آرش فلاحت پیشه در خبرگزاری موج(۱):
رسول برادرجان چگونه خلق شد/ علی نصیریان در مورد برادرجان چه گفت
آرش فلاحت پیشه بازیگر نقش رسول در سریال برادرجان از نحوه حضورش در این مجموعه و ویژگی های سازندگان آن و کارش گفت.
سرویس فرهنگی هنری خبرگزاری موج-محمدصالح حجت الاسلامی: آرش فلاحت پیشه فارغالتحصیل بازیگری از دانشکده هنرهای زیبا است و تاکنون ملاقات بانوی سالخورده، در نمایشهای هی مرد گنده گریه نکن، نرگس، دختری با شنل ارغوانی، ازدواج آقای می سی سی پی، پنهان خانهی پنج در، بیژن و منیژه، شکسپیر عشق ۲۰۰۱، تک سلولیها، الکتریک عاشق، ملانصرالدین، اگر شبی از شبهای تهران، کافه مک آدم، خشت خام، به صدای زمین گوش کن، طپانچه خانم و داستانهای میان رودان ایفای نقش انجام داده است. از دیگر فعالیتهای هنری فلاحت پیشه، بازی در چند مجموعه تلویزیونی همچون گاهی به پشت سر نگاه کن و همین طور فیلم سینمایی محمد (ص) میتوان اشاره کرد. این بازیگر نمایش ازدواج آقای می سی سی پی، که سال گذشته در تئاتر شهر بر روی صحنه رفت؛ اینبار نقشی متفاوت را در سریال پربیننده این روزها «برادرجان» ایفا می کند. نقشی که با یک گریم سنگین در نیمه اول این سریال مناسبتی همراه بود و این روزها، نقش رسول در هیبتی دیگر خود نمایی می کند. بر همین اساس در خبرگزاری موج، میزبان او شدیم تا در مورد فعالیت های اخیرش گپی دوستانه داشته باشیم که قسمت اول آن را در ادامه می خوانید:
لطفا در مورد نحوه پیوستن خود به مجموعه تلویزیونی برادر جان توضیح دهید.
چیزی که در مقدمه این گفت و گو و پیش از پرداختن به پاسخ سوال شما لازم می دانم به آن اشاره کنم، دیالوگی است که این روزها از خیلی از آشنایان، دوستان و بستگانم می شنوم که می گویند:" خیلی برایت خوشحالیم که بعد از مدتها توانستی به صدا و سیما راه پیدا کنی!" انگار که مسابقه ای بوده و من پشت در مانده بودم! این نگاهی است که برخی از مردم دارند، در صورتی که این تاخیر، انتخاب من بوده است.
همانطور که بیست سال پیش که دانشجو بودم و زمانی که شبکه های استانی تازه تاسیس بودند، سریالی برای شبکه ساری کار کردیم که بسیار مورد توجه قرار گرفت و بعد از نمایش استانی، از برنامه صبحگاهی شبکه یک سیما هم پخش شد. پس از آن هم اگر می خواستم، می توانستم فعالیت تصویری خود را ادامه دهم. اما انتخابم این بود که به شکل درستی وارد دنیای تصویر شوم.
در همه این سالها، حاضر نبودم که مانند برخی، به بهانه پذیرفتن نقش های اصلی سینمایی یا تلویزیونی، در میانه تمرین و اجرای فعالیت های تئاتریم، کارم را رها کنم. گرچه از سوی بسیاری، بابت این مسئله شماتت هم شدم.
به هرحال، از ویژگی های بارز این سریال که آقای پرویز پرستویی هم بر آن تاکید کرده اند، بهره گیری از هنرمندان تئاتری است، از استاد علی نصیریان تا سجاد افشاریان، مارال فرجاد، نسیم ادبی و سایرین که همه از دوستان خوب من هستند؛ و ماجرای پیوستن من به این سریال هم به همین مسئله بر می گردد.
دو سال پیش در نمایش «تپانچه خانم» به کارگردانی شهاب الدین حسین پور، با مارال فرجاد همبازی بودم و سعید نعمت الله هم به تماشای آن آمده بود و خاطره خوبی از آن کار در ذهنش باقی مانده بود. بر همین اساس، بعد از اینکه دو ماه از فیلمبرداری سریال گذشته و تصاویر سایر نقشها گرفته شده بود، دوستانم مرا برای نقشی که هنوز بازیگرش انتخاب نشده بود، پیشنهاد می دهند. معتقدم این اتفاق در واقع مصداق آن است که وقتی درست زیست می کنیم و جلو می رویم، آن اتفاقی که باید، می افتد و نیازی به تلاش مضاعف و بیهوده نیست.
آقای نعمت الله هم، ضمن اینکه نگارش فیلمنامه را برعهده دارند، در حوزه بازیگردانی هم بر روی تک تک نقش ها موثرند و همزمان با کارگردان کارها را پیش می برند، به من گفتند که منتظر بودند تا بازیگر این نقش انتخاب شود تا برایش بنویسند. پس از آن و بعد از اینکه من به گروه ملحق شدم، در قسمت اول یک سکانس افتتاحیه برای ورودم به داستان، اضافه کردند.
از ویژگی های تیم سازنده هم صحبتی دارید؟
من وقتی مراجعه کردم، با تیمی مواجه شدم که برخورد خیلی حرفه ای و محترمانه داشتند. این برای من بسیار مهم بود، چرا که در فضای موجود در سینما و تلویزیون، همه شاهدیم چه اتفاقاتی می افتد و افراد بر چه اساسی انتخاب می شوند.
نگاه تیم سازنده به بازیگران تئاتر خیلی مثبت بود؛ به عنون مثال هرگاه در سکانس پیچیده ای به بن بست بر می خوردیم و ما بازیگران پیشنهاداتی ارائه می کردیم، آقای محمدرضا آهنج کارگردان کاربلد این سریال، با اینکه به طور قطع ایده ای در ذهن داشت و براساس آن تصمیم می گرفت، اما می گفت: "من بازیگر تئاتر آورده ام که خیالم راحت باشد"، این نوع نگاه خیلی برای من ارزشمند است؛ چرا که به بازیگر اعتماد به نفس مضاعفی می دهد.
از طرف دیگر در این سریال تکلیف همه روشن بود و این خیلی لذت بخش است که امروز کار می کنی و یک ماه بعد، نتیجه کار را روی آنتن و بازخوردش را در جامعه می بینی. بماند که این شرایط خاص باعث شده که در آخرهای تولید، کمی با عجله پیش برویم و دو گروه مجزا زیر نظر آقایان آهنج و نعمت الله به ضبط بپردازند.
گرچه با تمام اتفاقاتی که افتاد و احتمال اینکه این کار می توانست بهتر باشد، من فکر می کنم همان حس و نگاهی که از روز اول و پس از خواندن فیلمنامه به من دست داد که سریال برادرجان می تواند متمایز از مجموعه های دیگر سالهای اخیر باشد، تحقق یافته است.
من از همه اطرافیانم من جمله دوستان تئاتری سخت گیر و وسواسی ام و حتی عوام و مردم عادی، بازخورد خوبی داشتم و حتی دوستانی دارم که به سختی به تماشای تلویزیون می نشستند اما به من می گویند که با این مجموعه همراه شده و پیگیرش هستند.
به نظر شما نقطه قوت این سریال چیست؟ کدام یک از عومل و بویژه بازیگرانش، قصه و یا دیالوگ های خاص سعید نعمت الله در این موفقیت موثرند؟
واقعیت این است که بهترین سوژه ها می تواند توسط یک تیم نابلد منهدم شوند و سطحی ترین سوژه ها هم می تواند توسط یک تیم حرفه ای به جلو روند. این تیم از لحظه اول و با حضور تهیه کننده، کارگردان، نویسنده و مدیر تولید شکل می گیرد و جملگی تا آخرین مرحله، یعنی میز تدوین و مونتاژ، دست به دست هم می دهند.
به نظر من جدای از اینها، علاوه بر ادبیات خاص سعید نعمت الله که ویژگی همیشگی آثار او است، در اینجا قصه سر راست این اثر هم در موفقیتش موثر است. قصه خطی که از دل اجتماع گرفته شده و برای مردم جذاب است، متوجه می شوند و دنبالش می کنند، به همراه قصه عاشقانه ای که در این میان در جریان است.
در عین حال کستینگ هم خیلی مهم است. یکبار با آقای نصیریان صحبت می کردیم و ایشان هم به نکته خوبی اشاره می کردند و معتقد بودند که "در این کار هر کسی سر جای خودش قرار گرفته". سریال هایی را می بینیم که به خوبی حس می کنیم که افراد به درستی انتخاب نشده و یا به درستی هدایت نشده اند. جریان قصه درست پیش نرفته، گریمش دچار مسئله است و مسائلی از این دست.
اما به نظر من در سریال برادر جان، فضای همدلی خیلی به این کار کمک کرده است که می تواند ناشی از حضور بازیگران تئاتری باشد؛ چرا که در تئاتر، مفهوم روح جمعی را به خوبی یاد گرفته اند و هیچ کس خودش را به تنهایی نمی بیند.
بازیگران تئاتری می دانند که اگر خداوندگار بازیگری هم باشند، در برخی موارد باید خود را بشکنند و دست بازیگر مقابل را بگیرند و با خود بالا بکشند. این ادا و اطوارهایی که این روزها در فضای مجازی می بینیم که طرف با خودش بادیگارد می آورد و یا بر روی فرش قرمز با لباس های آنچنانی حضور پیدا می کند، یا در پشت صحنه غذای متفاوت از دیگران طلب می کند، در جمع ما معنایی ندارد.
لطفا کمی در مورد نقش رسول صحبت کنید.
وقتی فیلمنامه را خواندم، با اینکه این فرد به خاطر شرایطی که داشت و با ترک شهر و دیار خودش، در یک گوشه ای به کنج عزلت خزیده بود، جنس رابطه و تاثیر گذاری نقش رسول در جریان کلی داستان، به اندازه ای بود که برخلاف بسیاری از کارهایی که پیش از این رد کرده بودم، آن را بپذیرم.
مسئله من کمی و زیادی نقش نیست؛ بلکه کنش مند بودن و کارکرد آن در کلیت داستان اهمیت دارد. چه بسا آقای نعمت الله به تک تک نقش های این فیلمنامه به خوبی پرداخته، کسی در گوشه ای نیست که صرفا باشد، بلکه بود و نبودش کاملا تفاوت می کند و این خیلی مهم است. همانطور که گفتم بحث گروه و کست برای یک بازیگر خیلی مهم است که به او چقدر امکان می دهد تا در این مسیری که می رود بهتر و درست تر دیده شود. در این میان بازیگران مقابل هم نقش مهمی دارند و من هم از بهترین پارتنرها برخوردار بودم که توانستم نقشم را به خوبی بازی کنم. در این میان، آقای حسن پورشیرازی برایم یکی از بهترین ها بودند.
من سه سال پیش هم، در سریال مناسبتی گاهی به پشت سرت نگاه کن به کارگردانی آقای مازیار میری حضور داشتم واتفاقا استرس این روزها را هم نداشتیم؛ چرا که کار ضبط آن دو ماه قبل از ماه رمضان تمام شده بود و آماده پخش بود، ولی همانجا هم نتیجه کار، من را راضی نکرد. چرا که احساس می کردم در تدوین و چیدمان، تاثیری که از روز اول بدنبالش بودم را نداشت. همه این حلقه ها به هم متصلند و یک تدوین خوب می تواند یک کار سطح پایین را به بالاترین سطح ببرد و یک تدوین غلط می تواند یک کار خیلی ویژه را به زمین بزند.
آیا هنوز هم ضبط سریال ادامه دارد؟
بله. هنوز ضبط تصاویر قسمت های پایانی باقی مانده و همکارانم سخت مشغول کار هستند.
انتخاب چنین کاراکتری که دارای یک پیشینه نه چندان مثبت است، برای وکالت و دفاع از حق را چقدر منطقی و صحیح می دانی؟
به هرحال منحنی های دراماتیکی که نویسنده برای قصه می سازد تا به آن چیزی که می خواهد برسد، ممکن است کمی با آنچه در واقعیت وجود دارد متفاوت باشد. به قول مرحوم سمندریان، ما اگر بخواهیم خود زندگی را ببینیم، می رویم سر کوچه، می ایستیم و می بینیم؛ اما در درام به چکیده زندگی پرداخته می شود. اگر قرار است زشتی را ببینیم پس باید به بهترین شکل به آن پرداخته شود.
بنابراین در پردازش یک شخصیت یا داستان، ممکن است کمی غلو شود. اما به نظر من، رسول در این داستان یک آرمان و ایدئولوژی داشته است که وقتی همه چیز را رها می کند و می رود، درحالی که می داند که این ممکن است باعث جدایی اش بشود. حتی در سکانس افتتاحیه که در قسمت اول بود، به زنش می گوید که تهران برای من یک وسوسه است. بعد هم به نحو دیگری اشاره می کند تو اگر برای همه آبجی خانمی و برای من عشقی؛ پس این عشق وجود دارد. الان هم که برگشته برای احقاق حق و در عین حال تحقق صلح آمده است.
جالب این است که همه نقش ها در این سریال خاکستری هستند و هیچ کس سیاه یا سفید مطلق نیست..
بله و مطمئنا اگر زمان کافی وجود داشت بازی های بهتری هم شکل می گرفت واین خاکستری بودن که به شدت تحت تاثیر رگه های بازی است، بیشتر هم نمایان می شد.
به نظر می رسد که لحن رسول با بقیه کاراکترها تفاوت دارد..
وقتی استاد علی نصیریان، شروع به بازی و اداکردن دیالوگ ها می کند، به نظر می رسد که ایشان بداهه بازی می کنند؛ در حالی که به شدت به فیلمنامه وفادارند. اما به شکلی کلمات را از آن خود می کند که انگار در لحظه شکل می گیرد و تعریف می شود. این همان چیزی است که من و هر بازیگر دیگری هم دوست داریم که به آن برسیم. شاید جنس برخورد و مواجهه متفاوت افراد با دیالوگ ها است که چنین تفاوتی احساس می شود وگرنه، ادبیات کار برای همه یکسان است.
آیا با این ادبیات راحت کنار آمدید؟
گمان می کنم این کار، برای هیچ کدام از بچه های تئاتری زیاد سخت نباشد؛ چون با کلمات زیاد دست و پنجه نرم می کنیم و همین به ما کمک می کند. به قول مرحوم محمود استادمحمد، اساسا ما با کلمه مواجهیم و ادبیات مختلف، خودشان به ما می گویند که چگونه بیان شان کنیم. ما روش های متفاوتی برای برخورد با کلمه از فرم های مختلف آرکائیک و تئاتریکال، کلاسیک تا مدرن داریم که با آن بازی می کنیم.
به نظر می رسد که در نیمه ابتدایی سریال هم به رغم حضور کمرنگی که داشتید، بازخورد زیادی گرفته اید؟
البته با توجه به آن گریم خاص و اینکه چهره ام در آن روزها به وضوح دیده نمی شد، بیشتر بازخوردها از سمت دوستان تئاتریم بود. ولی در کل خدا را شکر تا اینجای کار بازخوردها خوب بوده.
آیا در آن گریم، ریش و موی خودتان بود؟
نه. چون برای این مقدار بلندی ریش و مو، دست کم باید شش ماه فرصت داشته باشم که نه من به این پروژه پیوسته بودم و نه برایم مقدور بود چرا که باید راکورد چهره ام را برای سریال دیگری هم که در آن مشغول بازی هستم، حفظ می کردم.
بدون اینکه داستان را لو بدهید، آیا مخاطب از رسول شگفت زده خواهد شد؟
نه به نظر من کسی شوکه نخواهد شد و داستان مسیر منطقی خودش را طی خواهد کرد. یکی از جذابیت های نقش رسول هم همین است که تنها فردی است که تحصیلات بیشتری نسبت به دیگران در فامیل خودش دارد ولی از شهر به یک زندگی بی پیرایه و به نوعی بدوی کشاورزی پناه برده است. رسول نماینده قانون و تنها کسی است که در این خانواده به شکل قانونی می توانند به او تکیه کنند. کسی است که از ابتدا و قبل از اینکه به او مسئولیتی بدهند هم به دنبال حق بوده و حتی از خودش هم نگذشته بود، دارای اصولی است و از آن هم بر نمی گردد. حالا در ادامه همان چیزی که در جامعه دیده می شود، آغاز می شود مواجهه با دور زدن ها و مقابله با قانون.
پس در واقع ما شاهد ورود کاراکتری هستیم که پیش از این ضعفی از خودش نشان داده و به افیون پناه برده و پس از ترک آن، به سراغ یک پرونده ای آمده که دوباره او را در مواجهه با تطمیع، تهدید و حواشی قرار می دهد...
تقابل بین ثروت، عشق، قانون و وظیفه چیزی است که از تراژدی های باستان هم وجود داشته و به یک فاجعه منجر می شده است. چرخه ای که در جامعه خودمان هم دیده می شود. آدم هایی که پول دارترند چطور می خواهند جلوی قانون بایستند.
و اینکه کار شعاری می شود؟
خوشبختانه کار هم شعاری نخواهد شد. این بخش هم برای همه ما دوست داشتنی است و از همان روز اول در فضای صمیمی که برای ما ایجاد شده بود و امکان نظر دادن داشتیم، به شوخی و جدی می گفتیم که پایان کار مثل بسیاری از مجموعه های دیگر شعاری و هندی نشود.
اما نباید فراموش کرد که قاب تلویزیون اقتضائات خودش را دارد و مردم عادی با آن دسته از مخاطبانی که سینما و تئاتر را دنبال می کنند، تفاوت دارند. بر همین اساس معتقدم که یک جاهایی نویسنده و کارگردان مجبورند به سمتی بروند تا جذابیت های بصری را برای مخاطبان بوجود بیاورند؛ که این هم می تواند هنرمندانه باشد. آن چیزی که درد امروز است، این است که در بعضی کارها به سطحی ترین شکل ممکن این اتفاق می افتد و خیلی راحت می گذرند در حالی که به سادگی می توان قصه را رنگ آمیزی کرد. شاید همان مسائلی که در تئاتر این روزها وجود دارد در آن طرف هم هست و افراد مجبور می شوند که دوتا دوربین بکارند و چند تصویر بسته بگیرند و به هم بچسبانند و اساسا مخاطب خودشان را فریب بدهند. این بد است. مخاطب این را متوجه می شود. مخاطبی که ماهواره تماشا می کند و به خوبی متوجه این است که در سطحی ترین سریال های ماهواره ای، یک سری اصول رعایت می شود که این طرف به هر دلیلی رعایت نمی شود. نگاه هنری ارتباطی با امکانات ندارد.
ارسال نظر