علیاکبر محلوجیان در گفتگو با خبرگزاری موج:
کشاورز بیش از هنر بازیگری به انسانیت احترام می گذاشت/بازیگری که در خانه اش تلویزیون نداشت
نویسنده سریال پدرسالار در مورد محمدعلی کشاورز گفت: محمدعلی کشارز پدرسالار را در نهایت باورپذیری بازی کرد.
به گزارش خبرنگار رادیو وتلویزیون خبرگزاری موج، زنده یاد محمدعلی کشاورز در طول سالها فعالیت هنری خویش نقش هایی بسیار متفاوت و البته ماندگار ایفا کرده است. یکی از مشهورترین این نقش ها، در نقش «اسدالله واعظیان» در سریال پدرسالار محصول سال ۱۳۷۲-۱۳۷۴ و به تهیهکنندگی و کارگردانی مرحوم اکبر خواجویی و نویسندگی علیاکبر محلوجیان رقم خورده است.
برهمین اساس و به بهانه درگذشت این هنرمند مطرح در عرصه بازیگری تئاتر، سینما و تلویزیون گفتگویی با علی اکبر محلوجیان نویسنده فیلمنامه جذاب این سریال انجام داده ایم که در ادامه می خوانید.
آیا این نقش از ابتدا برای مرحوم کشاورز نوشته شده بود؟ چرا؟
از ابتدا این نقش برای زنده یاد کشاورز نوشته شد. پدر مرحوم بنده هم قد و قواره استاد بود. ما دوبرادر بودیم که بعد از ازدواج در خانه پدری زندگی می کردیم. پدرم اخلاقی مثل پدر سالار داشت. با وقار، پر ابهت، مهربان و گاهی کمی خشن؛ بنابراین وقتی که مرحوم خواجویی، استاد را برای این نقش انتخاب کرد به ایشان گفتم اصل جنس را انتخاب کردی!
آیا پس از انتخاب آن مرحوم تغییراتی در فیلمنامه و دیالوگها ایجاد شد؟
در فیلمنامه هیچ تغییری ایجاد نشد چون احتیاجی نبود.
در ادامه هم به خصوصیات ایشان و اینکه به نظر شما چه شد که بعد از آن نقش های بی نظیر و عجیب «شعبان بی مخ» یا برادر بزرگتر در فیلم «مادر»، مردم «پدرسالار» را هم هرگز فراموش نکردند؟ قطعا که نوشته شما چنین ویژگی داشته اما تاثیر مرحوم کشاورز در تحقق این امر را هم اگر بفرمایید ممنون خواهیم شد.
موقع فیلمبرداری عادت نداشت بعد از برداشت پشت مونیتور برود و بازیش را ببیند. می گفت یا سکانس خوب شده که شده یا نشده که دوباره میگیریم.
به یاد می آورم روزی استاد کشاورز از من پرسید: الگوی اسداله چه کسی بود؟ گفتم: پدرم. گفت: یعنی بچه هایش را از خانه بیرون کرد؟ گفتم نه ولی اگر پایش می افتاد، آقام این کار را میکرد؛ ولی ما آنقدر برایش احترام قائل بودیم که به خودمان جرات نمیدادیم بگوئیم بالای چشمت ابرو است. استاد گفت: معلومه آقای آقایی داشتی!
به قول استاد این نقش انگار برای او نوشته شده بود و همینطور هم بود. مرحوم کشاورز چنان در نقش خود فرو رفته بود و چنان شخصیت را از کار درآورد که باورپذیرتر از آن نمی شد.
به عنوان مثال اگر صحنه سختی که پدرسالار بچههایش را از خانه بیرون می کند به یاد بیاورید، مرحوم نادره به بنده می گفت نمیتوانی کاری کنی اسداله یه کم کوتاه بیاد؟ دلم برای بچه هام می سوزه! تحت تاثیر این بازی قدرتمند حتی خانم نادره هم به نوعی باور کرده بود آنها واقعا بچه هایش هستند.
حتی خودش تعریف میکرد با توجه به اینکه در فیلمنامه اسداله، زمانی راننده تریلی بود، روزی مردی به او تلفن می زند و میگوید آقای اسداله، اجازه بدهید این آذر را زیر بگیریم چون شمارا اذیت میکند! استاد گفته بود نه عزیزم آذر هنرپیشه است و نقشی که در فیلمنامه بوده بازی میکند. در نهایت با کلی کلنجار، طرف را راضی کرده بود.
یادم است وقتی صحنه های درام کار شروع میشد، من دلم برای پدرسالار می سوخت و سخت گریه می کردم.
صحنه ای که «اسدالله» بچههای هایش را دعوت می کند و نمی آیند و روی سفره چیده شده و بشقاب ها پا می گذارد و یکی یکی آنها را با خشم می شکند یادتان میاد؟ همه پشت دوربین گریه میکردند!
از فیلمنامه خیلی خوشش آمده بود به خواجویی می گفت "اکبر این پسره رو ول نکن!" همینطور هم شد. بعد «کهنه سوار» را کار کردیم. به کشتی گیران پیشکسوت کهنه سوار می گویند.
بعد از پدر سالار من فیلمنامه های دیگری هم نوشتم ولی غیر از سریال «زیر تیغ» هیچکدام آنطور که باید و شاید به دلم ننشست و فکر میکنم بخاطر بازی پر صلابت استاد کشاورز بود.
از نظر من استاد کشاورز بیشتر از هنر بازیگری به انسانیت احترام می گذاشت و تمام عمر همینطور ماند. استاد زندگی پر باری داشت. برای بیستمین سالگرد پخش سریال پدر سالار همه بازیگران را به منزلش دعوت کرد. منم دعوت شدم. شبی به یاد ماندنی بود. کیکی خریده بود و تا پاسی از شب، بچه ها از خاطرات خودشان از زمان فیلمبرداری تعریف می کردند.
یکی از بازیگرها می گفت من تمام مدت فیلمبرداری تحت تاثیر صلابت پدرسالار بودم.
سریال پدر سالار کل آسیای میانه را چرخیده بود. استاد را به همه آن کشورها دعوت کرده بودند و به ما عکس هایی در لباس های محلی آن کشورها نشان داد.
آیا نکته خاص دیگری از ایشان به یاد دارید؟
یک نکته جالب این که استاد در خانه اش تلویزیون نداشت!
چرا؟
نمیدانم هیچوقت جرئت نکردم بپرسم . ولی فکر میکنم چون سرش دائم توی کتاب بود .
یادش به خیر بزرگ مردی رو از دست دادیم حیف . مدت هاست که از جیب می خوریم. روحش شاد.
ارسال نظر