رییس انجمن جلوه های ویژه میدانی سینمای ایران در خبرگزاری موج (۱):
من ایمان کرمیان هستم نه کریمیان!/ جشنواره فجر نباید جایزه ما را به بدلکاران بدهد
ایمان کرمیان، در مورد حواشی جشنواره فیلم فجر، عواقب تداخل تقدیر از بدلکران و جایزه جلوه های ویژه میدانی و فعالیتش در سه فیلم ماجرای نیم روز۲: رد خون، قسم و سمفونی نهم در سال گذشته به تفصیل سخن گفت.
ایمان کرمیان، رییس انجمن جلوه های ویژه میدانی سینمای ایران و برنده سیمرغ بلورین بهترین جلوه ویژه میدانی برای فیلم ماجرای نیمروز۲: رد خون، در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر، مهمان خبرگزاری موج شد.
وی در این نشست صمیمانه که اولین گفتگوی تفصیلی رسانه ای او بعد از ماه ها و برگزاری جشنواره فیلم فجر محسوب می شد به نکات قابل توجهی در مورد حواشی جشنواره فیلم فجر و مسائل صنفی اش سخن گفت.
در ادامه توجه شما را به بخش اول این گفتگو که عموما در مورد سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر و حواشی جوایز جلوه های میدانی است جلب می کنیم:
به عنوان اولین سوال به موضوع عجیب و شاید جالب، در مورد درج نام خانوادگی شما در رسانه ها و حتی هنگام اعلام نامتان در مراسم مختلف اشاره ای داشته باشید و بگویید که کدام صحیح است؟
واقعیت این است که کرمیان نام خانوادگی صحیح من است و به دلیل همین اشکالی که شما به آن اشاره کردید، من دو فایل در رسانه ها دارم، ایمان کریمیان و ایمان کرمیان؛ اگر جسارت به کسی نباشد، دلیل اینکه چرا از رو هم نام من اشتباه خوانده می شود، نمیدانم! شاید تلفظ کریمیان از کرمیان راحت تر است. این مساله جدیدی نیست و حتی سال ها پیش بر روی لوح های تقدیری هم که من داده می شد اشتباه می نوشتند و کسی هم باور نمی کرد که آن لوح به من داده شده است. به عنوان مثال برای سریال حضرت یوسف هم یک لوح گرفتم و هم یک تندیس که بر روی هر دوی آنها نامم را اشتباه حک کرده اند و از آن جالب تر اینکه این اتفاق در تیتراژ آن سریال هم افتاده و تا امروز تغییری نکرده است!
هرکسی دوست دارد که نامش صحیح تلفظ شود، گرچه این مساله شاید برای یک جوان که زمانی برای انجام کار تلاش می کند و به دنبال کار خوب است، مهم نباشد اما امروز که من دارای یک شخصیت حقوقی به عنوان رئیس انجمن جلوه های ویژه میدانی و عضو علی البدل شورای مرکزی خانه سینما هستم، اهمیت پیدا می کند.
از این مساله که بگذریم موضوع مهم و صد البته شیرین جشنواره فیلم فجر مطرح است. به نظر شما جایگاه این جشنواره کجا است؟
جشنواره فجر برای ما مانند یک همایش و دورهمی مهم سالیانه است؛ اما منظورم این نیست که برای ما کم اهمیت جلوه می کند، بلکه جشنواره فجر، رویداد مطرحی است. حتی جشن خانه سینما تا این اندازه اهمیت ندارد. گرچه دوست دارم که جشن صنفی ما به اندازه جشنواره فجر مطرح شود و برند باشد اما به هر حال دست اندرکاران سینما و مطبوعات در ۱۰ روز جشنواره فجر که ویترین یک سال سینمای ایران است، از مدتها قبل درگیر حواشی تولید آثار هستند، توجه ویژه ای به آن دارند، افراد بیشتری در آن شرکت میکنند و چالش بیشتری هم وجود دارد، رسانهها، بازیگران و کارگردانان و به قولی سلبریتی ها محور این جشنواره هستند.
شما در سی و هفتمین جشنواره فجر، دومین سیمرغ خود را دریافت کردید، نظرتان در مورد این جایزه چیست؟
هرگز نمی گویم که سیمرغ برای من اهمیت ندارد چرا که اهمیت دارد و قطعاً مسئولیتم را بیشتر و سنگین تر می کند سینما از این به بعد توقع بیشتری از من خواهد داشت. حرف من این است که سیمرغ را زمانی به من بدهند که حقم است. وقتی برای کاری که زحمت کشیده ام جایزه بگیرم لذت بیشتری هم خواهم برد. حتی سال هایی بوده که دوست داشتم کاندیدا شوم و جایزه ای بگیرم؛ به عنوان مثال در جشنواره سی و پنجم با ویلایی ها در جشنواره حضور داشتم و همان سال اگر کار ما را با فیلمی که جایزه این بخش را گرفت مقایسه کنید، متوجه تفاوتش خواهید شد. یا همین سال گذشته، جلوه های ویژه میدانی فیلم مغزهای کوچک زده واقعا شایسته کاندیدا شدن بود که دیده نشد. من برای همان فیلم شیشه ای ساختم که نوید محمدزاده به سر نفر مقابل می زند. این نوع شیشه تا پیش از این از ترکیه وارد می شد اما من آن را خودم ساختم و این کاری بود که تا پیش از این در ایران نشده بود.
شاید داوران این نکات را نمی دانستند؟ در تصویر هم، علامت ساخت ایرانش دیده نمی شود!
درست است که ساخت ایرانش (Made in Iran) را نزده اند، اما همانطور که از همکاران ما در جلوه های بصری می خواهند که تصاویر قبل و بعد از کار را ارائه بدهند، از ما هم می توانند در مورد جزییات کارمان بپرسند.
با توجه به این صحبت ها، شما در دوره سی و هفتم جشنواره، برای سه فیلم ماجرای نیمروز۲: رد خون، قسم و سمفونی نهم سه کاندیداتوری داشتید، آیا گرفتن سیمرغ به خاطر فیلم سینمایی ماجرای نیمروز ۲ منصفانه بود؟ و چرا؟
بله کاملا منصفانه بود. در ماجرای نیمروز۲ کارهای بسیاری کرده ایم که شاید برای کسی مشخص و معلوم نباشد. تمام دودهای صحنه را ما ایجاد می کردیم. این کار به قدری سنگین بود که حتی گاهی برای دود دادن، نیرو و کارگر اضافه می گرفتیم. جدای از اینها، ما در شب کاری هایمان با روشن کردن مشعل رفله های نور آتش در صورت بازیگران را ایجاد می کردیم در واقع همه آتش های لازم را روشن می کردیم تا این رفله ها به طور طبیعی بر روی صورت آنها دیده شود. در طول فیلم همه انفجار ها، تیراندازی ها، همه و همه محصول تلاش من و همکارانم بود. حتی در سکانس هلی کوپتر ۳ نما داشتیم که البته نمایی استفاده شده که مورد توجه کارگردان بود و اگر به من بود نمای دیگری را استفاده میکردم چراکه برای همین سکانس من حدود ۳۰۰ چاشنی کار گذاشته بودم. ۴ تا ۵ روز برای این سکانس کار کردیم و به قدری فشار کار بر روی ما زیاد بود که برخلاف سایر عوامل که در کرمانشاه اسکان داده شده بودند، اسکان گروه ما در خود روستای کِرِند بود و تا از نظر زمانی با مشکل مواجه نشویم.
در این فیلم فقط ده بازیگر اصلی داشتیم. پر کردن خشاب این افراد و آماده کردنشان برای صحنه های تیر اندازی، خود داستان مجزایی دارد و نیرو و زمان زیادی می برد. جالب اینکه هیچ کدام از سلاح ها، سینمایی و ویژه ساخت فیلم نیستند؛ بلکه درواقع تغییر کاربری داده شدهاند. خب، این یعنی اینکه بسیاری از آنها ممکن است به خوبی کار نکنند، گیر کنند و یا هزار اتفاق دیگر اما کارگردان به طور طبیعی دوست دارد که همه چیز در صحنه به خوبی اتفاق بیفتد.
خب، اشتباه در کار شما خطرناک است. ضمن اینکه کارگردان دوست دارد که راکورد فیلمش حفظ شود...
بله؛ اما جدای از مسائل ایمنی که ما به درستی، حق اشتباه کردن نداریم؛ در سینمای ایران در مقوله جلوه های ویژه میدانی و یکی دو شغل دیگر هم حق اشتباه ندارید، در حالی که اگر بازیگر اشتباه یا خراب کند، برداشت ها می تواند ده ها بار تکرار شود، ولی ما حق اشتباه نداریم. حال شما فرض کنید در فیلمی به این بزرگی ۱۵۰۰ هنرور و ۱۵۰ تا ۱۶۰ نفر عوامل پشت دوربین آن را تشکیل می دهد، کافی است که کمی زودتر یا دیرتر از دوربین و بازیگر کلید انفجار را بزنید. یا حتی بازیگر اشتباه بکند و نیاز به تکرار صحنه باشد. تجهیز و آماده سازی نفرات و صحنه برای آن چقدر می تواند سخت باشد. این در حالی است که غالباً تصویر برداری یکی از حساسترین کارهای سینما که با جان و سرمایه افراد سر و کار دارد، در دقیقه ۹۰ می گیرند. از همه عجیب تر اینکه بیشتر اوقات هیچ پیش تولیدی برای این کار ندارند.
وقتی پروژه ای به بزرگی فیلم ماجرای نیمروز2 می شود که من و تیمم همه انرژی و توان خود را می گذاریم تا اثری در شأن سینمای ایران و دفاع مقدس خلق شود، قطعا دوست دارم که برایش جایزه بگیرم و خستگی از تنمان در رود. البته باید در مورد همکاری با سید محمود رضوی و محمدحسین مهدویان تصریح کنم که من از این دو نفر، تیم تولید و تدارکات فیلم ماجرای نیمروز ۲ تشکر می کنم برای اینکه به معنی واقعی انرژی شان را گذاشته بودند تا این فیلم را بسازند و هر چیزی که خواستم فراهم بود. در واقع این فیلم از مصادیق حرف های من که بیشتر در مورد کلیت سینمای ایران بود، نیست.
من از چانه زنی برای فراهم آوری تجهیزات ناراحت می شوم و آن را توهین به خودم می دانم؛ اما سیدمحمود رضوی به معنی واقعی پای این کار ایستاد و من هیچ مشکلی در زمینه تامین تجهیزات با او و مدیرتولیدش کامران حجازی نداشتم. در حالی که ما در برخی پروژه ها می بینیم که سر یک نصف کیسه سیمان با ما وارد چانه زنی می شوند.
اگر در مورد این فیلم صحبت بیشتر نمانده لطفا به سایر آثارتان یعنی سمفونی نهم و قسم در این دوره جشنواره هم اشاره ای داشته باشید.
در سمفونی نهم اولین همکاری ام را با محمدرضا هنرمند داشتم. موقعی که سناریوی فیلم را به من دادند و آن را خواندم، خیلی دوست داشتم و دلم می خواست در آن حضور داشته باشم. برای آن فیلم هم کارهای زیادی کردم. مشعلهای روی دیوار و روشن بودنشان، خنجری که در سینه بردیاست، خنجر دیگری که با آن خود را میکشد، انفجارها و همه اینم موارد هم کار ما بود.
در فیلم قسم هم یک سکانس باران داشتیم و شکسته شدن شیشه بغل اتوبوس کار ما بود.
اینجا لازم است که نکته ای را یادآوری کنم که جلوه های ویژه میدانی موارد زیادی را در بر می گیرد؛ اما آنچه که به چشم میآید و تصور عمومی از جلوههای ویژه میدانی هم هست، چاشنی و انفجار است در حالیکه اجرای یک سکانس بارانی، بیش از ۲ تا ۳ سکانس انفجاری، تیم جلوه های ویژه را خسته می کند. این مساله در مورد مشاغل دیگر هم اتفاق می افتد که بعضا دیده نمی شوند یا اشتباه گرفته می شوند. به عنوان مثال حتی در بعضی موارد طراحی صحنه ها دیده نمی شود. مثلا من شنیدم که در فیلم مسخره باز طراحی صحنه با دکورهای متحرک بسیار خوب انجام شده بود اما عده ای آن را به جلوه های ویژه ارتباط داده بودند، من هم واقعا نمی دانستم، چرا که فیلم را ندیده بودم و حتی مواردی پیش می آید که از ما خواسته می شود و ما هم از این کارها می کنیم.
نظر شما در مورد سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر چه بود؟ اما پیش از همه در مورد اتفاق اعلام جایزه در اختتامیه توضیح دهید که آیا می دانید چرا جایزه طراحی لباس محمدرضا شجاعی را به نام ماجرای نیمروز رد خون خواندند و به طور ناگهانی اعلام شد که برای فیلم شبی که ماه کامل شد بوده؟
واقعیت این است که همان موقع واقعا اشتباه شده بود و از ابتدا این جایزه برای فیلم سینمایی خانم نرگس آبیار، شبی که ماه کامل شد، به ایشان تعلق گرفته بود. در اختتامیه ما با هم تنها یک صندلی فاصله داشتیم و همانجا آقای شجاعی به ما اعلام کرد که جایزه را اشتباه اعلام کردند و بعد هم بلافاصله در گروهی که در فضای مجازی داشتیم، تصویر دیپلمش را گذاشت تا سندی بر این مدعا باشد، که در برگه ای که در اختیار مجری قرار گرفت نام فیلم به اشتباه ذکر شده بود.
اما در مورد دوره سی و هفتم، باید گفت که یکی از بهترین جشنواره ها را تجربه کردیم. نه اینکه چون من جایزه گرفتم، بلکه جشنواره امسال از جمله دوره های نادری بود که سلیقه داوران به اکثر منتقدین نزدیک بود. البته معتقدم اگر فیلم قسم من را کاندیدا نمی کردند، فیلم درخونگاه و کار همکارم، رضا ترکمان حتما دیده می شد. همانطور که من برای سه فیلم کاندیدا شدم و در نهایت جایزه سیمرغ را گرفتم و خوشحال شدم، همکاران و دوستان دیگرم هم، حتما دوست داشتند که این اتفاق برایشان بیفتد.
در واقع این اتفاق کاندیدا شدن شما برای فیلم قسم هم در نوع خودش عجیب بود چرا که بعد از مصاحبه شما اسامی تغییر کرد و نام شما جایگزین ارشا اقدسی شد.
در تیتراژ نام من بود، اما به نظر می رسد که نیت شان من نبودم و این همان نکته ای است که من بر آن تاکید دارم و می گویم اگر قرار است که از آقای اقدسی تقدیر کنید چرا اینجا و چرا آن عزیز را وادار می کنید که بیاید و بگوید که من بدلکار این فیلم بودم؟ چرا این کارها را می کنید؟ اگر نمی توانید جایزه ای اضافه کنید از اختیارات دبیر استفاده کنید.
تاکید می کنم که موضوع صحبت من شخص ارشا اقدسی که از دوستان من است، نیست. اولین کسی که برای من کامنت گذاشته و به من تبریک گفته ارشا بود. در واقع در مورد هیچ کدام از بدلکارن به طور مشخص و خاص صحبت نمی کنم، بلکه می گویم من دوباره فراخوان جشنواره فیلم فجر را خوانده ام و در مفاد آن رشته جلوه های ویژه میدانی قید شده اما کنار آن اسمی از بدلکاری برده نشده است. حال چگونه این دوستان، بدلکاران را در قسمت جلوه های ویژه میدانی کاندیدا می کنند من نمی دانم!
کسانی که چنین تصمیمی می گیرند باید به عواقب این کار هم توجه کنند، طی سال گذشته من در چندین پروژه حضور داشتم که ارشا اقدسی هم طراحی و اجرای بدلکاری اش را عهده دار بود. به نظر شما با این حواشی چه اتفاقی سر صحنه فیلم ها می افتد؟ من نمی خواهم به گذشته برگردم و مسائل چند سال پیش را از نو باز کنم اما این واقعا اتفاق خوبی نیست.
شما تا کنون چند جایزه گرفته اید؟
من دو جایزه از جشن خانه سینما، دو سیمرغ از جشنواره فجر و یک جایزه هم در جشنواره مقاومت گرفته ام. همه آنها را دوست دارم چرا که فکر می کنم استحقاق همه آنها را داشته ام؛ اما پیش آمده زمانی که حقم بوده اما نامزد نشده ام یا برعکس. من اگر بیش از ده سال پیش، که به خاطر فیلم پابرهنه در بهشت کاندیدا شدم، جایزه گرفته بودم، تا امروز سی جایزه می گرفتم! به هر حال بسیار جوان تر بودم و پر انگیزه و حتما جایزه برایم بسیار مهم بود. یک جوان بیست و چند ساله اگر جایزه بگیرد، در حالی که در اوج اشتیاق برای یادگیری و تجربه است، قطعا برایش هم از نظر روحی و هم از بعد حرفه ای مهم و تعیین کننده خواهد بود و شاید نمی توانید تصور کنید که چقدر انرژی بدست می آورد. شاید دست تقدیر اینگونه رقم خورد که من هفت سال بعدش جایزه بگیرم.
شما اگر به جای داوران باشید چگونه داوری خواهید کرد؟
من اگر بخواهم داوری کنم کلیت فیلم را می بینم و بررسی می کنم که جلوه های ویژه میدانی چقدر به بهبود کیفیت و تصویر سازی آن کمک کرده است. این می تواند شامل انفجار، بارش باران و برف، تصادف یا هر مصداق دیگری از جلوه های ویژه میدانی آن باشد. اما چون معیاری وجود ندارد و تنها سلیقه حاکم است، معمولا مشکلاتی پیش می آید.
اگر امسال می خواستند صرف بدلکاری جایزه ای بدهند، رقابتی جدی میان تیم آقای فتحی به خاطر چپ کردن ماشین در فیلم سمفونی نهم اثر محمدرضا هنرمند و ارشا اقدسی به خاطر حادثه اتوبوس در فیلم قسم محسن تنابنده شکل می گرفت.
چه اشکالی دارد؟ یک راهکاری برایش پیدا می کردند و می گفتند ما دو فیلم شاخص از این منظر در جشنواره امسال داریم. هر دو را کاندیدا می کردند. اتفاقا یکی از نکاتی که من داشتم و از قلم افتاد، همین بود که اگر بدلکاری قسم خوب بود، آن صحنه فیلم سمفونی نهم هم قابلیت دیده شدن را داشت. کاش از هر دو گروه این فیلم های شاخص در این رشته، قدردانی می شد و من مطمئنم که همان بدلکاران هم بیشتر خوشحال می شدند تا اینگونه به آنها استرس وارد شود. من مطمئنم که ارشا اقدسی، در طی یکی دو روز هجمه زیادی را تحمل کرده و نکته جالب اینکه، من هم از ساعت نه شب که کاندیداها اعلام شدند تا دو نیمه شب که گوشیم را از دسترس خارج کردم، به همه تماس گیرندگان و از همه مهمتر اصحاب رسانه، می گفتم که به دلیل اینکه خودم در این مساله ذینفع هستم، نمی توانم موضع گیری خاصی داشته باشم تا سوء برداشت نشود. ولی همه می گفتند که من در موضع ریاست انجمن باید اعلام موضع کنم. گرچه من سعی کردم که سکوت کنم. اما در اینجا از مسئولان خواهش می کنم که دیگر از این حواشی ایجاد نکنند.
لطفا کمی هم در مورد امنیت شغلی خودتان توضیح دهید. آیا شما در انجمن هر کسی را به راحتی می پذیرید؟
حتما می دانید که خودم نزدیک به دوازده سال دستیار بوده ام و پس از کش و قوس های بسیار به این عرصه ورود کردم. ما در بخش جلوه های ویژه توانسته ایم تا حدی امنیت شغلی را حفظ کنیم. ما در این صنف افراد را به راحتی نمی پذیریم. یکی از مسائل ما با اصناف دیگر همین است که آنها از ما می پرسند چرا به دستیارانتان به سختی استقلال می دهید. در حال حاضر ورود به انجمن اصلا کار آسانی نیست. هر عضو جدید حتما باید در وزارت دفاع دوره های خاصی را ببیند و گواهی دریافت کند. از طرف دیگر دست کم باید ده سال مداوم سابقه دستیاری داشته باشد. البته پشت همه اینها فلسفه ای وجود دارد و به دلیل گستردگی کار این ممکن نیست که فردی با دو یا سه سال سابقه بتواند تجربه کافی کسب کند تا در یک کار بسیار پر خطر به طور مستقل فعالیت کند.
آیا شما در این صنف عضو خانم هم دارید؟
نه عضو خانم نداریم، گرچه خانم ها در معدن هم کار می کنند اما شاید به دلیل زُمختی کار، کمتر تمایل به حضور دارند. ما در گذشته متقاضی هم داشتیم اما شاید اینکه ما مراجعه کمتری داریم و یا خودمان هم برای جذب عضو جدید تمایل کمتری داریم این است که همه فیلم ها، جلوه های ویژه میدانی ندارند و تعطیلی در این صنف زیاد است.
نکته مهم این است که در این کار از یک سنی بالاتر برای دستیاری مناسب نیست و حتما باید جوانان جذب شوند. وقتی من یک جوان را به عنوان دستیار می آورم، درخواست کار دارد. الان من همکاری دارم که پنج سال است بیکار است و سفارشی نداشته، حال با دستیارش چه باید بکند؟ پس چون امورات شان نمی گذرد، می روند.
پس در واقع این شصت نفر عضو انجمن شما، گنجی برای سینمای ایران هستند.
ما در چند سال اخیر سعی کرده ایم که تابوها را بشکنیم و از دستیاران هم، استفاده کنیم. قبلا، این کار زیاد رایج نبود. تصور این بود که اگر این اتفاق بیفتد روش کار ما را یاد می گیرند. من خودم زیاد به این امر قائل نیستم و معتقدم که هر کسی به میزان هوش خود بهره می برد. همانطور که محمود کلاری، علیرضا زرین دست، هومن بهمنش و امثال آنها بی همتا هستند و این می تواند در صنف ما هم اتفاق بیفتد. حتی من معتقدم از هر ده دستیار یکی می تواند دستیار خوب و آینده داری باشد و حتی صریح به آنهایی که با من کار می کنند می گویم که بروند و عمرشان را در این کار تلف نکنند چرا که به درد این کار نمی خورند. هر کسی نه می ماند و نه ما هرکسی را نگه می داریم که ممکن است از دست ما ناراحت شوند؛ اما بعدها متوجه می شوند که چه خدمتی به آنها کرده ایم.
در پایان این بخش از گفتگو دوست دارم در مورد یک نفر دیگر هم از شما بپرسم. لطفا نظرتان را در مورد مسعود فراستی بفرمایید.
من از ایشان نقدی در زمینه کاری خودم نخوانده ام؛ اما تنها مورد این بود که در مورد ویلایی ها به کارگردان این انتقاد را داشت که چرا در آن صحنه سنگین بمب باران، در فیلم برای کسی اتفاقی نیفتاد؟ شاید حرفشان هم درست بود که چرا هیچکس زخمی نشد یا ترکشی نخورد. به هر حال آقای فراستی هم باید در سینما باشد و خوب و بدش به این بستگی دارد که شما به این مساله چگونه نگاه کنید. به نظر من سینما به همه افراد نیاز دارد، افرادی منعطف تر یا سخت گیرتر. تاکنون برنامه هفت را چند نفر اجرا کرده اند از فریدون جیرانی تا محمد حسین لطیفی و به هرحال هنوز هم بسیاری معتقدند که برنامه آقای جیرانی بهتر از همه بوده است.
ادامه دارد...
ارسال نظر