تقسیم بندی تاریخی و ویژگی ها و ضرورت های نقاشی عاشورایی
غلامعلی طاهری گفت: در دوره جمهوری اسلامی که ما در آن زندگی می کنیم، موضوعات مذهبی و دینی جز اولویتهای فرهنگی و هنری این نظام محسوب میشود. اگر موضوعاتی مانند عاشورا، در قالب آثار ماندگار تاریخی کار نشود، شاید دیگر تاریخ فرصتی را به ما ندهد که بتوانیم به چنین موضوعاتی بپردازیم و کارهای باشکوه و با عظمت هنری خلق کنیم.
غلامعلی طاهری فارغ التحصیل کارشناسی ارشد نقاشی از دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران و همچنین دبیر کل اولین جشنواره بینالمللی هنرهای تجسمی فجر1387 و مدرس دانشگاه است. وی یکی از هنرمندان موسوم به نقاشان انقلاب است که نگاهی دینی و ایدئولوژیک در بسیاری از آثارش وجود دارد. بر همین اساس، در قالب یک مقاله شفاهی در گفتگویی با خبرنگار خبرگزاری موج، درباره تقسیم بندی تاریخی و ویژگی ها و ضرورت های نقاشی عاشورایی نظراتش را بیان کرده که مشروح را در زیر می خونید:
طاهری در مورد نقاشی های عاشورایی بیان کرد: شاید بشود گفت که ما می توانیم هنر عاشورایی و نقاشی عاشورا را به دو بخش پیش از انقلاب و پس از انقلاب تقسیم کنیم که مصداقها و نمونههای بسیاری را می شود نام برد و تصاویرش را ارائه کرد. در این بحث، چند محور اصلی را برای باز شدن بیشتر موضوع هنر عاشورایی مد نظر قرار می دهم که هر یک را به صورت اجمالی بیان می کنم؛ چون اگر قرار باشد به صورت تفضیلی راجع به هر کدام صحبت کنیم مباحث نیاز به وقت بیشتری دارد. نخستین موضوع برمیگردد به ویژگی های هنر عاشورایی که هم می تواند از منظر تاریخی بررسی شود و هم از بعد نوع استفاده از نمادها و عناصر تصویری. البته این را هم اضافه کنم که بحث ما به صورت ویژه در خصوص هنرهای تجسمی شاخه نقاشی است و به بخش های دیگر هنر وارد نمیشویم.
این استاد دانشگاه در ادامه افزود: ما می دانیم که بعد از واقعه عاشورا، برخی از گفتهها و نقل قولها حاکی از این بود که اتفاق ناگواری در صحرای کربلا رخ داد که منجر به شهادت مظلومانه امام حسین(ع)، فرزندان و یارانش شد. این واقعه ناجوانمردانه و این کشتار وحشیانه، یکی از سوژه های مهم برای بسیاری از هنرمندانی است که به اهل بیت علیهم السلام ارادت دارند و در مکتب عاشورا و ائمه اطهار، در واقع کسب دانش، فیض و فضیلت هنر کردهاند و آثاری را در این زمینه به وجود آوردند که به غیر از شاخه ادبیات و هنرهای نمایشی، در نقاشی هم آثاری از این دست می بینیم. نکته حائز اهمیت در این حوزه این است که، برخلاف محدودیتهایی که در اسلام برای به تصویر درآوردن فیگور انسانی وجود داشت، اما برای بیان یک واقعه حماسی و تاریخی طبعا نیاز بود که از شمایلها و فیگورهای عینیتر و نزدیک به فیگورهای شناخته شده مذهبی استفاده شود. از این رو در هنر عاشورایی، جدای از جنبه های ساده شده و عناصر ناب بصری که در روح هنر اسلامی وجود دارد، ما می بینیم که در بسیاری از آثار، حتی در دوره پیش از صفویه، نمونه هایی از روایتگری یا تصویر سازی عاشورا وجود دارد که بعضا، یا به شکل بسیار ساده و فیگورهایی شبیه به نگارگری طراحی شده، یا به صورت جذابتر، رنگآمیزی و تصویر سازی شده، برای کتابی که واقعه عاشورا را مثلا در قالب یک روضه، شعر یا تفسیر تاریخی روایت کرده، اجرا شده است. اما در آن موارد تصویرگری، بخشی از صحنه را نقاشی کرده است که من به صورت صریح و روشن نمیتوانم بگویم که آن آثار، جز آثار برجسته و ماندگار تاریخ تصویرگری و نقاشی ایرانی است.
در ادامه این عضو شورای راهبردی هنرهای تجسمی کشور خاطر نشان کرد: اما بخشهایی را که می شود به صورت نمونههای ارزشمند از آن یاد کرد، زمانی است که نقاشی فیگوراتیو با نقاشی ایرانی ترکیب میشود. من بستر هنر دینی و مذهبی را از هنر عاشورایی جدا نمی دانم. چون زمانی هنر مذهبی و دینی در ایران، جنبه مردمی، هنری و غیر کاربردی پیدا کرد که هنر عاشورایی در آن به وجود آمد، در حالی که قبل از آن هنر مذهبی و دینی، کاملا جنبه کاربردی داشت. مثلا می بینیم که آینه کاری و گچبری در معماری و یا تذهیب در کتاب، برای تزئین مورد استفاده قرار میگیرد، ولی به خودی خود یک هنر مستقل تلقی نمیشدند.
این مدرس و محقق هنر افزود: در اواخر دوره صفویه و اوایل دوره قاجار، نوعی نقاشی قهوهخانهای به وجود میآید که در آنجا ما میبینم مجالس مختلف حماسی و رزمی، از جمله واقعه عاشورا، در قالب پردههای نقاشی به تصویر در میآید که به نظرم می توان گفت نمونههای بسیار ارزنده، فاخر و غیر تزیئنی تولید میشود. یعنی اگر ما بپذیریم که تمام آثار هنری نقاشی در طول تاریخ، حتی نقاشی موضوعی، اکسپرسیونیسم، آبستره و...آثاری هستند که باید به دیوارها نصب بشوند؛ نقاشی قهوهخانهای یا نوعی از نقاشی که برای بیان واقعه عاشورا در قالب نقاشی قهوهخانه ترسیم شده است، آثاری هستند که به طور ملموس، بی واسطه و نزدیک، توسط مرشد نقال یا روضه خوان، برای افرادی که برای تماشا یا شنیدن روضه جمع میشدند، تشریح و توضیح داده می شد و تاثیرگذاری بسیار زیادی داشت و نوعی نقاشی کاملا مردمی و غیر تزیئنی است.
طاهری تاکید کرد: این نقاشی ناب ترین، خالص ترین و فاخرترین نوع از کاری است که من می توانم در تاریخ نقاشی ایران از آن نام ببرم که متاسفانه در دوره معاصر، به دلیل کم توجهی و در واقع پایان نسلی که این نوع کار را اجرا میکردند و انجام میدادند ما دیگر تداوم آن را نداریم و افسوس و صد افسوس که این هنر فاخر نتوانست قوام و دوام پیدا کند، که امروز بتوانیم از آن بهره ببریم و همچنان در محافلی، به عنوان نقاشیهای مردمی واقعه عاشورا، توسط نقالها برای مخاطبین بیان شود.
سرپرست اسبق موزه هنرهای معاصر تهران در ادامه اینگونه بیان کرد: من می توانم به نقاشی سقاخانهای به عنوان نوع دیگری از نقاشی مذهبی-عاشورایی اشاره کنم که در اواخر دوره پهلوی به اوج خود رسید. شاید این گمان وجود داشته باشد که این سبک به دلیل ایجاد فضا و عناصر ناب بصری و نحوه نگاه هنرمند به هستی، خیلی نزدیک به موضوع اصلی عاشورا نباشد. اما برخی از آثار نقاشی سقاخانه ای -و نه همه آنها- به عنوان یک هنر مستقلِ مدرنِ روز و قطع نظر از عناصر تجسمی مثل نقطه، خط، رنگ و مانند اینها که در آن مورد استفاده قرار می گرفت؛ روابط بین این عناصر بصری، نوعی از فرهنگِ هنر دینی و عاشورایی و روح و حال و هوای یک هنر مذهبی را در خود دارد.
وی تصریح کرد: نقاشی قهوه خانهای هم کاملا عاشورایی نیست؛ حتی نقاشیهای بزمی و نقاشیهای حماسی و رزمی شاهنامهای هم دارد، اما عمده آثار تاثیرگذار و ماندگارش مربوط به هنر عاشورایی است.
طاهری افزود: نکته دیگر استفاده از نمادهای تصویری و نشانههایی است که در فرهنگ عاشورا وجود دارد و برای بیان موضوع هنرمند از آنها استفاده میکند. مثلا ما میبینیم که در نقاشی قهوهخانهای نمادهایی مانند کلاه خود و شمشیر و پرچم و لباس رزم و موردی نظیر اینها مورد استفاده قرار میگیرد که معمولا، همان نمادهایی است که در جنگها از آن استفاده می شود و بیشتر ما در نقاشیهای نمادین یا سمبلیسم عاشورایی آن نشانهها را پیدا می کنیم. اما در دوره بعد از نقاشیهای قهوهخانهای و سقاخانهای، تعدادی از نقاشیهای عاشورایی را می بینیم که ترکیبی ازهمه اینها است و جایی از تابلوها عناصر خالص بصری وجود دارد که در آنها هنرمند هیچ گونه نگاه عینی ندارد، صرفا یا بافت است یا حرف و خطوط ناخوانا است که فقط بیان تجسمی دارد و بیان موضوعی ندارد. اما در جای دیگر میبینیم که کنار آن، شمایل بیسر یکی از شهدای کربلا دیده میشود و یا شمشیر یا سپری روی زمین افتاده و حتی اسب به عنوان یک مرکب رزم، در اکثر این آثار دیده می شود و فقط جنبه سمبلیسم و نمادین دارد یا در پشت صحنه، صفی از اشقیا هستند یا فضای آسمان غیر عادی و به رنگ قرمز و خون است. به هرحال آنچه که به عنوان نمادهای تصویری و تابلوهای عاشورایی دیده میشود شاید ارتباط عینی با هم نداشته باشد و میتوان گفت نوعی نقاشی سورئالیسم است. اما نمادها و نشانههای موجود در نقاشی عاشورایی همان چیزهایی است که ما پیش از آن در نقاشی قهوهخانهای دیدیم و همان طور که قبلا عرض کردم، بخشی از آن تلفیق و ترکیبی از هنر تصویرسازی، تصویرگری، روایت گری یا نقاشی غربی است. چیزهایی که نقاش ها مثلا در نقاشیهایی با موضوعات انجیل مقدس کشیدهاند که حتی از دوره بیزانس به بعد این اتفاق افتاده است.
در ادامه این مدرس نقاشی اظهار داشت: نوعی دیگر از نقاشی با عنوان نقاشی بیان گرایانه وجود دارد که برای تاثیرگذاری بیشتر، احساس هنرمندانه به موضوع چیره میشود. یعنی مثلا ما فرمهای غیر طبیعی و اغراقآمیز و وهمآلودی را در کارها میبینیم که مقداری جنبه متافیزیکی پیدا کرده است و فیزیک و متافیزیک، درهم ترکیب شده و عینیت با فرا واقعیت، در هم آمیخته شده که یک محشر کبرایی به وجود بیاید، تا یک اتفاق بسیارعجیب و خاصی نشان داده شود. شیوه کار اکسپرسیون است، اما حس هنرمندانه آنقدر قوی هست که توانسته این فضای عینی و واقعی تاریخی را به یک مفهم یعنی مفهوم عاشورا تبدیل کند و این به نظرم از کارهای قوی و قدرتمندی است که بعد از انقلاب خلق شده است.
وی افزود: اما بیشترین نوع از هنر عاشورایی را ما در روایتگری تاریخی داریم به طوری که ما شاهد آن هستیم که بسیاری از هنرمندان در عرصه نگارگری یا در عرصه نقاشی فیگوراتیو و...، بعد از انقلاب یا آنها که پیش از انقلاب فعالیت داشته اند و کارشان بعد از انقلاب هم ادامه پیدا کرد؛ حماسه و واقعه تلخ عاشورا را به عنوان یکی از وقایع ناگوار تاریخی، به صورت مستند نقاشی کردهاند. یعنی تلاش کردهاند که مخاطب را به صورت عینی به آن فضا ببرند در آن فضای حماسی و در آن فضای اتفاق افتاده حماسی قرار دهیم.
طاهری گفت: به نظرم این نوع کار که از آن نمونههای خوبی داریم و کارهای قوی هم هستند، بهتر می تواند روی مخاطبین تاثیر بگذارد. یعنی اگر قرار است ما عاشورا را بیان کنیم، نه اینکه تنها راه آن، بیان روایت گرایانه و بیان فیگوراتیو است بلکه، حرف من این است که هنرمند برای بیان بیشتر وقایع تاریخی که اتفاق افتاده است، می بایستی عینا و با مطالعه دقیق تاریخ آن فضا را به شکل مستند، از نظر نوع و هویت آدمها، سفید و سیاهی پوست و حالت چهرههای آنها، نوع پوشش و لباس رزم و ریش رایج در آن زمان و امثال اینها را براساس مستندات تاریخی و به صورت فیگوراتیو نقاشی کند؛ که به نظر من کار درست و اساسی برای ماندگار شدن تصویر تاریخی عاشورا است. همان اتفاقی که در موضوع به صلیب کشیدن حضرت مسیح(ع) در هنر دینی اورپا رخ داد. دورههای مختلف تاریخ نقاشی از دوره گوتیگ و پیش از رنسانس و یا پس از آن مثل دوره منریزم (شیوه گری)، باروک، رمانتیزم و نئوکلاسیزم هست که اینها به نوعی به موضوعات حضرت مسیح(ع) پرداختهاند که تاثیر بسیار زیادی دارند.
طاهری گفت: به هر حال اگر ما تاریخ هنر را ورق بزنیم، بعضا نمونه های بارز و شاهکارهای ماندگار تاریخ هنر آثاری است که با موضوع حضرت مسیح(ع) و به صلیب کشیدن او نقاشی شده است که اتنظار می رود که هنرمندان ما هم در ارتباط با موضوع عاشورا، با هم قدرت و قوت و توانمندی کار کنند و کم فروشی نکنند، وقت بگذارند و با انگیزه بالا و قوی دینی و مذهبی، این آثار را بیافرینند. یقین داشته باشید که انگیزه هنرمندانی که آثار باشکوه تاریخی مثل به صلیب در آوردن حضرت مسیح که پتر پل روبنس یا تیسین و از این دست هنرمندان کار کردهاند، مادی نبوده است. روبنس یکی از نقاشهای سرمایه دار بوده و نیازی به پول نداشته ولی تابلویی به آن عظمت را کار کرده به نحوی که وقتی انسان این کار را با آن شکوه و عظمت میبیند، حیرت می کند و میتوان گفت به جز انگیزه دینی و مذهبی چیز دیگری در پشت آن نیست.
این استاد دانشگاه افزود: از طرف دیگر ما یک سری آثاری را داشتیم که صحنه تئاترگونه و نمایشی برای بیانمان از روز عاشورا بود. مثلا نور پردازی های موضعی یا ترکیب بندیهایی که چرخش خوبی در تابلو ایجاد میکند و مخاطب هم با اثر ارتباط برقرار میکند. البته این نوع کارها هم خوب است و ما شاهد هستیم که این نوع کارها هم اگرچه صحنه آرایی ست، ولی موفق است و در بیان یکی از موضوعاتی که در روز عاشورا اتفاق افتاده هنرمند موفق بوده است.
این هنرمند افزود: شما می دانید از زمانی که امام حسین از مکه به سمت کوفه حرکت می کند و تمام آن قسمت هایی که او هجرت می کند را نقل می کنند و هر کدام از نبردهایی که روز عاشورا توسط یکی از بزرگان و سلحشوران و دلیران جبهه امام حسین(ع) مانند حضرت علی اکبر، ابوالفضل العباس و قاسم (ع) انجام شده و یا شهادت بستگان نزدیکش مانند حضرت علی اصغر (ع) اتفاق افتاده را نقالان و افرادی که از مستندات روایتی تاریخی، روایت کرده اند، دارای یک روضه و صحنه و تصویر توصیف شده بوده که طبعا در نقاشی هم این صحنه ها وجود داشته است. بنابراین پیاده کردن این صحنه ها به نظر من کار دشواری است و هنرمندان ما بایستی که بیش از پیش در این راستا وقت و انرژی بگذارند و کار کنند تا ما شاهد آثار ماندگار تاریخی باشیم.
غلامعلی طاهری در ادامه با تاکید بر اینکه نقاشان ما از این نظر بایستی بیش از آنچه که در توانشان است، تلاش مضاعفی برای رسیدن به قلههای رفیع هنر نقاشی و روایت موضوع عاشورا انجام دهند، بیان کرد: در دوره جمهوری اسلامی که ما در آن زندگی می کنیم، موضوعات مذهبی و دینی جزو اولویتهای فرهنگی و هنری این نظام محسوب میشود. اگر موضوعاتی مانند عاشورا، در قالب آثار ماندگار تاریخی کار نشود، شاید دیگر تاریخ فرصتی را به ما ندهد که بتوانیم به چنین موضوعاتی بپردازیم و کارهای باشکوه و با عظمت هنری خلق کنیم.
این هنرمند نقاش در پایان اظهار داشت: بنابراین توصیه من به نسل جوان و نقاش این است که در این عرصه ورود پیدا کند وبا دانش و توان هنری و قدرت اجرای بالا، قله های رفیع هنری را بپیماید و ما بتوانیم شاهکارهایی را خلق کنیم که بتواند هم تراز هنر جهانی در تاریخ هنر، ماندگار باشد.
ارسال نظر