امجد: «سه خواهر و دیگران» نقد ابتذال امروز است / رحمانیان: امجد، کارگردان زاده شده است
حمید امجد در نشست نقد و بررسی نمایش خود بیان داشت: «سه خواهر و دیگران» نقدی بر ابتذال امروز و اعتراض به کسانی است که تغییر را با هزینه دیگران میپسندند و هرگز حاضر نیستند در یک قصور و کوتاهی، خود را نیز سهیم بدانند. او با اشاره به اینکه فرهنگ را نمیتوان به یک جغرافیای خاص محدود کرد، ساختار بینامتنی اثر خود را توضیح داد.
به گزارش سارا کنعانی خبرنگار خبرگزاری موج، نشست نقد و بررسی نمایش «سه خواهر و دیگران» به نویسندگی و کارگردانی حمید امجد عصر آخرین روز مرداد در موسسه آپ آرت مان برگزار شد. این مراسم با حضور خود او و محمد رحمانیان و جمعی از علاقمندان برقرار گشت و محمد چرمشیر بر خلاف وعدهای که داده شد، غایب بود. حمید امجد در ابتدای جلسه با لحنی طنازانه یادآور شد: «اخیرا بسیار در مورد اینکه چرا ۱۲ سال تئاتری به صحنه نیاوردم و چرا حالا با یک نمایش سه ساعته برگشتهام صحبت کردهام. بنابراین ممنون میشوم در این جلسه دیگر صحبت از اعداد را به میان نیاوریم».
لزوم توالی فرهنگی و انتقال معنا از سدهای به سده دیگراو در پاسخ به اولین سوال، مبنی بر چگونگی درهم تنیدگی چند نمایشنامه در «سه خواهر و دیگران» و ساختار بینامتنی این متن توضیح داد: امیدوارم موفق شده باشم پیوستگی لازم را بین متون مختلف رعایت کنم و به یک هسته مرکزی رسیده باشم. از نگاه من فرقی نمیکند یک نمایشنامهنویس اهل کدام کشور باشد. تحت تأثیر نمایشنامههای دیگر قرار گرفتن به ذات خود اتفاق بدی نیست. چخوف در عمر کوتاه چهل و چند ساله خود، نمایشنامههای زیادی ننوشت تا ما ببینیم نقاط مختلف جهان چگونه در
آثار او بازتاب پیدا میکنند اما شکسپیر در دهها نمایشنامهای که از خود باقی گذاشته به گونهای عمل کرده که برای هیچ یک از آنها نمیتوان جغرافیای خاصی قائل شد و این متون حتی در بند زبان انگلیسی هم نیستند. در واقع همه درامنویسها به همین شکل عمل میکنند. چیزی که اهمیت دارد این است که چارچوب فکری نویسنده را پیدا کنیم. «سه خواهر» که چخوف آن را نوشته در ظاهر یک نمایشنامه روسی است اما فراتر از جغرافیای محدود به آن منطقه است. ریشه این نمایشنامه به «شاه لیر» نوشته شکسپیر میرسد که سدههای میانه اروپا را روایت میکند و اگر دقیق بنگریم میتوانیم رد خود شاه لیر را در
شاهنامه فردوسی پیدا کنیم. بنابراین باید نتیجه گرفت که فرهنگ، جغرافیا بردار نیست. هر نویسندهای چیزی از جغرافیا و تاریخ مشخصی برداشت میکند و بعد آن را مطابق با برداشت و اندیشه خودش ترجمه میکند و تلاش میکند روزگار خودش را منعکس کند. ما هم تلاش کردیم در «سه خواهر و دیگران» به چنین توالی و انتقال فرهنگی دست پیدا کنیم. مجموع برداشتهای من از نمایشنامههای شکسپیر و چخوف نوعی حس فرو پاشیدگی یا حس آخرالزمانی و یا احساس از دست دادن زمان و مکان و جایگاه بود که آن را در نمایشنامه خودم آوردم. کاراکتر دلقک در همه آثار شکسپیر وجود دارد که شخصیتی ناظر، قضاوت کننده و
تفسیر کننده است. چنین شخصیتی در نمایشنامه من در قالب کاراکتر فیروز تجلی پیدا کرده است. او بر خلاف بقیه، در این جهت حرکت نمیکند که همه چیز را به نفع خودش تغییر بدهد».
برای تماشای اثر امجد نیاز نیست نمایشنامهخوان حرفهای باشیممحمد رحمانیان نیز درباره وجوه بصری نمایش که بر وجوه دیگر آن چیرگی دارد بیان داشت: «اندیشمندانه بودن یک اثر منافاتی با پر میزانسن بودن آن ندارد. این دو مقوله در کنار هم قرار میگیرند و نه رو به روی هم. وقتی برای اولین بار این نمایش را دیدم جا خوردم از اینکه هر کنش در این صحنه چقدر فوقالعاده بود. کارگردانی امجد در این نمایش واقعا
استادانه و فوقالعاده است. هماهنگی خوبی میان اجرا و نور و بازیها و … ایجاد شده بود که باعثمیشد از جایی به بعد تماشاگر محو صحنه شود و به صداها گوش ندهد. این دقیقا همان چیزی است که از تئاتر انتظار میرود؛ سرگرمی و زیبایی در کنار تعالی هنری. حمید امجد از نگاه من یک کارگردان زاده شده است. او هسته مرکزی متن را پیدا میکند و آن را به شکل انرژی اجرایی و کنش حرکتی در میآورد. در حقیقت از متن میگذرد و به بازآفرینی آن دست پیدا میکند». در بخشی دیگری از جلسه درباره میزان مجاز ارجاعات ادبی در متن سخن گفته شد و اینکه اگر تماشاگر با هیچ یک از متنهایی که در این نمایش به آن
اشاره شده آشنایی نداشته باشد، آیا با اثر ارتباط برقرار میکند؟ امجد در این باره گفت: «من همان شیوهای را در پیش گرفتهام که پیش از این استادان ما در پیش گرفته بودند. هنوز هم بعد از ۴۰۰ سال میتوان دریافتهای جدیدی از نمایشنامههای شکسپیر داشت. نویسنده باید ابتدا بنگرد که میخواهد چه رابطهای با مخاطب خود داشته باشد؟ طبیعتا اگر کسی نمایشنامههای مهم چخوف و شکسپیر را خوانده باشد ارتباط کاملتری با متن برقرار میکند اما اگر نخوانده باشد هم دریافت مناسبی خواهد داشت، زیرا به تماشای یک قصه مستقل مینشیند. در واقع ما رمزهایی را در متن لحاظ کردهایم که اگر کسی
موفق به کشف آنها بشود اتفاق خوبی رخ داده اما اگر نشود، فهم و درک او از اثر ناقص نیست».
هنر متقاعد کردن مخاطب در ادامه محمد رحمانیان با اشاره با محدودیتهایی که در عرصه هنر در ایران وجود دارد بیان داشت: «متأسفانه حزبهای مختلف حتی بر نوع ترجمههای ما اثر گذاشتهاند و ما دیدهایم که «دایی وانیا» را عمو وانیا برگرداندهاند! امجد هم برای رسیدن به صحیحترین صورت نمایشنامه باید تلاش زیادی به خرج میداده همانطور که خود من در سال ۶۸ برای اجرا بردن «دایی وانیا» از چند مترجم کمک گرفتم و حتی به متن اصلی هم رجوع کرده. در نهایت باید گفت نویسنده باید موفق بشود
مخاطب را از نظر زبانی متقاعد کند، به گونهای که او بپذیرد فلان دیالوگ از دهان فلان شخصیت بیرون آمده باشد. همین هنر متقاعد کردن مخاطب شاید بزرگترین هنر نویسنده و کارگردان است». در این نشست امکان پرسش و پاسخ برای تماشاگران هم فراهم بود. یکی از حاضران سوالی در مورد ارتباط این متن با زندگی آدمهای امروز پرسید و پاسخ جالبی از امجد گرفت. او گفت: «هر روایتی خود به خود، متأثر از روزگار خود و جهان پیرامونش است. میگویند حتی اگر شماره تلفنات را به کسی بگویی هم در خلال انتقال آن اعداد و ارقام چیزی را از خودت به او رساندهای. در یک کلام شاید بتوان گفت این نمایشنامه نقدی
است به ابتذال موجود در جامعه. به این که مهاجمان در لباس خودی فرو رفتهاند و به این شکل دنیا را مبتذل ساختهاند. چخوف از اولین کسانی بود که فهمید مرزی میان مقصران و دیگران وجود ندارد و به قولی از ماست که بر ماست. این نمایشنامه نقدی است به همه کسانی که خودمحق پندارند و طلبکار و همیشه میگویند تو چرا شبیه من نیستی؟ چنین ابتذالی را در اطراف خودم دیده بودم و به قولی میخواستم نقدی داشته باشم به اینکه همیشه از دگرگونیها به هزینه دیگران استقبال میکنیم و نه به جیب خودمان». در انتها رحمانیان به نقش مهم امیر اثباتی در طراحی صحنه و لباس کار اشاره کرد و اینکه باعث شده
تماشاگر خواهر بودن کاراکترها را در این نمایش باور کند. حمید امجد نیز صحبتهای خود را اینگونه به پایان رساند: «من معمولا به دنبال پیشنهاد دادن یا کشف یک الگو هستم و کمتر به دنیال استفاده از الگوهای قدیمی میروم. این رویکرد، همواره مبنای کار من قرار گرفته است».
ارسال نظر