حامد توسلی در خبرگزاری موج (بخش پایانی):
برنامه های ما کپی برابر اصل خارجی ها است /نیلوفرانه به زودی در تلویزیون / سینما لباس های محلی ما را بر تن اشرار می کند
مجری-آشپز مشهور تلویزیون ضمن انتقاد از سینمای ایران بخاطر ضد تبلیغ بریا اقوام ایرانی، از شروع پیش تولید برنامه نیلوفرانه در شبکه شما خبر داد.
حامد توسلی مجری و کارشناس برنامه های آشپزی مختلف است که به قول خودش آغاز کارش در تلویزیون اتفاقی بوده اما او را با عنوان آقای صبحانه ایران به شهرت رسانده، لقبی که اقبال واحدی برای او انتخاب کرد. وی فارغ التحصیل و مدرس رشته گردشگری در دانشگاه مازندارن و هنرستان های کشور است. وی در عین حال در تلاش است تا اطلسی برای غذاهای ایرانی تهیه کند. ضمن اینکه برنامه های تلویزیونی جدیدی را هم در نوبت تولید دارد.
این آشپز-مجری مهمان خبرگزاری موج بود و از دغدغه هایش در زمینه کاری و برنامه های آتی اش گفت که بخش اول این گفتگوی صمیمی را (اینجا) پیش از این خوانده اید و در ادامه بخش پایانی این گفتگو را می خوانید:
شما اشاره کردید که برنامه های مسابقه آشپزی تلویزیون با الگوبرداری از نمونه های خارجی است. برنامه شما چطور؟
اصلا هر برنامه و غالب و هرچیزی که در رسانه های ما در حال اجراست کپی برابر اصل برنامه های خارجی است. برنامه من هم همینگونه است، در صبح بخیر ایران هم که بودم همین بود، در عصر خانواده هم که بودم همین بود...
یعنی مثلا برای آشپزی در طبیعت، ایده اولیه را هم از برنامه های خارجی کپی کردی و رفتید در دل کوه و شروع به آشپزی کردید؟
نه اصلا...سال 88 من با ماشینم (فولکس واگن مشهور به جَک) چرخیدم و این برنامه را درست کردم و واقعا چنین برنامه ای را ندیده بودم. بگذارید اصلا بگویم چه شد که این ایده به ذهنم رسید. داستان این بود که برای سیزده به در با خانواده به دل طبیعت رفته بودیم که یکی از اقوام شروع کرد به درست کردن کباب و توضیح دادن روش کارش؛ پشت سرش طبیعت زیبایی بود که نظر مرا جلب کرد. او در حال توضیح دادن بود و من محو تماشای برنامه او. آنجا بود که فکر کردم این ایده یک برنامه جذاب است. چند وقت بعد به تلویزیون رفتم و استارت تولید برنامه آشپزی در طبیعت را زدم، که البته تاریخ همه مجوزهای برنامه وجود دارد، این گذشت تا اینکه حدود یکسال بعد در یک شبکه ماهواره ای دیدم که برنامهای شبیه برنامه مورد من در حال پخش است، با یک تفاوت و آن اینکه به صورت صامت بود.
جالب اینکه بعدها من این ایده را به یک تهیه کننده دادم که به یکباره برای مدتی غیب شد و بعد از چند وقت، دیدم که با یکی از رقبای من برنامه ای را از روی همان ایده و طرح آشپزی در طبیعت من اجرا کرده و ساخته اند. البته تا به حال چند برنامه از روی ایده من ساخته شده اما متاسفانه بازخورد خوبی نداشته اند و این شد که من تصمیم گرفتم آشپزی در طبیعت رو نسازم تا یک حامی مالی خوب پیدا کنم. خدا را شکر که اکنون حامی مالی برنامه ام آماده است تا آشپزی در طبیعت را بسازم. اما من نمی توانم هر برنامه را برای پخش 10 تا 15 دقیقه ای تولید کنم و این برنامه باید حداقل 30 دقیقه زمان داشته باشد؛ چرا که من تنها پخت غذا را نمی خواهم، بلکه توجه به لباس و ورزش و... در کل فرهنگ را هم دوست دارم.
می خواهم در طبیعت متنوع کشورم بروم و لباس های مختلف اقوام مختلف را بپوشم و درآن محیط، غذای آن اقلیم و جغرافیا را بپزم نه اینکه مثل بعضی از برنامه ها مجری کنار یک پیرزن محلی بنشیند و بگوید مادر اگر ممکن است این غذا را برای ما بپز! باید خودم بپوشم و بپزم تا بتوانم آن درک را به مردم بدهم و بگویم یک دقیقه چشمهایتان را ببندید و به 100 سال پیش بیائید.آنوقت اینگونه حسش بهتر است.
نکته دیگری که دوست دارم به آن اشاره کنم این است که من طرح های دیگری هم دارم و وقتی طرح ها و ایده هایم را می بینم که پخش شده و بعضی دارند آنها را کار می کنند، بر عکس اینکه ناراحت شوم خیلی هم خوشحال می شوم و به خودم افتخار می کنم و اگر جایی بوده که ناراحت شدم به این دلیل بوده که آن چیزی که برای خودم و در ذهنم پخته بودم خیلی عالی بوده آما آنها نتوانسته اند حق مطلب را ادا نموده و خوب اجرا کنند. در واقع رفته اند زده اند و خراب کرده اند و وقتی ایده ام خوب اجرا و پخش می شود، به طبع خوشحال می شوم.
برای نتیجه خوب گرفتن از یک ایده باید زحمات زیادی کشید.من برای رسیدن و اجرای مطلوب آشپزی در طبیعت دوره های زیادی از جمله هلال احمر، کمکهای اولیه و بقا در طبیعت دیده ام. این کار اصول دارد، اینها را باید یاد گرفت وگرنه که آشپزی در طبیعت با یک قابلمه هم امکان پذیر است.
نحوه ضبط برنامه های شما به چه شکل است؟
من وقتی قرارداد برنامه را می بندم، هفته ای دو روز از 9 صبح تا 9 شب برای ضبط برنامه وقت می گذارم و در این زمان چند برنامه را ضبط می کنیم.
پس هر روز چهار تا پنج برنامه را ضبط می کنید؟
4 ،5 تا خیلی کم است تقریبا 10 تا 11 برنامه ضبط می کنیم .
یعنی هر هفته ۲۰ برنامه ضبط می کنید؟
بله
آشپزی شغل اصلی شماست یا در کنار آن به کارهای دیگری هم مشغولید؟
الان تورهای گردشگری غذایی راه انداخته ام و در حال کار کردن با آنها هستم اما شغل اصلی من آموزش است و معلم هستم.
از کِی و چه تدریس می کنید؟
تقریبا از سال 1392 در هنرستان هتلداری و از سال 1395 در دانشگاه، در حال تدریس دروس گردشگری، هتلداری، تشریفات، کنترل هزینه و... هستم.
پس درآمد شما از تدریس است؟
من از تولید برنامهها، تدریس هنرستان، آموزشگاه های خصوصی و دانشگاه، راه اندازی رستوران و کافه ها کسب در آمد می کنم. البته کلا کلاس خصوصی نمی گیرم و کلاس های آموزشگاهی هم بستگی به تعداد نفرات دارد که درآمدش بستگی به تعداد ثبت نام کننده ها بستگی دارد. البته کار راه اندازی رستوران هم هست که زیاد انجام نمی دهم.
چرا؟
چون بیشتر با این کار عشق بازی می کنم، من با حرفه ام، با حرفه ای که از صمیم قلب دوست دارم کاسبی نمی کنم. اینکه بخواهم یک رستورانی را راه اندازی کنم و بگویم این کار را من کردم و یا عکس بگیرم در اینستا گرام بگذارم نمی کنم. اصلا نمی خواهم زیاد تو چشم باشم.
این اعتقاد زمان دار است؟ یعنی ممکن است چند سال دیگر این روش را تغییر داده و به دنبال دیده شدن باشید؟
نمی خواهم بگویم در 40 یا 50 سالگی می خواهم این کار یا آن کار را می کنم و وعده دروغ به خود نمی دهم؛ چون اصلا معلوم نیست فردا چه می شود. شنیدید خیلی ها می گویند ما آرزو داریم یک مزرعه و یک خانه در کنارش داشته باشیم؟ من اکنون این مزرعه وخانه را دارم؛ چطور ؟ چون فکر کردم بهتر است الان که در توانم هست تلاش کنم، به آن چیزهایی که می خواهم در 40 سالگی داشته باشم، برسم. تا در 40 سالگی حسرتشان را نخورم. من اکنون خانه و مزرعه ام را دارم و به جایش رویای 40 سالگیم این است که در هتل خود زندگی کنم نه در مزرعهام. آرزوی افراد 50 ،60 ساله را در حال خود جا داده ام تا بفهمم آنها برای چه آرامش می خواهند و چقدر سخت بوده که به اینجا رسیده اند تا این آرامش را برای خود بسازند. من این آرامش را همین اول به وجود آوردم و دیدم که چه رویای کوچکی داشته و دارند و صد حیف ، چرا باید جامعه به گونه ای باشد که نهایت احساس آرامش یک فرد، در یک مزرعه وخانه کوچک با آب وهوایی ناب خلاصه شود. چرا نباید احساسشان را انقدر قوی کنند و از نظر اقتصادی و فرهنگی اینقدر بالا باشیم که فراتر از این فکر کنند.
از طرفی دیگر، من معتقدم چنان قرنطینه ای، مختص افراد افسرده است. کسی که به این فکر می کند که خودش بکارد و بخورد و با افراد دیگر جامعه ارتباطی نداشته باشد دچار افسردگی است. من دوست دارم به خرید بروم و با انسانهای دیگر معاشرت داشته باشم. گرچه ساید باور نکنید که من از یک گوسی ساده و نه هوشمند، استفاده می کنم و البته امور صفحاتم در فضای مجازی به عهده شخص دیگری است. حتی در کلبه ای که در یک روستا برای خود تهیه کرده ام تلویزیون ندارم و شاید به زودی زندگی بدون برق را هم تجربه کنم. آرزویم سفر بسیار و در سفر مردن است. دوست دارم مردم نقاط مختلف کشورم و جهان را ببینم و تجربه کنم.
بسیار دیده ام که اگر می گویند ارتباط گرفتن با مردم منطقه ای سخت است، تنها به تغییر نگرش ما بستگی دارد و می توان به راحتی با مردم هر سرزمینی ارتباط گرفت و دوست شد.
شما در ابتدای این گفت و گو در مورد تصمیمی که برای آینده تان گرفته اید سخن گفتید. آیا منظورتان برنامه های تلویزیونی تان بود؟
البته نمی خواهم بگویم که یک وقت فکر کنید کار خیرم را به رو می آورم اما نکته دیگر آموزشی است که دارم و در طول ماه بصورت رایگان 20 نفر را آموزش می دهم. اینطور که بیشتر آقایانی که به من پیغام می دهند که ما لیسانس داریم وکار نداریم آنها را جمع می کنم، آموزش می دهم و به رستوران های مختلف معرفی می کنم.
یعنی انقدر با رستوران ها لینک هستید که اگر کسی را معرفی کنید بی تردید او را می پذیرند؟
بله خدا را شکر. انقدر اعتبار دارم که وقتی کسی را معرفی می کنم، بپذیرند و آن فرد هم بدون انکه بپرسد چه هست و کجا هست، برود و مشغول کار شود. حتی شده بعضی از اوقات دوستان رستوراندار می گویند که حامد، ما نیرو نیاز نداریم و من در جواب می گویم بگذارید بماند، دستمزدش را من می دهم، او باید یاد بگیرد. او به دلیلی زنگ زده یا پیام داده و من این چیز ها را نشانه می دانم. زمانی که من بیکار بودم در حرفه خودم کسی نبود تا به من کمک کند و من واقعا درک می کنم آن جوان و آن مرد را، به شدت درک می کنم که وقتی کسی دست دوستی به سمتت دراز کرده نباید آن دست را پس بزنم یاد این می افتم که خدا می گوید من دوست تو هستم از من بخواه و من به تو کمک خواهم کرد. آن وقت است که اگر من دست آن جوان را نگیرم فکر می کنم دست خدا را پس زدم معتقدم که دلیلی وجود دارد و من به جواب آن دلیل رسیده ام .
از کجا به چنین نتیجه ای رسیدید؟
زمانی به صورت حرفه ای ورزش کیک بوکسینگ کار می کردم در رختکن با هدست مشغول گوش دادن به موزیک بودم و حواسم نبود که دعوایی اتفاق افتاده، تا سرم را بالا آوردم، وسیله ای به سرم برخورد کرد و من چند روز به کما رفتم، آنجا بود که فهمیدم این دنیا هیچ ارزشی ندارد؛ همه چیز از لطف خداست و تا او نخواهد اتفاقی نمی افتد. در آن مدت چیزهایی در کما دیدم که اگر شما هم دیده بودید، هر لحظه آرزو می کردید که ای کاش این دنیا هرچه زودتر تمام شود.
چرا ، مگر چه دیدید ؟
اصلا نمی خواهم بگویم باغ وبوستان یا بهشت و جهنم دیدم ، چیزی بود که اصلا قابل تشریح و تفسیر نیست فقط سبک بودم، سبک سبک . آنقدر آماده ام که می گویم فقط بگویید کی تا من آماده باشم واگر بگویند فقط یک روز فرصت داری وچه می مکنی ، می گویم فقط میروم از پدر و مادرم حلالیت بگیرم چون من واقعا این سفر را دوست دارم. من قبلا بسیار از ارتفاع می ترسیدم اما اکنون هیچ ترسی از ارتفاع ندارم چون می دانم که همه چیز از پیش تعیین شده و نباید دنبال دلیلش گشت که اگر از ارتفاع بیفتم ممکن است بمیرم و در نهایت باید دانست که این دنیا و هر چیز و هر انرژی که درون آن است مسببش خود ما هستیم ، اگر مثبت به میان آوری برایت مثبت گذاشته و کارت مثبت رو می کنند و اگر منفی بگذاری برایت منفی رو می کنند . حالا از هر دریچه ای، دریچه دوستان، خانواده، غریبه. درست عین یک بازی است .بازی را رو می کنی و میبینی که چه کسانی با تو هستند و چه کسانی نه. اما تو همیشه باید سعی کنی آنقدر خوب باشی که راحت پر بکشی ...
اجازه دهید از این فضا فاصله بگیریم. برنامه آتی شما در تلویزیون چیست؟
در حال حاضر دو هفته است که ضبط جدیدی نداشته ایم. اما در حال انجام مراحل پیش تولید چند برنامه جدید هستیم. اولی برنامه ای به اسم نیلوفرانه است که با تهیه کنندگی امیر ذبیحی و اجرای نیلوفر امینی به زودی به روی آنتن خواهد رفت. در آن برنامه من با توجه به تخصص و مدرک تحصیلی ام در زمینه بازاریابی گردشگری، یک آیتم ۲۰ دقیقه ای خواهم داشت و بنا دارم که به مسئله گردشگری و هتلداری به صورت چالشی بپردازم.
برای این کار حتی در بسیاری از شهرها از شهروند خبرنگارانی که تامین کرده ایم بهره خواهیم برد.
چرا تمایل دارید که به این موضوع ورود کنید و چرا فکر می کنید که باید این برنامه را چالشی اداره کنید؟
ببینید واقعیت این است که ما مدام از توسعه سخن می گوییم اما توسعه بدون توجه به بازاریابی امکان پذیر نیست. از سویی باید به زیر ساخت ها و کیفیت هم توجه کرد.
به عنوان شاهد مثال باید بگویم که در همین روزها شاهد برگزاری نمایشگاه گردشگری بودیم. من به طور طبیعی و مانند سالهای گذشته به این نمایشگاه می رفتم. نکته دردناک و تلخ این بود که در مقابل غرفه های ایرانی که هدفشان ترویج سفر به استانهای مختلف کشور بود، خلوت و بر عکس در مقابل غرفه کشورهایی نظیر ترکیه، هند، اسپانیا و .. ازدحام جمعیت بود. خب این نشان دهنده این است که آنها با بازاریابی دقیق توان جذب مسافران ما را دارند و ما در این مبحث کم کاریم.
حال که صحبت از تبلیغ و بازاریابی گردشگری شد و با توجه به رویداد بزرگ هنری که در همین ایام در کشور رخ داد، یعنی جشنواره فیلم فجر، عملکرد سینمای ما را در این عرصه چگونه ارزیابی می کنید؟
در سینما هم ما نه تنها شاهد کم کاری هستیم بلکه در برخی موارد هم ضد تبلیغ را می بینیم. فقدان نمایش غذاهای بومی واقعا به چشم م یآید. هر جا صحبت از غذای ایرانی است به نمایش کباب و جوجه کباب بسنده می کنیم و اگر هم در فیلم به سراغ رستوران یا کافه ای می رویم، پیتزا که یک غذای ایتالیایی است را نمایش می دهیم.
از این بدتر برخلاف هند و یا ترکیه به لباس اقوام و محلی خود توجه نمی کنیم و اگر هم از این لباس ها استفاده کنیم، منجر به ضد تبلیغ می شود چرا که بیشتر این لباس برتن افراد شرور و یا قاچاقچی دیده می شود.
ارسال نظر