خبرگزاری موج گزارش می دهد؛
چرا سقوط هژمونی جهانی آمریکا را باید قریب الوقوع دانست؟
«آمریکایی ها اکنون با چالش های گسترده ای جهت برقراری نظم در نظام بین المللِ تحت رهبری خود در دنیا رو به رو شده اند و البته که نمی توانند حرف اول و آخر را نیز جهت اعاده نظم و ثبات(در راستای منافع خود) بزنند. موضوعی که به نمود عینی این گزاره تبدیل شده که آمریکا دیگر قدرت هژمونیک و غالبِ جهان نیست.»
، پس از جنگ جهانی دوم و البته پیروزی آمریکا بر شوروی در قالب جنگ سرد، بسیاری از تحلیلگران و تئوریسین های مسائل راهبردی در آمریکا نظیر "فرانسیس فوکویاما"، ایده "پایان تاریخ" را مطرح کردند و از برتری آمریکا و ایدئولوژی لیبرالیسم بر دیگر رقبا و ایدئولوژی ها خبر دادند. در واقع، از منظر آن ها، با پیروزی های بزرگی که آمریکا و لیبرالیسم کسب کرده بودند، گویی تاریخ به نقطه پایان خود رسیده و تا سال های سال بایستی انتظار هژمونی و نشستنِ آمریکا بر کرسی قدرتِ غالب و برتر در نظام بینالملل را داشت.
با این حال، خیلی زود این سرخوشی ها، به نقطه پایان خود رسیدند. به طور خاص، حادثه تروریستی ۱۱ سپتامبر و متعاقبا حملات خونین و البته توام با شکست و ناکامی دولت آمریکا به عراق و افغانستان، چالش های جدی را برای موقعیت بین المللی آمریکا ایجاد کردند. با این حال، به طور خاص از سال ۲۰۲۲ که جنگ اوکراین آغاز شد و در ادامه شاهد اجرای عملیات هفتم اکتبر و حمله سراسری رژیم اشغالگر قدس به نوار غزه بودیم، این مساله بیش از پیش روشن و برجسته شده که چرا باید اذعان و تایید کرد که هژمونی جهانی آمریکا در ایستگاه بن بست و در نقطه پایان خود قرار گرفته است.
در این رابطه به طور خاص توجه به ۳ نکته ضروری است.
اولا، در قالب تحولات و رویدادهایی نظیر جنگ های اوکراین و غزه، دولت آمریکا تا حد زیادی اعتبار اخلاقی که سال ها به آن می بالید را از دست داده است. در جنگ اوکراین، دولت آمریکا به تازگی پالس های روشنی را به اوکراینی ها فرستاده و تاکید کرده که "تا زمانی که بتواند از آن ها در جنگ با روسیه حمایت می کند". جالب اینکه همین دولت چند ماه قبل تاکید داشت که "جنگ اوکراین تا هر زمان که ادامه پیدا کند، واشینگتن از اوکراینی ها حمایت می کند".
جدای از همه این ها، مردم اوکراین و البته جهان به خوبی دیدند که چگونه جهان غرب و به طور خاص آمریکاییها، با تحریک روسیه به واسطه گسترش تشکیلات ناتو به سمت شرق و قربانی کردن اوکراین در این مسیر، عملا زمینه را برای کشته شدن هزاران اوکراینی و ویرانی این کشور فراهم کردند. جالب اینکه اکنون هم به صورت آشکار و هم پنهان، منابع غربی گزارش می دهند که دولت آمریکا به اوکراینی ها توصیه می کند تا خود را برای حضور بر سر میز مذاکرات صلح با روسیه آماده کنند. زیرا از طریق نظامی قادر به دستیابی به اهداف خود نیستند و واقع بینانه ترین گزینه برای آن ها این است که موضع خود را مذاکرات مذکور تقویت کنند.
در قالب جنگ غزه نیز حمایت های بی چون و چرای آمریکا از رژیم اشغالگر قدس و جنایات آن علیه مردم غزه که تنها ظرف سه ماه موجب کشته شدن بیش از ۲۲ هزار نفر و مجروح شدن بیش از ۵۷ هزار نفر دیگر شده نیز، تا حد زیادی اعتبار اخلاقی که آمریکایی ها برای خود در قالب معادلات بین المللی قائل بودند، زیر سوال برده است. موضوعی که ضربه ای سنگین را به موقعیت هژمونیکِ متصور و ادعایی آن ها برای خودشان نیز وارد کرده است.
دوم اینکه یکی از ویژگی های قدرت های هژمونیک در نظام بین الملل این است که آن ها قادرند روندهای آتی را به خوبی پیش بینی و برای آن ها برنامه ریزی کنند. در واقع، این دسته از قدرتها در این رابطه نسبت به دیگر کنشگران حوزه روابط بین الملل، از مزیت برخوردارند. این در حالی است که آمریکایی کنونی مدام در حال غافلگیرشدن به واسطه رویدادها و تحولات مختلف بین المللی است. مثلا آمریکایی ها هیچگاه پیش بینی عملیات هفتم اکتبر از سوی جنبش حماس را نداشتند.
آن ها هیچگاه پیش بینی نمی کردند که به این زودی ها حوثی های یمنی در دریای سرخ تهدیدات معتبری را علیه آمریکا و رژیم اشغالگر قدس ارائه کنند و یا اینکه آن ها این تصور را نداشتند که نظامیانشان در سوریه و عراق آماج حملات گروه های مقاومت در منطقه قرار گیرند. البته که نمونه ها و نشانه های غافلگیری گسترده آمریکایی ها در مدت اخیر در مواجهه با رویدادهای مختلف بین المللی، بسیار بیشتر از مواردی است که به آنها اشاره شد و همگی آن ها یک پیام را مخابره می کند: هژمونی آمریکایی به نقطه بن بست و پایان خود رسیده است.
و در نهایت سوم اینکه وقتی شاهدیم در نظام بین الملل غربگرای جهان که آمریکایی ها مدعی این هستند که در قالب آن قدرت برتر و هژمونیک هستند و به بیان ساده تر نقش ژاندارم و پلیس را بازی می کنند، سطح تنش و درگیری ها در اقصی نقاط جهان افزایش یافته، این مساله تنها می تواند یک معنا داشته باشد: کنشگران زیادی در عرصه بین المللی وجود دارند که اساسا موقعیت هژمونیک آمریکا را دیگر به رسمیت نمی شناسند و به خوبی می دانند که این موقعیت آمریکا دستخوش شکاف و آسیب های جدی شده است.
در واقع، آمریکایی ها اکنون با چالش های عدیده و گسترده ای جهت برقراری نظم در نظام بین الملل تحت رهبری خود در دنیا رو به رو شده اند و البته که نمی توانند حرف اول و آخر را نیز جهت اعاده نظم و ثبات(در راستای منافع خود) بزنند. موضوعی که به نمود عینی این گزاره تبدیل شده که آمریکا دیگر قدرت هژمونیک و غالب جهان نیست.
ارسال نظر