معرفی کتاب
۶۳ خاطره خواندنی از شهدا در کوچه باران
امیر اسماعیلی ۶۳ خاطره ۶۰۰خواندنی و تامل برانگیز کلمه ای از بیش از ۵۲ شهید را در کوچه باران به نگارش درآورده است خاطراتی از محمد جهان آرا تا حاج قاسم سلیمانی، از هشدای آتش نشانی تا مدافع حرم.
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری موج، کتاب کوچه باران (شبیه کلمه ای خدا دوست دارد: شهید) به قلم امیر اسماعیلی و با ویراستاری علی گل اکبر از بهار ۱۳۹۹ روانه بازار نشر شده است.
این کتاب در برگیرنده ۶۳ خاطره خواندنی و تامل برانگیز روایتهایی شنیدنی که با خواندن هر کدام از روایتها باید لحظاتی، کتاب و چشمها را با هم بست. این شهدا از شهدای انقلاب، شهدای جنگ تحمیلی، شهدای مدافع حرم، شهدای عملیاتهای آتشنشانی، شهید حادثه سقوط جرثقیل در حریم کعبه و … است که با دقت انتخاب و به نگارش در آمده اند. امیر اسماعیلی کتابش را واجد عاشقانه هایی خاص توصیف کرده و در این باره در مقدمه نوشته است: برای نوشتن کوچه باران که به باورم عاشقانه هایی است خاص، زیبایی هایی دیدم با ارزش و گرانبها. سعی کردم آن ها را تا جایی که قلمم قدرت داشت و پلک زدن های مداوم تاری اشک های چشمم را می گرفت با این کلمه ها به اشتراک بگذارم.
آن طور که از مقدمه نگارنده بر می آید، او با مراجعه به منزل این شهدای گرانقدر و در مصاحبه با والدین و یا بستگانشان این مجموعه را گردآوری کرده است. او نوشته: "وقتی به به خانه شهیدی می روم و به مادر و پدرش می گویم: «حاج خانم! حاج آقا! آمدم که از شهیدتان برایم بگویئید» در فضایی قرار می گیرم وصف ناشدنی، قصه ها شروع می شود با اشک و حسرت." حس و حال کتاب و روایت هایش هم همین را در دل مخاطب ایجاد می کند. اشک و حسرتی در فراق زلال ایمان، شجاعت و صداقت کسانی که جانشان را در راه دفاع از دین، ناموس و خاک خود داده اند.
اما باور خانواده شهدا بر حضور آنها و افتخارشان به سرباز برومندی که در راه خدا به آسمان پرکشیده فراتر از اینها است. اسماعیلی در این مورد نوشته است: «پسرم! علی ر ضایم! محمدم! عباسم! رشیدم! حسینم! همه شان با تاکیدی خاص «م» مالکیت را ادا می کردند و چه حظی می بردند. هنوز خیلی هایشان باور نکرده اند که فرزندیشان رفته است. شهید رفته است. هنوز منتظرند که باید و زنگ خانه را بزند. مادر شهید حسن امینی می گفت: « چندبار به حاجی اصرار کردم که این خانه را بفروشیم و برویم جای دیگر. ا بس در و دیوار این خانه و خاطرات محمدحسن در آن به روحم فشار می اورد. حاجی هر بار به بهانه ای طفره می رفت تا یک روز به خون محمدحسن قسمش دادم که چرا دلش به رفتن رضا نمی شود... شانه هایش لرزید و گفت: حاج خانم اگر برویم و روزی محمدحسن برگردد و ما اینجا نباشیم، بچه ام سردرگم می شود. باشیم اینجا که آمد خانه، پشت در نماند.» پیکر محمدحسن سر نداشت و حاجی هنوز امید داشت که برگردد.»
کوچه باران گرافیک جذابی هم دارد از طرح جلدی که منقش به لاله ای قرمز است، لاله هایی که دیجیتالی طراحی شده اند و تا حدی هم یادآور کاشی های خودمان هستند؛ ترکیبی از دنیای امروز و هنر سنتی اسلامی و ایرانی اصیل. در عین حال صفحات اولیه این کتاب و فهرستش هم از المان های یادآور حماسه و شهادت – لاله و رنگ قرمز- بهره برده و این تم در طول کتاب رعایت شده و حتی به نوعی آن را فصل بندی کرده است. ایده ای که توسط محمد صمدی به عنوان طراح جلد و صفحه آرا در کل کتاب به منصه ظهور رسیده است.
کتاب خاطراتی از دست کم 52 شهید را بازگو می کند. برخی از خاطرات به خانواده چند شهید تعلق دارد و برخی دیگر هم مشخصات کامل شهید والامقام خود را در بر ندارند. اما تکلیف بسیاری از خاطرات روشن است که متعلقند به شهید محمد بلباسی ، شهید سعید انصاری، شهید حسین لشکری، شهید محسن وزوایی، شهید محمد حسن ترابیان ... شهید سیدمحمد جهانآرا ، ... شهید علیاکبر شیرودی ... و درنهایت شهید حاج قاسم سلیمانی .
« کوچه باران » با خاطره ای با عنوان «بابا امیر» آغاز می شود. اگرچه مشخص نیست این خاطره مربوط به دختر کدام شهید بزرگوار است اما بر دل چنگ می زند و می توان تصور کرد که وصف حالی است از خیل خانواده شهدایی که در دختری دارند. همانطور که نویسنده کتاب هم در بخشی از مقدمه کتاب اشاره کرده که «وقتی به خانه شهدای مدافع حرم می رفتم تا چند روز با خودم بغض این ور آن ور می بردم تا جایی که بترکد و سبکم کند. بسیاری از شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) دختر داشتند. دخترهایی با سن و سال کم، که نگاهشان به در بود و تمنای آغوش پدر داشتند و چقدر پیرم می کرد حسرت نگاهشان.»
این کتاب در ۲۱۶ صفحه و به قیمت ۳۵ هزار تومان در تیراژ ۱۰۰۰ نسخه روانه بازار توسط انتشارات پرنده شده است.
ارسال نظر