یادداشت مهمان؛
تحریم فعالیت های هنری و همدردی با مردم مد این روزها است اما نه برای حراجی ها
شاید بد نباشد که برخی هنرمندان مطرح که این روزها اقدام به رفتارهای اعتراضی نمادین بدون هزینه می کنند پاسخ دهند که چگونه می توان هم با مردم بود و هم نبود؟
سرویس فرهنگی خبرگزاری موج- محمد قائمی: طی روزهای اخیر به رغم اینکه کشور شاهد اتفاقات تلخ بسیار بوده است. در حالی که ابتدا در شوک و غم از دست دادن سردار قاسم سلیمانی، یکی از سرداران شجاع و رشید خود که به واسطه حرکت تروریستی امریکا به شهادت رسید، فرو رفت؛ به ناگاه حوادث دیگری خودنمایی کرد و بر این غم افزود. از دست رفتن دهها نفر در ازدحام مراسم تشیع جنازه و سقوط اتوبوس و سقوط هواپیمای اکراینی که با جان باختن ۱۷۶ نفر از هموطنان و مسافران خارجی همراه شد. این اتفاقات در ادامه حوادث پس از گرانی بنزین در دو ماه گذشته و هیجانات ناشی از وضعیت جنگی ایجاد شده میان ایران و امریکا، نه تنها دردناک بود، بلکه نحوه اطلاع رسانی در مورد چگونگی سقوط آن هواپیما هم شوک برانگیز شد.
البته شاید یکی از اقشاری که بار مضاعفی را بر دوش خود احساس می کرد اهالی رسانه بودند که به دلیل عدم دسترسی به اطلاعات صحیح، در اطلاع رسانی سریع و دقیق به مخاطبان خود دچار ضعف شده بودند و در پی آن، مردم هم که در همه این روزها تحت تاثیر فعالیت پر حجم رسانه های بیگانه قرار داشتند با یک حس سرخوردگی وحشتناک روبرو شدند.
این التهابات و واکنش ها ادامه داشت که سیل سیستان و بلوچستان هم به حوادث غمبار این روزها اضافه شد و بسیاری از هموطنان عزیزمان را در این فصل سرد سال با مشکلات عدیده ای روبرو کرد.
با بروز این مسائل، اقشار مختلف واکنش های گوناگونی نشان دادند که از این میان هنرمندان به واسطه شهرتی که دارند عکس العملشان نمود بیشتری داشت. در حرکتی عجیب و تامل برانگیز، اکثر قریب به اتفاق دبیران و داوران دوازدهمین جشنواره تجسمی فجر و در راس آنها ابراهیم حقیقی دبیرکل این رویداد، در اطلاع رسانی ای تقریبا هماهنگ و تا حدی همزمان، در فضای مجازی انصراف خود از همراهی با این جشنواره را اعلام کردند. کاری که چند روز بعد از سوی هادی مظفری، مدیرکل مرکز هنرهای تجسمی ارشاد، به استعفا تعبیر شده و البته پذیرفته هم نشد.
استعفایی که هرگز رسما رخ نداده بود و با یک حرکت فراگیر، بیشتر شبیه اعتصاب و یا شوآف اجرا شده بود و البته پس از پذیرفته نشدنش، هرگز پس گرفته نشد و این هنرمندان از ادامه همکاری خود به شیوه اینستاگرامیشان تا کنون خبری نداده اند و چه بسا، بسیاری از مخاطبانشان کماکان بر همان سیاق قهر و رفیق نیمه راه بودن بمانند و در جهت تضعیف این جشنواره ملی حرکت کنند.
در ادامه این حرکت فعالان عرصه هنرهای تجسمی، چند تن از هنرمندان عرصه سینما هم از حضور در جشنواره فجر انصراف داده و یا حتی آن را تحریم کردند. مسعود کیمیایی مشهورترین آنها بود که تقریبا بلافاصله پس از همراهان ابراهیم حقیقی، با انتشار یک فایل ویدئویی تصمیمش را علنی کرد. گرچه او به عنوان کارگردان اثر، تنها می توانست از رقابت در حوزه فعالیتش خارج شود و باتصمیم تهیه کنندگان، فیلم خون شد کماکان در گردونه رقابت سودای سیمرغ حضور دارد. خیلی ها رفتار این کارگردان کهنه کار را فراری رو به جلو برای گریز از ناکام ماندن مجدد احتمالی در جشنواره فجر قلمداد کردند.
اما کیمیایی هم تنها نماند و پس از او تعدادی کارگردان، بازیگر و منتقد هم مواضعی از این دست گرفتند که برخی از آنها با توجه به اینکه هیچ اثری در این رویداد بزرگ فرهنگی نداشتند و یا حتی اثر قابل توجهی به عنوان منتقد یا هنرمند از آنها دیده نشده، با این حرکت بیشتر شبیه سیاهی لشکر معترضی شدند و همگان را از این کارشان متعجب کردند.
این مسئله نزد اهالی موسیقی هم به اشکال مختلفی بروز پیدا کرد. جدای از اینکه در ایام عزای عمومی شهادت سردار سلیمانی کلیه کنسرت ها لغو و به زمانی دیگر موکول شد، اما پس از آن هم برخی از هنرمندان این عرصه اجرای کنسرت هایشان را لغو کردند. افرادی همچون علیرضا عصار یا علیرضا قربانی که کنسرتشان فاصله زیادی از سانحه هوایی منتج از خطای انسانی نداشت و به رغم اینکه اکثر بلیت های برنامهشان به فروش رفته بود در یک حرکت انسان دوستانه، برنامه خود را تغییر دادند، اما موج سوارانی هم بودند که به رغم تلاش برای فروش، وقتی ناکام ماندند اقدام به فرافکنی کرده و خواستند تا با اعلام «تعطیلی اعتراضی» از این آب گل آلود ماهی بگیرند.
البته برخلاف نوازنده مطرحی همچون کیوان ساکت که اعلام کرد در هیچ بخشی از جشنواره فجر حضور نخواهد یافت، هنرمندان بزرگی همچون کیهان کلهر یا نادر مشایخی نه تنها چنین مواضعی اتخاذ نکردند، بلکه کنسرتشان را هم در زمان اعلام شده اجرا کرده و تاکید کردند که فرهنگ و هنر التیام بخش و تفکر برانگیز است و می تواند بستری برای حل مشکلات جامعه باشد.
ماجرا اما در عرصه تئاتر شکل دیگری داشت. تا امروز به جز در ایام عزای عمومی، تقریبا تعطیلی اجرایی را شاهد نبودیم اما عده ای، بویژه هنرمندان مشهدی، از حضور در جشنواره فجر اعلام انصراف کردند. در اینجا نادر برهانی مرند نه تنها شبیه ابراهیم حقیقی، خود علم کارشکنی و نیمه رها کردن مسئولیتی که به عهده گرفته را بر نداشت؛ بلکه با انتشار یادداشتی خطاب به هنرمندان این عرصه بر لزوم حضور و همراهی تاکید کرد.
تلویزیون هم از این میان بی بهره نماند و شاید پیشتر از همه، در حرکتی اعتراضی، دو مجری زن از ادامه همکاری با این رسانه، برای همیشه خداحافظی کردند. اما در روز گذشته، سعید آقاخانی که در حال حاضر در حال کارگردانی دومین فصل سریال نوروزی نون.خ است، از تحریم جشنواره فجر و عدم حضور در آن خبر داد. این در حالی است که در دو فیلم خون شد مسعود کیمیایی و زنبور کارگر افشین صادقی ایفای نقش کرده است.
محسن تنابنده اما رویه دیگری را در پیش گرفته و اعلام کرده که پس از پایتخت ۶ دیگر با تلویزیون همکاری نخواهد کرد، که به نظر می رسد انتقاد او بیشتر به رویکرد برخی مهمانان و مجریان شبکه های مختلف تلویزیون در این روزها باشد که البته انتقادات بسیاری را هم برانگیخته اند.
حال سوالات زیادی در اینجا مطرح است:
اول اینکه آیا چند ماه پیش، زمانی که به همکاری با جشنواره های فجر دعوت می شدند، برخی از مردم داغدار نبودند و در شرایط بدی قرار نداشتند و لازم نبود با آنها همدردی و همراهی شود؟
آیا زمانی که هواپیما سقوط کرد کسی داغدار نشد و باید چند روزی می گذشت تا مشخص شود که این فاجعه بر اثر یک خطای انسانی رخ داده و بعد اعلام موضع کنند؟
آیا تحریم بزرگترین رویدادهای هنری کشور که برای بسیاری از هنرمندان جوان دور از مرکز امید بخش است، دردی از جامعه دوا می کند و یا از استرس و غم جامعه می کاهد؟
آیا در حالی که دشمن قسم خورده ایران تهدید به حمله به مراکز فرهنگی کشور کرده، بهانه قرار دادن یک خطای انسانی و تضعیف رویدادهای فرهنگی کشور خودزنی محسوب نمی شود؟
چگونه هنرمندانی که از مالیات معاف هستند، به راحتی اقدام به مالیات سوزی می کنند و رویدادهای هنری ملی، که اصولا به فرد یا جناح خاصی تعلق ندارند و با بودجه عمومی از محل مالیات های مردمی و از سرمایه ملی، راه اندازی و اداره می شوند را نیمه کاره رها می کنند؟ در حالی که برای حضورشان به عنوان دبیر، داور و یا حتی شرکت کننده هزینه هایی انجام شده و می شود و حتی جبران تحریکات این اساتید هزینه مضاعفی برای برگزار کنندگان ایجاد می کند.
چطور است که در حالی که مردم مناطق محروم کشور، دست به گریبان مشکلات سیل و زلزله و ... هستند، هیچ هنرمند متعهدی، حضور در حراجی های هنری که گردش مالی و درآمدی چند ده میلیاردی را ظرف چند ساعت تجربه می کنند، تحریم نمی کند و متقاضی همراهی هنرمندانه با مردم دردمند نیست؟ یا حتی حاضر نیست درصدی از درآمد چندین میلیونی خود از این رویداد و یا حتی پروژه سینمایی و تلویزیونی را به مردم آسیب دیده اهدا کند؟
آیا نمی شد کنسرتی لغو نشود اما درآمد حاصلش به سیل زدگان اهدا شود؟ و یا حتی برای التیام درد خانواده های داغدار حوادث اخیر از جمله بازماندگان سانحه هوایی! هزینه شود؟
شاید همه این ها رفتارهایی جهت خودنمایی است؛ یا اینکه بعضا صدای پای دشمن را در پشت در شنیده و یا چراغ سبزی از سوی بیگانگان دیده اند، که به جای تصمیم برای مقابله بهتر دیده اند که در خیال خود مقدمات همزیستی را فراهم کنند؟
تاکید می کنیم که این نوشته ای در تحریک و تشویق برای تحریم رویدادهای هنری و فرهنگی دولتی یا خصوصی نیست بلکه در تقبیح دوگانه سوز بودن برخی هنرمندان در عرصه رفتار های پوپولیستی است که در هر صورت می خواهند سوار بر امواج افکار عمومی، طرفی برای خود ببندند. چطور می شود افرادی به تلویزیون اعتقاد ندارند اما حاضر نیستند از قید پول رسانه ملی بگذرند؟
البته نباید از این مسئله هم غافل شد که برخی از سخنوران که در پشت تریبون ها قرار می گیرند و بویژه اهالی رسانه که کلامشان ضریب نفوذ وسیع تری در سطح جامعه دارد، باید مراقبت کنند تا با عباراتی موهن و یا اتهامی، بر آتش عصبانیت و دودستگی دامن نزنند.
قطعا انتقادات زیادی به سوء عملکردها و سوء مدیرت ها وجود دارد و این حق همه آحاد مردم و از جمله هنرمندان است تا از این شرایط گله کنند و کسی هم حق ندارد که آنها را سرکوب کند؛ اما قطعا در عصبانیت رفتار معقولی از منتقد و مخاطب انتقاد، دیده نخواهد شد و نتیجه مطلوبی به دست نخواهد آمد و برنده ماجرا تنها بدخواهان این مرز و بوم هستند. گرچه انتقاد با اتکا به حمایت دشمنان و یا با تحریک بدخواهان و مغرضان هم بوی بدی می دهد.
ارسال نظر