ماریا ماوتی در گفتگو با موج:
زمان، فیلمی در مورد مهاجران ایرانی است/مردی که در آستانه سقوط است
ماریا ماوتی برای پیدا کردن زمان، شخصیت اصلی فیلم به ترکیه رفت و زندگی مردی که به گفته خودش در حال سقوط است و تمام درهای دنیا به رویش بسته را، روایت کرده است.
به گزارش خبرنگار سینمایی خبرگزاری موج، فیلم زمان، قصه آدم هایی است که روزی تصمیم می گیرند برای همیشه کشورشان را ترک کنند. آدم هایی که روزی زندگی شان را به حراج گذاشته و به امید رسیدن به آرامش و خوشبختی سودای زندگی در کشوری دیگر خانواده و گذشته شان را ترک می کنند. زمان مردیست که سال ها با خانواده اش به ترکیه مهاجرت کرده و پناهنده شده، اما حالا پس از گذشت چند سال، دیگر از آن خانواده خبری نیست...
ماریا ماوتی کارگردان این فیلم مستند که در این دوره جشنواره بین المللی حقیقت حضور دارد، متولد ۱۳۶۵ ، دارای کارشناسی کارگردانی از دانشگاه صدا و سیما و کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی از دانشگاه سوره است. او چند سالی است که به ساخت مستندهایی چون مادر، آگوست و بازگرد روی آورده است.
ماریا ماوتی با ساخت مستند بازگرد که روایتی از اسارت هزاران زن ایزدی توسط داعش در جنگ عراق است توانست موضوع تجاوز و بردگی زنان توسط داعش، که کمتر کسی به آن پرداخته را در معرض تماشای افراد قرار دهد.
برای این کارگردان جوان، مهاجرت و پناهندگی علتی شد تا مستندی از آدم هایی بسازد که با هزاران آرزو به کشوری دیگر رفتند و حالا واقعیت های تلخ زندگی دیگری، آن ها را میان ماندن و برگشتن در تعلیق و تردید گرفتار کرده است. ماریا ماوتی برای پیدا کردن زمان، شخصیت اصلی فیلم به ترکیه رفت و زندگی مردی که به گفته خودش در حال سقوط است و تمام درهای دنیا به رویش بسته را روایت کرد...
بر همین اساس گفت و گویی با او کرده ایم که مشروح آن را در زیر می خوانید:
موج: چه شد که به سمت ساخت فیلم در مورد پناهندگی و مهاجرت رفتید؟
ماریا ماوتی: اطراف من خیلی از افراد هستند که پناهنده شده بودند ولی راستش هیچ وقت دغدغه ام نشده بود که به مسئله مهاجرت بپردازم. تا اینکه دوست خواهرم مهاجرت کرد و بعد از دو سال برگشت و آن موقع برایم مهم شد که چرا کسی با سختی و به صورت قاچاق و گذران این همه سختی مهاجرت می کند و بعد از دو سال باز می گردد. کسی که می رود انگار پشت سرش را خراب می کند. زندگی اش را به حراج می گذارد .نمی دانستم چه شد که برگشت و پای همه حرف و حدیث ها ایستاد. گفت شرایط خیلی بحرانی است و پناهندگان زیادی آنجا زندگی می کنند. پناهنده های ایرانی به 25 تعداد هزار تا هم می رسند. من رفتم و با او صحبت کردم و گفتم می خواهم از این شخصیت ها فیلم بسازم. چند نفر را به من معرفی کرد که من روی دو شخصیت تردید داشتم. یکی خانمی بود که تنها زندگی می کرد و می گفت خواستم برای خودم یک کار متفاوتی داشته باشم . اما می خواستم کاراکتر قصه من یک مرد باشد. صحبت های اولیه را کردیم و پیش تولید شروع کرد.
موج: نمی خواهم با فیلم های قبل مقایسه کنم اما فیلم شما در زمان حال می گذرد و همانطور که کاراکتر در حال زیست است زندگی اش را هم می بینیم. چقدر طول کشید تا به این روایت برسید؟
ماریا ماوتی: خیلی طول کشید چون من یک سال تمام با این آدم صحبت کردم. من از طریق تلگرام هر روز تمام مسائل ذهنی ام را برای او می نوشتم و می فرستادم تا به یک خطی برسم. می خواستم از فیلم قبلی کمی پخته تر عمل کنم. صحبت ها را یادداشت می کردم. بعد از یک سال اما به من مجوز نمی دادند.
موج: چرا؟
ماریا ماوتی: چون ترکیه روی موضوع پناهندگی خیلی حساس است. دیدم سازمان ملل حساس است که ترکیه به پناهندگان جای مناسب بدهد و زندگی آنها را تامین کند. ولی نارضایتی هست و در شرایط سختی هستند و زوم کردن روی اینها خیلی حساسیت زا است. ما از چند جا پیگیری کردیم و از وزارت خارجه خواستیم تا کمک مان کند.
فیلم ساخته نشده بود و دو سال زندگی من همینطور گذشت و مهدی مطهر تهیه کننده کار واقعا برای ساخت این فیلم ریسک کرد. ما نباید این فیلم را می ساختیم چون پناهنده ایرانی در ترکیه به طور کلی موضوع حساسیت بر انگیزی است. من واقعا می خواستم این فیلم را بسازم. شاید هر تهیه کننده ای بود قبول نمی کرد. مهدی مطهر گفت بروید و بدون مجوز بسازید. در فرودگاه ما را نگه داشتند و گفتیم توریست هستیم.
اتفاق جالبی که افتاد این بود که شهر خیلی مه آلود بود و ما ده متری خود را هم نمی دیدیم. کسی در خیابان ها نبود و ما در دید نبودیم تا کسی متوجه فیلمبرداری شود.
موج: چقدر فیلم برداری طول کشید؟
ماریا ماوتی: ما سه مرحله داشتیم. یک مرحله پژوهش میدانی برای صحبت با این آدم که صرفا برای تحقیق و عکس گرفتن از زندگی اش رفتم. دوستانش را دیدم. بعد از آن فصل اول یک هفته طول کشید و فصل دوم هم یک هفته. ما یک بار زمستان برای تولید و یک بار اردیبهشت به آنکارا رفتیم؛ یعنی کلا 14 روز تصویربردای.
موج:از نظر روایی خط داستانی که خودتان دنبالش بودید چه بود؟ شاید بخاطر غرق شدن در فضای روایی گمش کرده اید یا اصلا شاید عامدانه این کار را کرده اید چرا که سینما می تواند هر روایتی را انتقال دهد و این روایت شما باشد. روایتی که من استنباط کردم این بود که کاراکتر زمان متکلم وحده است و خودش حرف می زند و روایت می کند و ما از منظر او با جهان هستی روبرو هستیم، به نظر می رسد آدم مثبتی باشد. اما ذره ذره این کاراکتر رنگ می بازد و ما حس می کنیم زنش هم حق داشته است. شما در دوره مطالعاتی به این مسئله رسیده بودید؟
ماریا ماوتی: من این روند را قبول ندارم چرا که حس می کنم اگر بخواهیم صادقانه رفتار کنیم و با خود صادق باشیم همه یک بُعد دیگری دارند و وقتی یک انسان انتخابِ سختی می کند و اجازه می دهد ما وارد حریم خصوصی اش شویم قطعا سیاه ها و خاکستری هایش را هم می بینیم. درست است؟
موج: اگر بسته باشد می توانیم نشناسیم.
ماریا ماوتی: بله، فکر نمی کنم این شخص آدم بدی باشد. من اجازه دادم حرف بزند. اگر نمی گذاشتم آن زن حرف بزند در حق او ظلم کرده بودم. من خواستم صحبت کند و این حق را به او دادم. ما چرا نمی آییم این بُعد زندگی اش را ببینیم؟ این آدم در زندان بوده و فداکاری کرده. این آدم این بُعد زندگی را هم دارد.
موج:من نمی گویم آدم بدیست. می گویم نقش بد. من فیلم شما را یک مستند داستانی می بینم. چون هم بدیهه سازی داشتید و هم مشاهده گر نبودید. براساس طرح پیش رفتید.
ماریا ماوتی: همین بوده. ما پژوهش کردیم و برنامه زمانی را در آوردیم و بر اساس پژوهش فیلم ساختیم. من این موقعیت های پژوهشی را چیدم و با او رفتم نانوایی و کارهای روزمره را انجام دادیم.
موج:ما به این می گوییم بدیهه سازی. شما گفتی الان تلفن بزن. چیدمان دارد و اتفاقی شما دنبال او نرفته اید. شما می گویید این آدم اینطور زندگی می کند. مثلا من راننده تاکسی ام و شما مستند ساز هستید و 20 روز پایم شکسته بوده. شما حالا که خوب شده ام می گویی بیا برویم مستند زندگی ات را بسازیم. بازسازی نکرده اید اما بدیهه سازی کرده اید. راز کتک زدن آن زن را فاش نکرده اید اما آخرش از دیالوگ زن و مادر موقعیت و مشکلات مرد را هم درک می کنیم. و این چیدمان شما بوده است.
ماریا ماوتی: بله من بر اساس داستانم موقعیت هایم را می چیدم اما خدای آن موقعیت نبوده ام و من نمی گفتم چه اتفاقی افتاد. اگر من می توانستم این موقعیت را در بیاورم خیلی اعتماد به نفس پیدا می کردم! من چگونه می توانستم از مادر بازی بگیرم. من هم مثل مخاطب مستند دیدم و آخر فیلم متوجه شدم این قصه هم هست. من تا حدی دخل و تصرف دارم و گزینش کردم. من هم همان شب فهمیدم.
موج: پس آگاهانه عمل کردید و جانمایی آن پلان را برای آخر گذاشتید؟
ماریا ماوتی: بله.
موج: پس شما به صورت خیلی آرمانی به یک خط روایی دراماتیک رسیدید و در پایان بندی این فیلم یاس بسیار عجیبی وارد کردید که به درد این داستان می خورد.
ماریا ماوتی: درست است. اتمام دغدغه من این بود که پایان این فیلم چیست و پایان ندارد. هنوز پایانی نداشت. اتفاقی در زندگی این آدم نیوفتاده بود و اراده ای نکرده بود. همه این اتفاق ها افتاده است.
موج: فکر می کنید یک آدم در ترکیه اگر بخواهید صفات داستانی مثل غافلگیری یا تعلیق یا اوج و فرود داشته باشد به این شخصیت در ترکیه کدام را نسبت می دهید؟
ماریا ماوتی: در حال سقوط است کاملا.
موج: بلاتکلیف است یا سقوط؟
ماریا ماوتی: می گوید بلاتکلیف اما سقوط است.
موج: سقوط که سرنوشت همه است. این نمی تواند ترکیه بماند. اینها هم که قبولش نمی کنند. این آدم معلق است.
ماریا ماوتی: معلق یعنی کسی که امیدی دارد. اما این به هر در می زد بسته بود. داستان ما به این صورت شروع شد که این آدم به خانواده اش برسد. ما به هر دری می زدیم بسته بود. می رفتیم آ.سا می گفت خودتان حضانت داده اید. می رفتیم یو.ان می گفت شما حکم زندان دارید. همه امید ما خانمش بود که او هم دیدید آخر فیلم چه کرد. این آدم صد در صد نا امید بود. در جای جای فیلم بلاتکلیف بود.
موج: پلان اول فکر کردم عامدانه بود که دیدم نیست. بین این همه راش شما صحنه ای روی همه انتخاب کردید.
ماریا ماوتی: این پلان اول نیست.
موج: بله ولی ما هنوز نمی دانیم داستان چیست. و یک آدم چقدر در ترکیه می تواند احساس بدبختی بکند. ولی آن بالا یک عمل وحشتناک بود...
ماریا ماوتی: من به این فکر نکردم. بلکه به این فکر کردم که این آدم همه چیزش در لحظه عوض می شد. آدم احساساتی و ریسک پذیری بود و در لحظه تصمیم می گرفت.
موج: من سوژه شما را کسی دیدم که روی طناب راه می رفت و این طرف ایران بود و طرف دیگر زنش لب پرتگاه بود اما هنوز نیفتاده و هنوز زنده بود. آن پلان اول را اگر یک منتقد خیلی خوب هم ببیند می تواند رویش تاکید کند. یک صحنه خیلی درخشان هم دارد. بعد از اینکه طولانی صحبت می کند شما یک قاب طولانی از چهره اش می بندید که کاملا غرق در سکوت است. خب اینها خیلی زیباست...
ماریا ماوتی: شما می توانید در یک مکان بمانید و حول محور شخصیت اصلی او را در ترکیه معرفی کنید اما آمدید ایران تا مادر را معرفی کنید. این مثل یک شاخه اضافه است.
خب شما به یک نکته اصلا توجه نکردید. ما دو زن در قصه داریم. یک مادر و یک زن که چهار سال است متارکه کرده و برای رفتن به ترکیه دارد می رود که اجازه شوهرش را بگیرد. شوهری که چهار سال است با او حرف نمی زند. ما با این زن مواجهیم و از آن طرف با زنی که انگار به سیم آخر زده و دارد انتقام می گیرد و در ایران یک زن سنتی بوده و الان دارد جبران می کند. من به این تقارن احتیاج داشتم. مادر را نشان بدهم تا به این زن برسم. برای اینکه ما می دانیم زن ایرانی چیست و چه مشکلاتی دارد اما یک مخاطب خارجی نمی داند. ما زندگی مادر را مانند زندگی زمان پرداخت کردیم. وظیفه من بود تیمم را در بیاورم. اما متاسفانه مشکلاتی برای آن خانواده پیش آمد که ما اجازه نداشتیم زن را پخش کنیم.
اگر تقارن در می آمد خیلی بهتر بود.
موج: مسئله دیگر بحث جمع کردن این روایت است. شما در مقدمه فیلم یا هفت هشت دقیقه آخر همه اطلاعات را به مخاطب ندادید. نیمی از فیلم می گذرد تا ما چالش های این مرد را بشناسیم و ببینیم.
ماریا ماوتی: ببینید من خوشبختانه با افراد کار درستی کار کردم. مهمتر از هر چیزی من می خواستم دیده نشوند. شخصیتی که جلوی سه نفر بازگو می شود دیگر نمی تواند خودش بماند اما اینها شخصیت را رها می گذاشتند. پایان و آغاز فیلم من مشخص است و فیلمنامه داشتم؛ اما احساس من از این فیلم، فیلمی 47 دقیقه ای نبود و طولانی تر بود. ولی تدوینگر خیلی کمک کرد و فیلم را به جایی رساند که بشود درباره آن حرف زد. تدوین گر یک کارگردان است و می تواند رویه فیلم را عوض کند؛ اما ایشان دقیقا همان کاری را کرد که من می خواستم.
موج: چطور می توانستید به این کاراکتر اینقدر نزدیک شوید که گریه هم بکند؟
ماریا ماوتی: وقتی به کسی نزدیک می شوید و ایجاد اعتماد می کنید او خود را به شما نزدیک احساس می کند. من و کاراکترم با هم رفیق شده بودیم چون با هم راجع به همه چیز صحبت کرده بودیم. به نظر من افراد خیلی باهوش هستند و می فهمند که از آنها سو استفاده می کنی یا واقعا دغدغه تو شده است. او اعتماد کرد و می دانست می تواند خودش باشد. پلانی که به عکس بچه هایش نگاه و گریه می کرد برای خود من شوکه کننده بود.
موج:چه چالش هایی برایتان وجود داشت...
ماریا ماوتی: من یک مرز اخلاقی برای خودم دارم و آن این است که شخصیت آن فرد را خدشه دار نکنم. من این فیلم را به افراد زیادی نشان دادم. چه افرادی که حرفه ای بودند و چه مخاطب عام؛ گفتم من اینقدر خودخواه نیستم که به هر قیمتی فیلم بسازم و بعد از آنها پرسیدم که این فرد در چشم شما چگونه است؟ آیا شخصیتش خدشه دار می شود؟ خیلی ها، یعنی اکثریت گفتند نه؛ ما به این فرد حق می دهیم. در فیلمسازی مستند اخلاق خیلی مهم است. وقتی ما با مستند طرفیم یعنی باید امانت داری کنیم. وقتی آن سکانس آن شب اتفاق افتاد، سکوتی همه ما را گرفت. لایه های دیگری در فیلم مشخص شد.
موج: شفاف سازی رباب را می گویید؟
ماریا ماوتی: بله. زمان به من گفت این صحنه را استفاده نکن. گفتم باشد. بعد درموردش صحبت می کنیم و وقتی برگشتم ایران با او صحبت کردم. اول گفت چرا می خواهی استفاده کنی؟ بعضی حرف های این آدم دروغ است.
گفتم این فیلم شروع شده و باید پایان داشته باشد. من و خیلی از افراد به تو حق می دهیم و مطمئن باش افراد تو را بد قضاوت نمی کنند چون همه ما خاکستری هستیم. اگر می گفت این سکانس را نگذار و با حرف هایم راضی نمی شد نمی گویم نمی گذاشتم، اما نمی دانم چکار می کردم.
من می توانستم سکانس آخر را نگذارم. و اگر نمی گذاشتم فیلم چیز دیگری می شد!.
موج:مگر می شود؟ من غافل گیر شدم وقتی آن زن، آن حرف ها را زد. کاراکتر شما رنگ عوض کرد و درام قصه شکل گرفت. آن کاراکتر های افغان چه بودند؟ این صحنه های پرت را هم داشتید...
ماریا ماوتی: من فقط می خواستم اطلاعات دهم که در این شهر مهاجران دیگری از کشور های جنگ زده هم هستند.
یک جا از این مهاجر می پرسد برای چه قید کشورت را زدی؟ او می گوید برای آینده بچه هایم. چند دقیقه بعد او از شخصیت من می پرسد و این می گوید برای آنکه زنم را زدند، دخترم را کشتند و آواره شدند. این مقایسه ها ممکن است خیلی مشخص نباشد. یک آدمی بخاطر آینده و یکی بخاطر جنگ زدگی این کار را می کند.
ارسال نظر