هادی بهروز: باورپذیری اولویت اصلی فیلمبرداری «ایستاده در غبار» بود
هادی بهروز مدیر فیلمبرداری «ایستاده در غبار» گفت: بحثما از ابتدا این بود که که اگر بخواهیم زندگی یکی از آدمهای دهه شصت را به تصویر بکشیم، این امر چطور اتفاق بیفتد که در این تصویر، هم حس باورپذیری وجود داشته باشد و هم اینکه جنس تصویرمان از جنس همان دوره باشد و شبیه راشهایی باشد از یک دوره سپری شده …
خبرگزاری موج/ علی ظهوریراد:رکودی که سالیان درازی گریبان سینمای دفاع مقدس را گرفته بود، سال گذشته به شکل عجیبی به چالش کشیده شد. «ایستاده در غبار» ساخته چند جوان گمنام با بازیگرانی ناآشنا درباره سرداری مفقودالاثر، سال گذشته با حضورش در جشنواره باعثحیرت و لذت همه کسانی بود که به دنبال خون تازهای در رگهای سینمای دفاع مقدس بودند. اینکه چگونه یک فیلم میتواند تا این حد تاثیرگذار باشد را با محمد حسین مهدویان نویسنده و کارگردان و هادی بهروز مدیر فیلمبرداری این فیلم مطرح کردیم. دو نفری که در واقع، بخش
عمدهای از موفقیت فیلم، مدیون قلم و سبک بصری این دو است. بخش دوم و پایانی این نشست را از نظر میگذرانید؛
**بهروز: باورپذیری در تصویر اولویت اصلی ما بود-یکی از مهمترین شاخصههای جذابیت هر دو فیلم «آخرین روزهای زمستان» و «ایستاده در غبار»، بافت تصویری این دو فیلم است که بیننده را به یاد عکسهای چاپ شده رنگی دهه شصت و قسمتهای کوتاه تصاویر خبری ۱۶ میلیمتری می اندازد که در همان دوران از تلویزیون میدیدیم. این بافت تصویری به شکل موثری در کلیت این دو فیلم تنیده شده و به یکی از نقاط برجسته کار شما بدل شده
است…*هادی بهروز:شروع این مساله به سال ۸۵-۸۶ برمیگردد. یک بار با حسین مهدویان بحثی درگرفت در مورد اینکه اگر بخواهیم زندگی یکی از آدمهای دهه شصت را که مربوط به بخشی از تاریخ معاصر است، به تصویر بکشیم، چطور این اتفاق بیفتد که در تصویر ما، هم حس باورپذیری وجود داشته باشد و هم اینکه جنس تصویرمان از جنس همان دوره باشد و شبیه راشهایی باشد از یک دوره سپری شده … به این فکر کردیم که ببینیم چه اتفاقی میافتد و چطور میتوانیم به آن فضا نزدیک بشویم. برای رسیدن به این تصویر با فیلمبردارهای آن موقع صحبت کردیم که ابزارهایشان را
ببینیم، اینکه تصاویرشان با چه لنزی فیلمبرداری میشده و از چه مواد خام و از چه دوربینی استفاده میکردند. همه این چیزها را شناسایی کردیم و زمانی که به «آخرین روزهای زمستان» رسیدیم و بنا شد که به این شکل کار کنیم؛ چندین بار تست زدیم و در فرآیند تست زدن به این چیزی که می بینید نزدیک شدیم. حالا هرچه در فیلمبرداری درگیر کار می شدیم، درواقع به لحاظ سبک فیلمبرداریی کاملتر می شد. در واقع ما خیلی زود به این رسیدیم که تصویرمان چطور باید باشد و سبک فیلمبرداری را در یک فرآیند تکمیل شد، البته یک مقدار زمان برد تا ما سبک فیلمبرداریمان، سبک کاملی بشود.
-سبک فیلمبرداری جالب شما مثل نگاه آدمی است که انگار دارد از یک گوشهای رد میشود و با گوشه چشم دارد نگاه میاندازد.نگاهی که انگار کنجکاو است و می خواهد همه چی را بفهمد و ببیند. این شکل نهایی کار چقدر مدیون تجهیزات، چقدر وابسته به خود شما و تا چه حدی بر آمده از تعامل شما و کارگردان است؟*هادی بهروز:اینکه این سبک فیلمبرداری چه زمانی جا افتاد، چیزی است که درواقع بین من و حسین مهدویان اتفاق افتاد و بیشتر هم به او مربوط است، استفاده از
لنز تله و اینکه دائم ما از سوژه و اتفاقی که در صحنه دارد میافتد، دور باشیم و در چه جایی قرار گرفته باشیم، بخش زیادیاش مربوط به حسین مهدویان و کارگردانی او است. اصلا دوربین، کاراکتر پیدا میکند و اینکه دقیقا کجا بایستد و صحنه را ببیند مشخص می شود که البته در واقع این را کارگردان طراحی میکند. مقداری زمان برد تا ما درست به این سبک برسیم. فکر میکنم یک ماه از فیلمبرداری «آخرین روز زمستان» که گذشت به این سبک نزدیک شده بودیم و وقتی که فیلم تمام شده بود، ما آماده بودیم برای پروژه بعدی که بخواهیم در واقع به همان شکل کار کنیم. به همین دلیل در «ایستاده در غبار» این سبک
خیلی کاملتر و درستتر اجرا شده و در در سرتاسر فیلم درست اتفاق افتاده؛ یعنی دوربین جای خوبی دارد و به موقع به صحنه میآید و به واسطه طراحی درستی که در جایش و انتخاب لنزش شده و نوع میزانسنی که وجود دارد و نوع مواجههای که دوربین با صحنه دارد باعثشده که حتی خود دوربین هم خیلی حس نشود. یعنی شما دوربین را حس نمیکنید. فکر میکنم که خیلی درست این اتفاق افتاده است.
** دیده نشدن، تلاش بازیگران «ایستاده در غبار» بود**هدایت بازیگران و نحوه
بازیها تاثیر زیادی بر این جنس باورپذیر بودن «ایستاده در غبار» داشته است.کمی در مورد شیوه هدایت گروه به خصوص بازیگران برایمان توضیح دهید.*مهدویان:از ابتدا تمام تلاش و ایدهآلمان این بود که بازیهای این فیلم باید شبیه زندگی باشد. یعنی ما بازی به معنای اینکه قرار است چیزی به نمایش دربیاید، نداشتیم. میخواستیم از همه شیوه های مرسوم بازیگری استفاده کنیم، برای اینکه بازیهای فیلم بازی به نظر نرسد. از مهدی زمینپرداز که نقش حسن باقری را در «آخرین روزهای زمستان» بازی کرده بود، دعوت کردم تا در کنار ابراهیم امیری که در
کارهای قبلی من به عنوان بازیگر و مسوول انتخاب بازیگر فعالیت داشت، دو نفری این کار را انجام دهند. قدم اول انتخاب بازیگر بود، بازیگر متناسب با نیاز ما(خب بچهها نیاز ما را میدانستند) به خصوص از بین بازیگرهای تئاتر و البته آموزشگاههای بازیگری. این نکته را هم بگویم که ما نیاز داشتیم نقشهای اصلی را بازیگر باهوش و کاربلدی که به دلایلی قبلا در پرده سینما دیده نشده است، بازی کند تا به هادی حجازیفر رسیدیم که بازیگر و کارگردان تئاتر بود و سالها در کار تئاتر خبره شده بود و فوقالعاده آدم دقیق و باهوشی است. مهمتر از همه اینکه «آخرین روزهای زمستان» را دیده بود و
اصلا یکی از علاقهمندیهایش در حوزه بازیگری که سالهاست در تئاتر برای اجرایش تلاش دارد، این بود که به یک بازی زنده، واقعی و شبیه زندگی برسد. در واقع در این نقطه بود که سلیقههای ما به هم رسید و هادی حجازیفر به نظر من همه آن کاری را که باید میکرد، انجام داد. یعنی غیر از بحثتمرینهایی که با ابراهیم امینی و مهدی زمینپرداز داشتند و کاری که روی نقش کردیم و تحلیلهایی که راجع به شخصیت داشتیم، حجازیفر به حدی در شخصت حاج احمد غرق شده بود که من حتی در مورد فیلمنامه هم از هادی نظر پرسیدم و حتی چند تا سکانس از فیلمنامه را تغییر دادم برای اینکه این شخصیت کاملا برای
حجازیفر، قابل درک و قابل فهم باشد و تازه تمام این بحثها، غیر از بحثاجرا بود.
**چالش اجرایی اصلی در زمان بازیگری برای پروژه چه بود؟* مهدویان:ما باید تلاش میکردیم که تماشاگر وقتی دارد فیلم را نگاه میکنم، یادش برود که با بازیگر طرف است و واقعا فکر کند که احمد متوسلیان را دارد میبیند و این مساله در مورد سایر شخصیتها هم صادق بود. درواقع یک نوع ایثار از بازیگران توقع داشتیم چون بازیگران
باید تلاش میکردند که دیده نشوند. باید تلاش میکردند فقط آن نقش دیده بشود. جایی هم که از دستشان در میرفت، یک تذکر کافی بود. یعنی ما گاهی اوقات داشتیم نگاه میکردیم و میگفتیم مثلا ببین! آن نگاه خوب نبود و این حرکت درشت بود و زیادی داری بازی میکنی… بازیگران را مدام داشتیم مهار میکردیم برای اینکه در اندازههای خودشان بازی کنند و خودشان هم این مهار را به خودشان بسته بودند. تا رسیدیم به این سبک بازی که دارید آن را در فیلم میبینید.
*بهروز:نکتهای در مورد نمایشی بودن یا نبودن بازیها هست، مربوط به نگاه خاصی است که در کل فیلم جاری شده. به نظر من در
همه عناصر فیلم در واقع اتفاق افتاده؛ یعنی به نوعی در طراحی صحنه، در گریمها، حتی در تدوین… یعنی وقتی تمام اجزای فیلم را برای قضاوت تفکیک میکنیم، متوجه این نکات میشویم. در «آخرین روزهای زمستان» همه اول به فیلمبرداری و نوع روایت خاص آن توجه کردند و بعد در ادامه، سایر ظرایف فیلم کشف شد.
**آقای مهدویان شما برای پروژه بعدی چه برنامهای دارید؟ آیا باز هم در ادامه این روند بعد از «ایستاده در غبار» میخواهید یک فیلم دیگر دفاع مقدسی را به تصویر بکشید؟ یا همین مشکلاتی که برشمردید، شما را در حدی ناامید کرده که قصد دارید داستانهای دیگری برای مخاطب تعریف
کنید؟*مهدویان:راستش را بخواهید ایدههای متعددی در ذهنم میآید بعضیهایش راجع به جنگ است و بعضیهایش راجع به موضوعات دیگر. دوست دارم فیلم کودک بسازم، دوست دارم کمدی بسازم. خیلی شوق عجیبی برای فیلم ساختن دارم و خیلی وسوسههای متعددی در ذهنم هست و راستش را بخواهید، به خاطر همین چیزها، تصمیم گرفتن یک مقدار برایم سخت شده. این روزها نمیدانم چه کار باید بکنم. حتی موفقیت «ایستاده در غبار» هم بر این تفکرات موثر بوده و یک سری مسائل دیگری که حالا من درگیرش هستم باعثشده که هنوز تصمیم روشن و مشخصی برای کاری بعدیام نگیرم. ولی امیدوارم به زودی تکلیفم معلوم
شود و ببینم که چه کار میخواهم بکنم.
**وقتی برای مردم فیلم میسازیم، مخاطب جذب کار میشود-یک نکتهای که «ایستاده در غبار» را تقریبا از اکثر فیلمهای دفاع مقدسی که تا به حال ساخته شده، مجزا میکند، استقبال خیلی وسیعی است که همه اقشار مردم از این فیلم کردند. دلیل محبوبیت این فیلم را با وجود مخالفت هایی که گفته بودید در مقابلش هست، در چه میدانید؟ به نظرتان
محبوبیت میتواند کمک کند که کم کم دیدگاهها نسبت به روایت جنگ عوض بشود و شما بتوانید این روایتهای تازه را داشته باشید؟ *مهدویان: یک راه خیلی ساده برای محبوب شدن فیلم وجود دارد و آن این است که ما وقتی فیلم میسازیم، باید برای مردم بسازیم. اشتباهی که در سینمای جنگ ما به وجود آمده، این است که خیلی وقتها اصلا فیلم را برای مردم نمیسازند؛ بلکه فیلم برای نهادی یا دل مدیری ساخته میشود و جالب اینجا است که این اتفاق، ناخودآگاه میافتد، چون وقتی یک کسی میخواهد فیلمی بسازد، آنقدر در دل این جلسات با مدیران شرکت میکند، ناخودآگاه ذهنیت مدیران بر فیلم غلبه
پیدا میکند، در حالی که باید مردم، مردم عادی که با آنها تاکسی سوار میشویم، مردمی که در کوچه و خیابان میبینیم، فیلم را ببینند و آن را بپسندند و برای رسیدن به این نقطه، باید یک مقدار تصورمان راجع به مردم واقعیتر باشد. من چون متعلق به نسلی هستم که با این بچهها بزرگ شدم، با هم مدرسه رفتیم، با هم حرف زدیم و ... میفهمم چه میخواهند و چه میفهمند و با موضوعات مختلف به چه شکلی مواجه میشوند. میدانم که اینها با دفاع مقدس و فیلم جنگی مشکل ندارند، با لحن و روایتگری راجع به جنگ مشکل دارند. زبانشان را میفهمم و موقعی که این فیلم را میساختم اصلا تلاش میکردم فیلم
را برای اینها بسازم. من این فیلم برای جوانها ساختم. یعنی وقتی که فیلم را میساختم، تک تک صحنههایی را که مینوشتم یا در زمانی که داشتم کارگردانی میکردم، داشتم به این فکر میکردم که خب مثلا فلان جوان که همدانشگاهی من بوده و فلانی که همدبیرستانی من بوده، آن دیگری که در همسایگی من بوده، اینها که به سینما میروند چه واکنشی خواهند داشت. براساس این ذهنیت بود که مدام داستان را تغییر دادم و اصلاح کردم تا «ایستاده در غبار» به این شکل داستان و روایت رسید. من این فیلم را واقعا برای نسل دیگری ساختم، برای نسلی که امروز جوان و اهل سینما رفتن هستند. سینما برای آنهاست و
میخواهند یک فهمی از تاریخ داشته باشند، میخواهند در جامعه نقشی داشته باشند. در واقع فیلم را برای آنها ساختم، در نتیجه آنها خوششان میآید. اتفاقا عموم منتقد فیلم هم آنهایی که هستند از نسل قبلی هستند و همچنان نگران هستند. حالا جوانهای این نسل رفتند فیلم را دیدند، عاشق حاج احمد شدند و از قصه خوششان آمده و به آن شیفتگی پیدا کردند. اینها هنوز وقتی حرف میزنند، میگویند آقا! اگر جوانهای ما این فیلم را ببینند چه تصوری از جنگ پیدا میکنند و در این زمینه، تحلیلهایی ارائه میدهند که اصلا واقعی نیست. الان دیگر وقت تحلیل نیست، الان باید رفت و واقعیت را دید. واقعیت
این است که از نسل جدید ما کسانی که رفتند این فیلم را دیدند، از احمد متوسلیان خوششان آمده و به او دلبستگی پیدا کردند. الان دیگر نمیشود کسی بیاید مصاحبه بکند و حرف بزند و تحلیل کند و نقد بنویسد و بگوید که این فیلم در جوانها چه تاثیراتی میگذارد. الان وقت مطالعه واکنش مخاطب است و به نظر من این نگرانکننده است. چیزی که امروز من را نگران میکند، همین است.
ارسال نظر