درددلهای سینمایی از جنس ایرج طهماسب در «هفت»
ایرج طهماسب کارگردان شامگاه گذشته ۲۶ مرداد ماه مهمان بهروز افخمی در برنامه سینمایی هفت بود و درباره کارای خود و سینما و نسل جدید صحبت کرد.
، ایرج طهماسب کارگردان خطاب به بهروز افخمی یاداور شد: ما از جوانی و تا الان داریم از سینما حرف میزنیم که این برایم بسیار خوشایند است. هر دو ما از کانون پرورش فکری کودکان شروع کردیم. من از ۱۱ سالگی در کلاسهای فیلمسازی شرکت میکردم. اولین معلم من کوروش افشارپناه بود. فکر میکنم اولین برنامه تلویزیونی که خودم ساختم هم «آسمون ریسمون» بود.
وی پس از اشاره بهروز افخمی به اینکه در ضبط برنامههای او متوجه شده که نوشتن متن مقدمه کار طهماسب است و بعد از همفکری با دیگر اعضا و اجرایش با عروسک بازها به نتیجه بهتر از متن میرسد، گفت: ما به دنبال جریان قدیمی نمایش حرکت میکنیم که ریشه آن سیاهبازی و خیمهشب بازی است. آنها آنقدر با هم نشست و برخاست داشتند که با یک بشکن زدن میتوانستند هر قصهای را اجرا کنند؛ در واقع به فهم مشترک از نمایش میرسیدند. ما تلاش میکنیم به سمت نمایش ایرانی که بسیار پربار و جذاب است برویم و این با بداههگویی بسیار متفاوت است. وقتی گروهی کنار هم جمع میشوند و با هم به نتیجه میرسند، بسیار کار مهمی است. اینکه خودت را اصلی بدانی و کم کم کنار بروی تا همه مهم شوند قدرشناسی مهمی برای آدمها است. اینکه از خودمحوری و کارگردانی دور شوی و احساس همدلی با بقیه عوامل داشته باشی بسیار کیف دارد. این باهم بودن جمعی و به فهم مشترک رسیدن و تولید کردن کار جالبی است که خداوند به من داده است.
طهماست در پاسخ به اینکه به نظر میرسد صدای بازیگر علت اصلی چهره شدن اوست و مخاطب فکر میکند چهره بازیگر را میشناسند در حالی که در واقع صدایش را میشناسند، بیان کرد: صدا برای ما ارجحیت نیست بیشتر نوع ذهن و پیچیدگیهای بامزه ذهنش برایمان مهم است و اینکه بتوانیم با او گفتوگوی خوب کنیم. ما به دنبال ذهن عجیب و غریب هستیم چرا که صدا بعد از مدتی عادی خواهد شد. به عنوان مثال ذهن حمید جبلی حیرتانگیز است و من خیلی شانس آوردم که با ایشان همکار شدم. معتقدم ۵۰ درصد هنر مربوط به هنرمند است و ۵۰ درصد بقیه مربوط به عوامل بیرونی است. در هنر بایدی وجود ندارد، شما اجازه میدهید جهان با شما در ارتباط باشد. آقای جبلی تعریف بامزهای از کارگردانی دارد. او میگوید وقتی یک نفر پدرش میمیرد همه به او تسلیت میگویند اما هیچکس دردش را نمیفهمد. کارگردان کسی است که مشکل عمیق دارد و میخواهد آن را طرح کند.
ایرج طهماسب درباره ساخت اثر برای بچههای نسل z و ارتباط برقرار کردن با آنها نیز گفت: شما در هنر باید با مخاطب به روز شوید. برای صحبت با این نسل جدید باید جزئیاتشان را بشناسیم. نسل بعدی که نسل هوش مصنوعی است، بسیار عجیب هستند و ما نمیدانیم با آنها چه کنیم.
افخمی در این بخش بیان کرد که هوش مصنوعی را یک بازی موقت میداند و از آن نمیترسد و حتی فکر میکند که مخاطب به مرور آن را پس میزند.
طهماسب با تایید حرف او،پاسخ داد:هر وسیله جدید که میآید ترس ندارد چون میتوانیم به جهت خوب از آن استفاده کنیم. نسل z حیرتانگیز است و خیلی ذوق دارد که بچههای ما در حال کشف دنیا با لپتاب و تبلت هستند. ما باید جهتی را فراهم کنیم که از این اطلاعاتشان در جهت تحصیل و شغل آیندهشان استفاده کنند. از آنجا که هنر با احساسات انسان سروکار دارد، میتوانیم بگوییم تاریخ زنده است. هرگاه ما از احساس دور شویم و زیادی جدی بگیریم، دچار مشکل خواهیم شد. هنر اصلا تمامی ندارد و حالاها حالاها به حیاتش ادامه میدهد به شرطی که پایبند به احساسات انسانی خوب باشد. ممکن است گاهی شما کسی را به حالت تحقیرآمیز بخندانید یا نه حتی بگریانید اما اگر شما به مردم خود با احساسات خوب پذیرایی کنید، همه جا پای شما هستند. اگر مردم متوجه شوند که حرف شما نمیفهمند و شما از آنها حرف نمیزنید، چیزی نمیگویند و فقط ترک میکنند.
وی درباره تاثیرگذاری بر نسل جدید اظهار کرد: واقعیت این است که در بحث سینما شکافی رخ داده و ما سینمای خانوادگی نداریم. در جهان سینمای family داریم که همه افراد باهم فیلمی را تماشا میکنند. ما قبلا چنین فیلمی داشتیم اما متاسفانه وقتی موضوع و مفهوم، چیز جدی و تلخی شد، سینمای خانوادگی رها شد و در واقع از بین رفت. اگر سینمای خانواده دوباره سر جایش برود نسل زِد هم به میدان میآید چون داستان جذاب، شیرین و تلخ است و در واقع پکیج کاملی است. ما خیلی از سینمای خانواده دور شدهایم. به عنوان مثال داستانهای ورزشی هرچند ساده اما سینمای خانواده هستند. من فکر میکنم این نوع فیلمها تحریککننده نسل z و جوانها برای ورزش کردن است. ما گونهها و ژانرهای جالبی داریم که میتواند در شکل خانواده عرض اندام کند.
وی تاکید کرد: راه درمان برای هر نسلی جمع شدن خانواده و دوستان است. ما اگر بخواهیم آدم درست تربیت کنیم، باید در جمع حضور داشته باشیم. تنهایی خطرناکترین وضعیت انسانی برای آدمهای معمولی است و با کمک دیگران حالمان بهتر میشود. جمع شدن آدمها به هر بهانهای باعث میشود خودش را خیلی جدی نگیرد.
این کارگردان درباره در خطر بودن آینده نمایش عروسکی به صورت تئاتر گفت: معتقدم همه چیز سر جای خودش است و به نظرم این اخبار میخواهند ما را بترسانند. همه چیز درست میشود. این خطرناکترین چیز است که ما از افراد بترسیم. ما باید آنها را شناسایی کنیم به خصوص نسل نوجوان را. وقتی ما قصه خیالی برای بچه میگوییم هیچوقت واقعیتها را به آنها نمیگوییم و در ۱۴ - ۱۵ سالگی وقتی با واقعیت مواجه میشوند، در سخت ترین دورهشان قرار میگیرند. ما باید خیلی به این سن کمک کنیم و خیلی برایشان فیلم بسازیم که این دوره را رد کنند. ما فیلمهای خوب اما کمی ساختهایم. من برای این سن بچهها گریهام میگیرد که چقدر هیچی ندارند. آنها جمعیت حدود ۲۰ - ۲۵ درصدی هستند و آن ها باید مدام فیلم و تئاتر مخصوص خودشان را ببینند. ما حواسمان باشد اگر ما نباشیم بقیه هستند و در این باره به شدت و خیلی وحشتناک کار میکنند. خطرناک است که بچهها را از عمد دور از اجتماع و واقعیت بار آورد.
طهماسب درباره تک فرزندی در طبقه متوسط جامعه نیز بیان کرد: من فکر میکنم این مساله به پول ربط ندارد و به سرحالی جامعه ربط دارد. جامعهای که سرحال باشد، همه شرایط را تحمل میکند. میشود جامعه را سرحال و شاداب نگه داشت؛ خیلی از کشورها به لحاظ اقتصادی در شرایطی سختتر از ما قرار دارند اما شادابتر از ما هستند. ما سرحال نیستیم و در اطرافمان ذوقی نمیبینیم. شرایط روانی بسیار مهمتر از پولداری است و این وظیفه صداوسیما است و من علتش را مدیریت ضعیف میدانم. قاعدتا تلویزیون در همه جای دنیا به ۴- ۵ شبکه اصلی تبدیل خواهد شد اما الان که بودجه تلویزیون خوب است، باید کارهای بهتری ساخت. به نظر من مدیریت تلویزیونمان سرحال نیست و مقداری نسبت به همه چیز مشکوک است.
او در پاسخ به اینکه اگر با تجربه الان خودش به گذشته برگردد، به طهماسب جوان چه توصیهای میکند،گفت: من همواره فکر میکنم ما چقدر سختی کشیدیم و یادگیری ساختار هنر و به کارگیریاش چقدر سخت بود. جوانان ما الان امکانات زیادی دارند و همه چیز آماده است برای اینکه یک نفر هنرمند شود. تعریف جوانان از سینما تعریف غلطی است؛ آنها سینما را از سینما یاد گرفتهاند و در این حالت هرگز موفق نخواهند شد. سینما را از روی مردم باید بسازید، خیلی فیلمهایی که قصه خوب دارند، فیلمبرداری و تکنیک خوبی ندارد. ارتباط جوانها با واقعیت کم شده و اگر منبع هنر واقعیت نباشد، جوانان هنر تقلبی را میسازند و یاد میگیرند. مثلا امیر نادری یا عباس کیارستمی داستان را از دل زندگی واقعی بیرون میکشیدند و برای همین انقدر به دل مینشست. فیلم جوانان بهگونهای شده که با تمام خوب بودن گویا ما قبلا فیلمشان را دیدهایم، در صورتی که ما دوست داریم مدل هر شخص را ببینیم نه کپی دیگر کارگردانان را.
البته باید گفت که مدیران ما اصولی به سینما نگاه میکنند اما باید به سینماگران جدید اجازه دهیم که روایت خودشان را داشته باشند. چرا سینما حتما باید ۹۰ دقیقه باشد؟ با این شکل از اینترنت صبر ما برای دیدن عوض شده است. ما باید اجازه دهیم فیلمها کوتاه شود، حتی من میگویم اجازه دهیم غلط بسازند اما در معرض قرار بگیرند و با دیدگاه مردم پیش برود.
ارسال نظر