند؛ آنهم در بخش هایی که اثری از بوی خون و ظاهر دلخراش بیماران سوختگی و آی سی یو نباشد، مبادا خاطر مسئولینی که بالین را فراموش کرده اند آزرده شود.
طبقه وسط جایی است که دقیقا در میانه یک سیستم ناکارآمد و معیوب قرار داری. از بالادست باید فرمان بپذیری، اگر تجویز غلط کرد و تو اجرا کردی، این تو هستی که مقصری و مسئولی و نه تجویز کننده. به پایین دست هم فرمان بدهی، فرمانت را به کیفیت و کمیت خواست خودش اجرا می کند و اگر خطایی صورت گیرد، باز تو هستی که مسئولی و مورد بازخواست قرار میگیری و این وسط بودن، در مدت کوتاهی تو را فرسوده و بداخلاق می کند و در عموم مردم شهرتت تغییر می یابد.
طبقه وسط جایی است که تفاوت دستمزد بالادستی با تو، بیش از پنجاه برابر است اما تو با پایین دستی یک دستمزد میگیری؛ و هر وقت لب های بسته به شکایتت باز شوند، مسئولین با جمله" همینی که هست و بدتر خواهد شد" تورا بدرقه همان نقطه وسط بی کیفیت می کنند.
تعداد ساکنین طبقه وسط به صد و پنجاه هزار نفر میرسد، عدد بزرگی است اما این عدد در مقایسه با جمعیت کشور بسیار ناچیز است، بگونه ای که طبق استاندارهای جهانی به ازای هر هزار نفر جمعیت، ده پرستار نیاز است که حداقل این تعداد به سه پرستار می رسد که متاسفانه در کشور ما این عدد یک ممیز سه است، و این عدد اعشار دار ریشه بسیاری از خستگی ها و دردهای پرستاران است.
چرا که از طرفی هر پرستار مجبور به کارکردن بجای دونفر است و از طرف دیگر مردم نیمی از خدمات مراقبتی و درمانی را دریافت نمی کنند و این مهم در سیاست گذاری های کلان ارزنی اهمیت ندارد؛ چرا که اگر داشت، قانون تعرفه گذاری خدمات پرستاری، که دوازده سال از تصویبش گذشته را اجرایی می کردند تا بلکه باری ازشانه های خسته پرستاران برداشته می شد.
زمان و تاریخ در طبقه وسط معنایی ندارد. بگونه ای که در شبانه روز لحظه ای چراغش خاموش نمی شود؛ مادامی که همه مردم در حال تفریح و لذت بردن و لایی کشیدن در جاده های خوش منظره هستند، ساکنین طبقه وسط در حال مراقبت از تصادفی ها و زیاده روی در خوشگذرونی ها وقایع فوق هستند؛ و اگر لحظه ای تاخیر در روند مراقبت رخ دهد، از طرف همراهان بیمار و مسئولین مستوجب برخوردهای ناراحت کننده است.
در طبقه وسط به پرستاران به دید یک چرخ دنده نگاه میکنند، نباید خراب شود، چون حقوق میگیرد و اگر خراب شد براحتی کنار گذاشته می شود، چون راندمان موتور را پایین آورده و کسی بررسی نمی کند علت خراب شدن این چرخ دنده، کار زیاد برای موتور اصلی بوده است.
اهالی این طبقه در صورت بیماری و یا بارداری تا آخرین لحظه از توانشان مجبور به کار کردن هستند، نه به عشق بیمار، به این علت که در ازای مرخصی استعلاجی از حقوقشان مبالغ زیادی کسر می شود.
و آنوقت ساکن طبقه وسط بعد از گذران بهترین سال های عمر در طبقه مذکور، با تنی رنجور و روانی رنجورتر با حقوق اندک مجبور به پیدا کردن کار دوم و سوم است تا بتواند زندگی اش را بچرخاند.
آسمان طبقه وسط همیشه یک رنگ است. بعبارتی تمامی طبقات وسط درکشور یک آسمان دارند؛ چرا که اهتمامی برای خوشرنگ شدن آسمان آنها وجود ندارد. مادامی که نظام سرمایه داری در حساس ترین بخش های جامعه رسوخ کرده و بر سر تعداد تخت هر بالادستی بحث است و طبابت تجارتی برای برج سازی ها و توسعه اقتصادی بالادستان است، چه جای خوشرنگ شدن آسمان پرستاران! آنوقت تشبیه پرستار به اسوه صبر بیشتر شبیه دشنام است تا تعریف، چرا که با این مفهوم پرستاران بر اضمحلال خویش در راهروهای تاریک و پردرد صبور هستند.
از میان اهالی طبقه وسط، عده ای بنا به امتیازاتی خاص به طبقات بالاتر نزول میکنند؛ فی الواقع این نقل و انتقال باید به نفع پرستاران باشند، اما از آنجا که طبقه وسط بودن رنجی عظیم و عایدی حقیر دارد، هر کس از آنجا می رود، به یکی از بزرگترین دشمنان این طبقه تبدیل می شود شاید اینگونه آلام گذشته ناشی از حضور در این طبقه کمرنگ شود.
اما در نهایت عده ای رنج سفر و حذر را بر رنج طبقه وسط بودن اولویت داده و پس از صرف هزینه های زمانی و مالی بسیار برای ارتقا به طبقه واقعی خویش، رهسپار دور دست ها میشوند. اگر چه در دورست ها پرستاران زندگی راحتتر و شادتری دارند و در طبقه واقعی خود زیست می کنند، اما آیا هجرت بهای گزافی برای طبقه وسط بودن نیست؟
ارسال نظر